📌تعدادی از بزرگتر ها به همراه حاج آقای نصاری به اتاق کناری ما رفته و جایشان خیلی خوب بود...
والبته بزرگتر ها یک پوئن مثبت دیگر داشتند و آن حضور حاج آقای نصاری بود، چون ایشان عربی بلد بودند و با صاحبخانه ارتباط برقرار میکردند...
▫️شواهد از تلاش خادمین اینجا برای فراهم کردن صبحانه برای جمع ٧٠ نفری ما داشت!
آری!
و آیا ما در ایران حاضریم به این نحو و با این کمیت و کیفیت از محبین اهلبیت علیهم السلام پذیرایی کنیم؟!
🔸معجزهی تصرف قلوب همه خادمین حضرت در اربعین کاملا مشهود است و اینان به معنای واقعی خود را در محضر امام و خدمت به میهمانان ایشان می دانند!
📸کم کم یخ میزبانان و خادمین در حال باز شدن بود و خب یکی از بهترین و خوشایند ترین راه ارتباطی عکس گرفتن با خدام عراقی بود...
به قول یکی از بچه ها قرار به ۲ یا ۳ تا عکس بود، ولی مگه دیگه ما رو ول میکردند حدودا ۴۰، ۵۰ تاعکس انداختیم (مبالغه)
و جالب این بود که در تمامی عکس ها همه به یک زاویه نا معلوم نگاه میکردند 😅
🍲بلافاصله بعد از نماز سفره ناهار پهن شد! زمزمههایی شنیده میشد که بله دیگه اومدیم زیارت یا هتل!؟
▫️نان رویش را برداشتیم و دیدم که مرغ با دیسهای مسی یا طلایی رنگ بزرگ پر برنج که طعم شیرینی هم داشت و گوشت مرغ که به قول ما قاطی بود،
معلوم بود بعضی ذائقه ها قبول نکردند و سریع پس کشیدند اما بالاخره باید با این برکت و ذائقه چند روزی را طی کنند و خیلی ها هم مشغول خوردن...
💠متاهل هایی هم که فرزند داشتند گاها در رفت و آمد بین دو خانه خانم ها و آقایان بودند و مشغول رفع و رجوع فرزندانشان و شما بخوانید پادشاهان کاروان!
💢اقای متقی که قبل از سفر حادثه ای برای پایش اتفاق افتاده بود رو به امدادگر گروه گفت:
دکتر!!! پام درد میکنه، میشه یه مسکن به من بدی ؟؟
▫️طاقتی هم که خود باورش نمیشد کسی به او اعتماد کرده و دکتر گفته و چشمانش از ذوق تعجب در حال شوق بود سریع کوله اش را آورد تا دوایی را برای درمان پیدا کند...
🔸وقتی پای کار حسین علیه السلام وسط باشد، پای لنگ هم جان میگیرد...
💠آرام آرام آماده شدیم تا به پابوسی امامان کاظمین برویم ، با ون و مینی بوس عازم شدیم، به خیابان حرم رسیدیم و به یاد خاطره های دو سال پیش و منزلی که در آن اسکان داشتیم افتادیم...
▪️باورت میشود؟! چقدر عمر زود میگذرد و آیا سال بعد هم میتوانم بیایم؟!
▪️بعد از کلی قرارگذاشتن وارد حرم شدیم و زیارت امامان معصوم علیهمالسلام.
🔻 قرار داشتیم که در حیاط حرم روضه بخوانیم، ولی نشد! چون بسیار شلوغ بود، سرو صدای بقیه نمی گذاشت، رفتیم و بیرون حرم جایی که کفش هایمان را تحویل اقای محمودی داده بودیم نشستیم و سفره روضه همان جا پشت در وردوی حرم پهن شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_تصویری
🎙 روایت سفر اربعین
▪️روز دوم
🔸کارواناصحاب خراسانی
هیئت بیت النبی(ص)
#اربعین
#کاروان_اصحاب_خراسانی
#هیئت_بیت_النبی
🚩"هیأتبیتالنبیصلیاللهعلیهوآلهوسلم"🚩
🔸 #محفل_بسیجیان_و_رهروان_شهدا
___
▪️ @beytonabi_ir
هدایت شده از طاهری میثم
اربعین1441قمری
روایت روز سوم
بعد از زیارت دیشب که حال و هوای حرم امام رضا علیه السلام و دختر موسی بن جعفر علیه السلام را در دلمان زنده کرد با زاجراتی که جزء اصول دین اربعین می باشد به محل اسکان آمدیم.( اتوبوس برای جمع ما و منطقه ای که اسکان داشتیم پیدا نمی شد و از طرفی منطقه بغداد در آن ساعات شب به سمت نا امنی می رفت و ما هم که خانواده ها همراهمان بودند نگرانی داشتیم و در آن لحظات که عده ای جوان عرب غریب که سر و وضع درستی هم نداشتند و نزدیک ما بودند کمی رعب در دل ما انداخته بودند به یاد حضرت زینب سلام الله علیها و کاروان آن بانو افتادم که چه کشیده حبیبه خدا در حفظ ناموس اهلبیت علیهم السلام و امانت داری اش.
به هر طریقی بود اتوبوسی پیدا شد و راهی محل اسکان شدیم
▫️
💠صاحبخانه سفارش روضه کرده بود و کاروان هم رسم داشت در هنگام رفتن، حتما روضه ای را در آنجا بخواند، سفره روضه پهن شد ...
همه اشک می ریختند و میزبانان نیز کوچک و بزرگشان آمده بودند و با این که شاید فقط قسمت هایی از روضه را که روضه خوان به عربی میخواند میفهمیدند اشک می ریختند و سینه میزدند!
▪️(جا مناسب نبود تا خواهران هم بیایند پای روضه، لذا روضه خوان کاروان را بردند و روضهای را هم برای آنها خواند...)
🔻شاید خیلی ها نمیفهمند این کار ما را ؟!
چرا که وقتی یک بچه هیئتی را می بینید کوچک، بزرگ، مجرد، متاهل یک نشانه ای را در زندگی اش از وابستگی اش به کربلا می بینید، ما حتی شعار روی و پشت لباس هایمان هم رنگ اربابمان را می دهد، مگر نه این است که لباس نشانی از شخصیت آدمی است؟!
▫️ همه امید این کاروان و شعار این کاروان این است که "و نصرتی لکم معده..."
و آمده اند بگویند که آماده یاری امامی هستند که منتقم خون شهیدان کربلاست...
▫️ما منتظریم در روز رجعت صدای حجت خدا را که خود را با حضرت حسین علیه السلام معرفی میکند بشونیم و با سر به سمت حضرتش برویم...
▫️این الطالب بدم المقتول بکربلا...
💠در آخر نیز به رسم ادب دسته جمعی شروع به تشکر کردیم با زبان میزبانان و چقدر لذت میبردند و اشک میریختند و نگاهم به نگاه زواری بود که اشک شوق میریختند از این همه مهمان نوازی :
▪️أنتمُ الشُّرفاءْ ...أنتمُ الكُرماءْ
شما انسان های شریفی هستید...
شما انسان های سخاوتمند هستید
▪️خِدمَةً للحُسينْ ... تَبذُلُونَ العَطاءْ
برای خدمت به امام حسین (ع) هر چه دارید را میبخشید
▪️يا حسين يا حسينْ ...يا ضِيا كُلِّ عينْ
یا حسین یا حسین ... ای نور هر دیده
***
▪️زادَكُمْ ربُّنا ... نِعمةً و هَناءْ
پروردگار بر نعمت هایتان بیفزاید
▪️شاكِرونَ لكمْ ...كُلَّ هذا السَّخاءْ
از شما به خاطر این همه سخاوت سپاسگزاریم
▪️يا حسين يا حسين ...يا ضِيا كُلِّ عينْ
یا حسین یا حسین ... ای نور هر دیده
▫️همه منتظر بودیم برای حرکت!
🔸بچه ها چه ذوقی داشتند، خوش به حال اینان که از این سن کربلایی شدند، آن هم از جنس اربعینی اش!
شاید گاهی به ظاهر ما را اذیت میکردند، نه، درست این بود که ما نمیفهمیدیمشان!
▪️آنها لذتی میبردند که خیلی از بزرگ ها در حسرتش بودند و چقدر با هم خوب بودند!!!!
▪️بالاخره زور میزبانان چربید و اجازه حرکت ندادند! قرار بود حرکتمان شروع شود ولی آنها گفتند که یکی از این بزرگوارانی که جزء میزبانان بوده گفته که باید ناهار را در منزل آنها برویم!
▪️بعضی از زائران غر میزدند، ولی کاری نمیشد کرد و تصمیم گرفته شده بود!
رفتیم به کوچه کناری محل اسکان خانه خادم دیگری!
چقدر زحمت کشیده بودند و سنگ تمام گذاشته بودند! دیس های ماهی و ...
خدا به مالشان برکت دهد...