eitaa logo
هیئت بیت‌ النبی (ص) | قم المقدسه
1.7هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
23 فایل
🏴حسینیه بیت النبی (ص) 🚩محفل بسیجیان و رهروان شهدا 🔸قرار هفتگی یکشنبه شب ها 🕗 ساعت ۲۰:۰۰ 🔻ارتباط با ادمین @beytonabi_admin 🔻خادم هیئت @beytonabi_khadem 📱@beytonabi_ir ▫️شماره کارت هیئت: 💳 ۵۰۴۱-۷۲۱۱-۱۱۶۴-۱۸۲۶ 📍قم،خ جوادالائمه،خ طباطبائی، ک۳
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ایام خوف و رجا_۴ ایام خوف و رجا یعنی میترسم که نتونم راهی بشم😱 اما رجا و امید دارم که راهی ام راهی حسین_ع😍 رمز رد شدن از خطر کبر و غرور همینه.. تو اون روزا خوب فهمیدیم که نه نرفتن اونی که هیچیش جور نیست قطعیه! و نه رفتن اونی که فکر می‌کنه همه‌چیزش جوره و خودشو کف بین الحرمین میبینه از قبل 🤔🤔 🔆گاهی اما ورای این مسائل کمی سهل‌انگاری باعث میشه یا راهی نشی یا طی طریق میخواد تا راهی بشی... دقیق‌ترین بازخوردی بود که دریافت کردم وقتی تصمیم گرفتم برای پیدا کردن گذرنامه‌ام سعی صفا و مروه کنم و از دل شهرم بیرون بزنم بلکه خط باز بشه برام.. شاید اگر دو ماه قبل این اضطرار رو حس میکردم بهتر بود..🤷‍♂ ملت همیشه در صحنه همون ملت همیشه در صف هستن 😁 ✅صف پلیس بعلاوه ۱۰ ✅صف اداره گذرنامه شهرم ✅صف اداره گذر نامه تهران بزززززررررگ🙈 ✅صف بلیط مترو ✅صف خود مترو ✅صف اداره پست😏 صد رحمت به صف نونوایی 😃 از بین دوستان چند نفری بود که همه درگیر گذر و این حرفا بودن.. ماشینو گذاشتم مرقد امام! رفتم مترو.. حالا فکر میکردم من خیلی باحالم که دیگه اومدم از قم تا تهران دنبال پاسپورت و عجب همتی دارم و از این حرفا😄 اما تو اداره گذرنامه شهرری بادم خالی شد وقتی دیدم جوانی از سیستان و بلوچستان اومده تهران دنبال پاسپورتش 😅 تو دیگه کی هستی بابا دمت گرم..💐 دوباره از تهران پاس دادن برو قم.. رفتم مرقد که ماشینو بردارم گفتم عرض ادبی محضر امام داشته باشم این راه هموار کربلا رو مدیونشیم ❤️ راهی قم شدم.. بلکه فرداش گره باز بشه.. ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔹ایام خوف و رجا_۵ اصحاب خراسانی ۸ قرار بود ۴:۳۰صبح فردا حرکت کنن🚖🚘🚖🚘🚖🚘🚖🚘 اما کار من و دو سه نفر مثل من همچنان گره داشت.. دو کاروان متأهلی هم قرار بود کمی با تاخیر و جدا از هم حرکت کنن..🚎🚌 از اونجا که باید بالاخره صف ها خالی نمونه همون تایمی که دوستان تو راه بودن ما هم اداره پست در صف بودیم 😭😊 اما همین سختی ها هم شیرینی خاصی داشت اما دیگه از شیرینی زیاد داشتم دندون درد می‌گرفتم 😂😂🙋‍♂✅ حس میکردم مشکل ما حل شده اما بقول حاج محمد آقا زارعی طیِّ طریق لازمه ❤️🏴 سه ساعت صف بودم تو پست! آخر گفتن دادیم پستچی داره میبره در خونه ها😱😭😭😭😭😭😭😭 خدایا بسه دیگه..😄 ما اومدیم که نره در خونه اونطور که تا شب میرسه دستمون 🙈 خلاصه به سرعت در حیاط اداره پست موتور پستچی رو توقیف کردیم 👮‍♂😁 و اصطلاحاً خفتش کردیم 😎😍 گذر موقت اربعین رو تحویل گرفتم ازش🤩🤩 و شاد و خندان😁 با درد کمر و پا رفتم پیش ماشین🚖 اما مثل اینکه ناف این سفر ما رو با سختی و پیچیدگی بریدن برای همین وقتی جلو اداره پست رسیدن کنار ماشین با داستان جدیدی روبرو شدم 😬😫 البته هزار الحمدلله علی کل حال.. تو روایت روز اول میگم براتون از جلوی اداره پست‌‌..🤔 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
﷽ 🏴 🎙‌ ۱۴۰۱.۰۶.۲۷ 🎤واعظ: 🔸حجت الاسلام 🎤 ستایشگر: 🔸کربلایی 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 _________________________ ▪️ @beytonabi_ir
01.06.27-roze-Taheri.mp3
29.37M
🎧 🎤 کربلایی 🚩هیئت بیت‌النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم 🔸 ___________________ ▪️@beytonabi_ir
01.06.27-zamine -taheri (2).mp3
8.48M
🎧 ▪️آماده همه حسینی ها 🎤 کربلایی 🚩هیئت بیت‌النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم 🔸 ___________________ ▪️@beytonabi_ir
01.06.27-shoor-Taheri.mp3
7.62M
🎧 ▪️آقا منم یه نوکرم 🎤 کربلایی 🚩هیئت بیت‌النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم 🔸 ___________________ ▪️@beytonabi_ir
🕌(۲) ✅قسمت دوم 📝نویسنده: 🔰حجت‌الاسلام یعقوبی 🚩 ۱۴۴۴ 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 ______________________________ ▪️ @beytonabi_ir
🔸 روایت روز اول_۱ ⏰عقربه های ساعت به حدود ۱۰:۳۰ صبح رسیده بود و از حضورم تو اداره پست مرکزی قم ۳ساعت گذشته بود📮📬 از شروع حرکت اون ۸ تا ماشین دیگه‌ی کاروان زیارتی هیأت هم حدود ۶ ساعت گذشته بود📟 یعنی نصف روز عقب بودیم از کاروان 😭 گذرموقت رو گرفتم و اومدم جلو اداره پست که دیدم دور ماشینم محاصره شده 🙈🧐🤷‍♂ یه ماشین کنارم بود🚘 یه موتور پشت سرم🏍 طوری که قفل قفل شده بودم 😁 نگی چرا باز میخندی تو این اوضاع🤔 چون والا دیگه گیج شدم😳 حالا خیلی وقت تنگه و نصف روزم که از کاروان عقبیم 😬 این گیرکردن ماشینم بین این موتور ماشینا هم شده داستان جدید 🙄 اما یه عزیزی کمک کرد موتور رو جابجا کردیم با کلی مکافات😘 آخه هم موتوره خیلی سنگین بود هم زنجیر و قفل و.. خیلی قابل جابجایی نبود.. راهی شدیم بالاخره رفتم سراغ همسفرام.. آقای قشلاقی بزرگ🧔🌺😁 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸روایت روز اول_۲ یادتونه گفتم رفتن یا نرفتن هیچکی تو اربعین تا دم آخر نهایی نیست آره یه نمونه همینجا بگم براتون 👇 وقتی آقا پارسا سُلگی که مشکل گذرنامه‌ش حل نشد و ناچاراً نشد که با ما بیاد و خیلی هم ناراحت شدیم از نیومدنش😔😔 تو ماشین فقط دو نفر بودیم 🧔👳‍♂ 👀یه دفعه آقای قشلاقی فرمودن حالا که جا داریم بزار اون یکی پسرم رو هم بیارم.. پسر بزرگش آقا محمد👱‍♂ با دوستان رفته بود تو راه بود🚶‍♂🚶‍♂🚖 آقا مصطفی رو خواست بیاره😊 بنده خدا خوابم بود 😴😴 یه دفعه از خواب بیدارش کرده گفته پاشو بریم کربلا 😁😁 اومد نشست تو ماشین هنوز چشماش خواب بود 😴😴😷😄 فکر کن طرفو یه دفعه بیدار کنی بگی پاشو ببرمت خارررررج😁😁 عجب پدریه😉 خب کربلا هم خارجه دیگه 🤪 همش باید برید آنتالیا و بورکینافاسو 😏 البته که چون عتبات عالیات برای ما وطن معنویه دیگه خارج حسابش نمیکنیم 😌 یه چیز جالب بود برام و تلنگر🌀 اینکه بعضی از ما که مثلاً برنامه داشتیم از قبل عازم باشیم پاسپورت نداشتیم و با چه زاجراتی تونستیم گذر موقت بگیریم 😫 اما این آقا مصطفی که یه دفعه از خواب بیدارش کردن بریم کربلا،پاسپورتش آماده با چند سال اعتبار 😁 راستی دم حرکت پدر بزرگوار آقای قشلاقی بزرگ، اومدن دم ماشین و با همون کهنسالی ما رو با اشک و بوسه بر پیشانی بدرقه کردن😇 قدیمیا و اونا که به دلایلی مثل شرایط جسمی، توان رفتن به زیارت رو ندارن👴👵 خوب می‌فهمن قدر این زیارت‌ها رو✅🌺 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸 روایت روز اول_۳ ما هم بحمدلله زدیم به جاده! با نصف روز فاصله از کاروان.. البته بصورت مجازی باهاشون مرتبط بودیم از گروه ..🤩 همینم خدارو شکر 😍 همه لوکیشن میزاشتن تو مسیر با هم هماهنگ باشن😎 من اما برای آبرو داری از اعلام لوکیشن خودداری میکردم 🤭 چون هنوز از شهر مبدأ فاصله نگرفته بودم خنده دار بود لوکیشنم☺️ نهایت میشد دم فلافلی عموشیرعلی😅 اهل دلا می‌شناسن😅🥙🍺 البته کلاس بعضیا بالاتره و تو فانوس شب سیر می‌کنن 😜 آنها را با فلافلی چکار 😎 بین راه توقف کردیم نمازی ..🕋 چه خاطره ها دارم من از این نمازهای بین راهی😁 وارد نمازخونه که شدم خوب نگاه کردم قبله کجاست⁉️ با دقت و کاراگاه‌بازی🕵‍♂ خدا شاهده دیوونه نشدم زخم خورده ام آخه 😬 حتی دیگه اعتماد نمی‌کردم به کسی که تو نمازخونه رو به قبله میخونه!دیگه بابا قبله همینه دیگه اینم مسلمونه خب بابا 😅😅 اما نه داداش من زخم خوردم قبلاً 😲 چه زخمی! تعریف میکنم اما خدایی منو مقصر بدونی مدیونی😁 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸 روایت روز اول_۴ یه بار داشتم میرفتم سمت بوشهر🚖 یاسوج نگهداشتم نماز🕋🕌 داخل مسجد شدم 🚶‍♂ دیدم مسلمانی نماز می‌خواند😊 کنارش ایستادم نماز خوندم خب وقتی وارد میشی میبینی دارن نماز میخونن که دیگه دنبال قبله نمی‌گردی برادر من خواهر من!😢 نمازم خوندم جاتون خالی نماز خیلی باحالی هم بود چند تا از ملائکه رو هم دیدم دورم میچرخن😁😁😁 تموم که شد نماز یه آقایی وارد مسجد شد🚶‍♂ نمی‌دونم بگم فرشته نجاتم شد یا فرشته عذابم 😱 گفت داداش قبله اونوره 👀 داری رو به واشنگتن میخونی 😆😆 این طرف قبله برای اسلام آمریکاییه نه به طرف خانه کعبه 🧐🤭☺️ یه دور زدم دور خودم دیدم کار قبله نماز من با یه ذره مایل به راست و دو ذره مایل به چپ حل نمیشه🙈 ۱۸۰درجه پشت به قبله بودم 😅😅 دقیقاً پشت سرم محراب بوده 🙄🙄 گشتم دنبال اون مردک که اونطور نماز میخوند و منم منحرف کرده بود اما نیافتمش😬😬 از اجنه بوده لابد👻 حیفه اون نماز با حضور قلبم که پشت به قبله بوده!! اینکه دو رکعت نمازه و زود با تلنگری متوجه شدم و دوباره درستش خوندم اما👇 🔰خدا مدد کنه تو زندگی‌هامون یه عمری کج‌راهه نریم⭕️ و اونقدر بهمون تو کج‌راهه و بی راهه خوش نگذره که اصلاً فکر کنیم راه همینه❌ ♻️حالا برگردیم به راه کربلامون تو‌ نمازخونه بین راهی همراه آقای قشلاقی و پسرش نمازی خوندیم و حرکت کردیم.. ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸روایت روز اول_۵ رسیدیم به دو راهی توره که راه مستقیمش می‌رفت به سمت همدان و ملایر و..🚙 و سمت چپش هم می‌رفت سمت خرم آباد و اندیمشک و..🚘 تلگرافی زدیم به کدوم طرف بریم 🤷‍♂ مستقیم یا چپ⁉️ خرم آباد یا ملایر ⁉️ چون برنامه رفتن به مرز بخاطر خبرهایی که رسیده بود تغییر کرده بود و کاروان برنامه ریزی برای مرز کرده بود لذا سه راهی توره به ما گفتن شما از همون سمت همدان و ملایر بیایید نزدیک ترید⚠️ اما این تازه اول ماجرا بود 🤔 کاش از اندیمشک می‌رفتیم دور بود اما بدون ترافییی🚘🚘🚖🚖ککک🤧😴😲☠ البته این سختی ها لذت داشت چون جلو چشم آقا بود ❤️🏴🏴🏴🚩 رفتیم و رفتیم همزمان گروه بیسیمچی اربعین رو چک میکردم که ببینم دوستان کجا هستن🧐 چون ما از پیش خود، مدیر انتهایی کاروان بودیم 🤪 مثلاً دیگه 🙈 شاعر میگه: از آخر کاروان زائران را چیدند 😜 دوستان تو گروه با هم قرار مکان برای ناهار میزاشتن و ما نصف روز عقب تر بودیم😱 حال اون آدمایی رو داشتم که از ایران زنگ میزنن به خارج کشور میگن داداش صبح بخیر طرف میگه عموجان اینجا شبه اگه بزاری می‌خوابیم بخوابیم😅😅😴😆 با این حال گفتم تو گروه که برا ما هم ناهار نگهدارید😉 علمدار کاروان آقای منصفی که ظاهراً خیلی گرما زده شده بود اول راهی گفت👇 حاجاقا غذا هست اگه میتونی باخودت کولر بیار 😂😂😂 خب حق داره بلا تشبیه 😄 انگار پنگوئنو ببری خرماپزون🐼⛄️🔥🔥 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸 روایت روز اول_۶ داداشم آقا مهدی😘 هم که پیش قراول بود و داخلِ خارج بود به ما که هنوز خارجِ داخل بودیم و قصد داشتیم داخلِ خارج بشیم👍 از همونجا با فضای مجازی رجز خوانی میکرد و شور و هیجان رو تو دلهای ما زنده‌تر میکرد.. به دلم نشست خیلی👇 صدا پیچید تو عالمین و سارعوا الی الحسین..😭 در راه ایلام🚖 و ما ادراک ایلام! حدود 60Km مانده به ایلام این لشگر رو میشد دید😳😳👇 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🕷 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 حمله مورچه خواران😱😱😱 نه برادر من! نه خواهر من! نترسید😄 اینا همون پراید و پژو و تیبا و ساینای خودمونه و اون مورچه هیکلیه آخر صف اول شاسی بلنده😅😅😅😅 ترافیی🚘🚘🚘🚘🚘ک سنگین و حرکت مورچه ای خودروها!! ترمز کلاج ترمز کلاج ترمز کلاج 😫 دیگه صدای پدال ها و صدای شکستن قلنج زانوهای راننده بیچاره ترکیبی ایجاد کرده بود که این گوش فلک رو کر کرده بود🤕 آفتاب هم مستقیم رو مخ راننده تنظیم بود آب هم که ماکو در بیابان 😅😅 تو ماشینا می‌دیدم بعضی راننده ها لیموترش میمکیدن تا از عطش بیوفتن😰😰 شاید هر هفت هشت کیلومتر رو در دو سه ساعت می‌رفتیم 🤷‍♂ پیاده راحت نبود ؟!😁👣👣 سخت بود اما لذت داشت.. ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸روایت روز اول_۷ آرام آرام با ترافیک می‌رفتیم گاهی راه باز میشد سرعتی می‌رفتیم🚀🚀 رسیدیم به یه جا که برنامه نشان که با لوکیشن میبرد مارو، دو دور دور خودمون چرخوند مارو😃 آخر راهو پیدا کردیم.. نرسیده به ایلام کنار یک میدان چند لحظه وایسادیم اما امان از این چند لحظه 😱 اومدیم تا حرکت کنیم یه غول پیکر دور میدون اومد تو شکم ما🤒🤕🤕🤕 فقط دادم زدم تا ترمز زد و کشید کنار🗣🗣 تریلی و ما ادراک تریلی 🚜 ببخشید لینوکس تریلی موجود نبود تراکتور گذاشتم 😂😂 یاشاسین تراخخخخختوووور🚩🚩🚩😜 در ماشین بزور باز کردم پیاده شدم افسر دور میدون بود و تصادف رو دید و تریلی رو مقصر دونست💪💪😁 البته ماشینم خراب شده باید قاعدتاً غمگین باشم😔 لکن به نکته ی ظریفی اشاره کنم که همینکه اون مقصر بود و من مقصر نبودم خودش بازی برد بردی بود برام 😅😅😅 حالا هر چی افسر گیر ما افتاده بود تا حالا، خسارت تصادفات خاورمیانه رو از من گرفتن 😬 حالا یه بار افسر همراه ما شد چون تصادف با چشم دید 🤔 اما این راننده تریلی حرف افسر رو قبول نمی‌کرد و به من می‌گفت تو زائری یاللا قسم بخور تو مقصر نیستی😅😅😅 بقول کنگر زهتاب بابا وِلِمْ دِه!🙄 قسم چرا؟! افسر قانون جلوته! چه جای قَسَمه🤨 زنگ زد ۱۱۰ و دیگه بخاطر اینکه مسافر بودیم و ماشینا پارکینگ نره بنده جام زهر رو نوشیدم🍷🍷 و برجام رو بیست دقیقه ای امضا کردم راهی شدم با گرفتن حدود نیمی از خسارت😔 راننده تریلی رو اما حواله دادم به پلیس راه قیامت😜 همون یعنی پل صراط منظورمه😄 ۲ ▪️ @beytonabi_ir
🔸روایت روز اول_۸ با احترام به صنف رانندگان تریلی 🌸😁 اما این راننده تریلی خیلی خاص و پر رو بود آقای قشلاقی کم مونده بود تیبا رو بکنه تو حلق راننده تریلی که خب ماموران خدوم نیروی انتظامی مانع شدند😅😅 راهی شدیم.. رسیدیم مثلاً به خود ایلام🚙 چه رسیدنی😫 تازه شروعه ماجرا.. از ده و نیم صبح که از قم زدیم بیرون تازه دو و نیم شب رسیدیم ایلام خواب آلو😴😴 اما جاده خود ایلام خبرهایی بود سخت و دیدنی و شنیدنی.. از ایلام و ماجراش میگم براتون فردا😁🌺 ▪️ @beytonabi_ir