▫️خیلی ها اول صبحی خوش و بش میکردند و بعضی ها که مهمان سفر اربعین و تازه به جمع پیوسته بودند، هنوز یخشان باز نشده بود ...
▫️چه زیبا شعاری نشان همه ماشین ها شده بود:
خوش آن راهی که پایانش تو باشی یا حسین ...
🔸بچه ها هم سر صبحی از توبره محمدآقای یوسفی بی نصیب نبودند و انگار محمد آقا امسال کارش را زودتر از هر سال شروع کرده:
📝از پنجره مینی بوس سرم را بیرون آوردم و دیدم که اقای آزادوار دارند نام بچه هایی را میخوانند که مجرد به سفر آمدهاند...
🔸راه که افتادیم از سرمای داخل مینی بوس در حال یخ زدن بودم و با نگاهی پرحسرت به همسفرانی که با خانواده و ماشین شخصی بخاری دار! از کنارمان گذر میکردند نگاهی کردم: اشکالی ندارد، سرمای این راه هم اجر دارد....
💠رسول خدا (ص) فرمود : أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا ؛ برترین عمل آن است که سخت تر و دشوارتر باشد.
شاید یکی از حمکت های اجر بالای پیاده روی اربعین همین باشد...
▫️مینی بوس به راه افتاد و بعد از ده دقیقه حرکت مقابل یکی از مجتمع های بین راهی ایستاد تا نماز صبح بخوانیم، اینجا میعادگاه هر سال ما برای نماز صبح است....
🔸اما یکی از بچه ها (علی نقی) که بسیار سردش بود دوام نیاورد و به راننده گفت:
دایی! ماشینت بخاری داره؟
🔸راننده که دایی علی و محمد بود با لهجه شیرین همدانی گفت:
آره بخاری داره در حد هواپیمایا!!
🔻بخاری را روشن کرد، ولی نمیدانم چرا هوا سرد ترشد! علی نقی جهت اعتراض گفت: بچه ها بیاید پنجره ها رو باز کنیم تا هوا گرم بشه!
🔸پنجره ها را باز کرد هوای داخل ماشین به کلی یخ شد و بعد از سرو صدا کردن بچه ها مجبور شد که پنجره را ببندد😊!
▫️باز هم نگاه حسرت آمیز مجردها به متاهل ها!
صبحانه آنها بسیار قوی بود و صبحانه ما اگر خیلی هم دست و دل بازانه بود فوقش نان و پنیر بود..
🚗 ماشین ها یکی یک می آمدند و به هم ملحق میشدیم!
ماشین آقای سید سجاد هم به ما رسید و ملحق شد!
🔸داشتیم انواع نان و پنیر را می خوردیم که ناگهان آقا میثم آمد بالای سرمان، همه تعارف کردند که آقا میثم بفرمایید و ایشون تشکر کردند و گفتند میوه چی دارید؟؟
ما هم که از دار دنیا دو تا نارنگی، یه قالب پنیر و بیست نان داشتیم.
نارنگی ها را نشان آقا میثم دادیم و گفتیم بفرمایید،
آقا میثم یک پَر از نارنگی خوردند و از بس ترش بود فرار را بر قرار ترجیح دادند!
🔸بعد از تمام شدن صبحانه سوار ماشین شدیم و خوابیدیم تا نماز ظهر ، برای نماز در کرمانشاه توقف کردیم، امامزاده باقر(ع) در بیستون از نوادگان امام کاظم(ع)
🔸امام جماعت می خواست شروع به نماز خواندن کند که متوجه پدر آقای نصاری شد و از ایشان درخواست کرد که نماز را بخوانند ...
▫️امسال به لطف خدا یک عالم هم همراه کاروان بود و خب این خود حتما یک نعمته