eitaa logo
هیئت بیت‌ النبی (ص) | قم المقدسه
1.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
23 فایل
🏴حسینیه بیت النبی (ص) 🚩محفل بسیجیان و رهروان شهدا 🔸قرار هفتگی یکشنبه شب ها 🕗 ساعت ۲۰:۰۰ 🔻ارتباط با ادمین @beytonabi_admin 🔻خادم هیئت @beytonabi_khadem 📱@beytonabi_ir ▫️شماره کارت هیئت: 💳 ۵۰۴۱-۷۲۱۱-۱۱۶۴-۱۸۲۶ 📍قم،خ جوادالائمه،خ طباطبائی، ک۳
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرمهدی هم کنار سفره مشغول بازی با کودکان است ... چه اجری دارد این کار، با این که شاید مسئول این کار،خیلی ازلحظات سفررا مجبورباشد حس نکند، ولیکن این کار سیره پیامبری است و در محبت به کودکان به حدی بود که علاوه بر همبازی شدن با آنان و نادیده گرفتن موقعیت، با فروتنی به بازی با آنها می‌پرداخت و این در حالی بود که زمان نماز فرا رسیده بود و مردم در انتظار اقامۀ نماز به امامت ایشان بودند، در یکی از روزها که پیامبر به منظور خواندن نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه به گروهی از کودکان برخوردند که در حال بازی کردن بودند، بچه‌ها با دیدن پیامبر(ص) دست از بازی کشیدند و به سوی ایشان رفتند و به پیامبر(ص) گفتند؛ «کن جملی»! شتر من باش، پیامبر درخواست کودکان را اجابت کردند و مشغول بازی با آنها شدند و این درحالی بود که مردم در مسجد در انتظار ایشان بودند. بلال که در مسجد همراه مردم منتظر ورود پیامبر بود، با مشاهدۀ تاخیرایشان به سمت خانه ایشان حرکت کرد، او در راه به رسول خدا رسید و با دیدن صحنۀ بازی کردن ایشان با کودکان خواست تا بچه‌ها را از اطراف ایشان دور کند؛ اما پیامبر مانع شدند و فرمودند: برای من دیر شدن زمان اقامۀ نماز از ناراحتی کودکان بهتر است، سپس از بلال خواستند تا به خانۀ ایشان برود و برای کودکان چیزی تهیه نماید تا به این ترتیب بچه‌ها حضرت را رها کنند، بلال رفت و از منزل پیامبر تعدادی گردو پیدا کرد و به محضر ایشان بازگشت، رسول خدا گردوها را از بلال گرفتند و به بچه‌ها فرمودند: آیا شتران خود را به این گردوها می‌فروشید؟کودکان نیز با دیدن گردوها، آنها را از دست پیامبر گرفتندوایشان را رها کردند
🔻بعضی موکب ها دارو ارائه میدادند و هر کسی که ذره ای درد در وجودش میدید سریع به ایشان مراجعه میکرد!!!
🔸اینجا به زور و مجانی! باید از خدمات استفاده کنی، دست خودت نیست، جلوی حاج آقا را گرفته بود و میگفتن جان مادرت باید از این شربت های لیمو بخوری!
▪️هر چه نزدیک تر به بهشت میشدیم، شلوغ تر می شد...
🔸فلافل!!! دستور ویژه سر آشپز این مسیر است...
▪️نزدیک غروب کم کم به شهر کربلا نزدیک می شویم ... 🔸کربلا را تو مپندار که شهری در میان شهر‌ها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حریم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست. ▪️اینان یاران حسین هستند که به سوی او در حرکتند!
💢۵ کیلومتری کربلا در موکبی اسکان پیدا کردیم و تا رسیدن همه دوستان از فرصت معارف اهلبیت علیهم السلام استفاده کردیم ...
🔻اینجا یک مشکلی با موکب داران به وجود آمد... بعضی از دوستان ناراضی بودند از ماندن و طبق قرار قبلی باید میرفتیم تا زیر ساعت بین الحرمین باشیم، منتها خیلی خسته بودند و احتمال اینکه نیمه شب برسیم و نتوانیم جایی بمانیم و باعث بیماری دوستان بشود بود... قرار به هم خورد و همین باعث برخی مشکلات شد... 📌یک تشنجی گروه را گرفت و با عنایت سیدالشهدا علیه السلام رفع شد ... اما دلگیری را شیطان بر دل ها گذاشت و مگر غیر از این است که شیطان از راه و طریق هر فردی وارد می شود... ▪️کاروان یکی دوبار از موکب بیرون آمدو داخل رفت ولیکن تصمیم به تعویض جا شد...
🔸چند عمود عقب تر رفتیم و در موکبی که مناسب تر بود اسکان پیدا کردیم.... 🔻دوباره سفره واقعه پهن شد: جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ... ۵ کیلومتر قبل از کربلا ....
🔸جناب دکتر طاقتی هم مشغول تخصص خودشان بودند...
﷽ 📸‌ ۹۹.۰۷.۱۳ ▪️پیاده روی خانوادگی جمکران به یاد پیاده روی کربلا 📸 عکاس،ویرایش : موسوی 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 ______________ ▪️ @beytonabi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙 روایت سفر اربعین۱۴۴۱ ▪️روز پنجم 🔸کاروان‌اصحاب خراسانی هیئت بیت النبی(ص) 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 ___ ▪️ @beytonabi_ir
💠روایت روز ششم سفر عرشی اربعین... کاروان هیئت بیت النبی(ص) 🚩
🔻از قبل از نماز صبح بیدار شدیم... هوا بس ناجوانمردانه سرد بود... چادرها هم خوب عایق بندی هوا نشده بودند و تقریبا از همه جای چادر سرما نفوذ میکرد... نماز صبح را که خواندیم بانک الرحیل مسئول کاروان همه را بیدار کرد... 🔸کاروان، اهل بیت همراه دارد... تا راه بیفتد کلی طول میکشد ... تنها که باشی خودت هستی و خودت، اما وقتی همراه داری باید همراهی کنی با او... 🚩
💢اینها قواعد سفر است و همه به این موضوع آگاه بودند و منتظر جمع شدن همه کاروان! ▪️منتها ظاهرا مشکلی پیش آمده... از کنار خیابان دیدیم برادر جلیل با خانواده اش با حالتی بهت زده و خواب آلود و ناراحت به سمت گروه می آیند!!!! تا به نزدیک جمع رسید سریع با شتاب به سمت مسئول کاروان رفت و گلگی کرد از به هم ریختن برنامه که مگر قرارمان نبود که دیشب زیر ساعت بین الحرمین باشیم و چرا اعلام وضعیت را اشتباه گذاشتید!!! مسئول کاروان هم که از قائله ی دیشب گذر کرده بود، حالا مانده بود چه بگوید! انگار تازه فهمیده بود چه شده!!! برادر جلیل دفعه اولش بود که با همسر و دو فرزندش که یکی بغلی و یکی هم خردسال بود به کربلا آمده بود... دیروز که قرار اولیه را گذاشته بودند، از ذوق و شوق حرم سیدالشهدا علیه السلام سریعتر می رود تا از فرصت بیشتر استفاده کند... 4 ساعت در بین الحرمین منتظر و نگران.... سر آخر بر میگردد... هیچ وسیله ای همراه نداشته، نه پاسپورت نه لباس بچه ها و ... حق داشت... خیلی ناراحت بود... اصلا اگر من جای او بودم شاید نوازشی هم بر گوش مسئول کاروان داشتم! ولیکن با حرفی انگار آرام گرفت که چه کنم، از دوستان پرسیدم و اینان شماره عمود را اشتباه دادند و وضعیت را بر آن گذاشتیم! بیچاره بر سر وضعیتی که توسط نعمت همراه اول درست شده بود رفته بود، بالا و پایین... اما ... ▪️به هر حال آرام گرفت، اما خیلی جلوی خودش را گرفت و صبوری کرد، حق داشت که اگر هم گریه می‌کرد که البته بغضش را فرو خورد!!! چه کشیده بود با یک فرزند شیرخوار و کودکی دیگر و ناموسش در غربت! 🚩