eitaa logo
هیئت بیت‌ النبی (ص) | قم المقدسه
1.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
23 فایل
🏴حسینیه بیت النبی (ص) 🚩محفل بسیجیان و رهروان شهدا 🔸قرار هفتگی یکشنبه شب ها 🕗 ساعت ۲۰:۰۰ 🔻ارتباط با ادمین @beytonabi_admin 🔻خادم هیئت @beytonabi_khadem 📱@beytonabi_ir ▫️شماره کارت هیئت: 💳 ۵۰۴۱-۷۲۱۱-۱۱۶۴-۱۸۲۶ 📍قم،خ جوادالائمه،خ طباطبائی، ک۳
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌(۲) ✅قسمت هفتم 📝نویسنده: 🔰حجت‌الاسلام یعقوبی 🚩 ۱۴۴۴ 🚩"هیأت‌بیت‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم"🚩 🔸 __________ ▪️ @beytonabi_ir
🔸 روایت روز ششم_۱ صبح دل‌انگیز اربعینی قشنگی بود😍😍 🔅هوا هنوز روشن نشده بود،چند موکب جلوتر آقا اسماعیل نادری آقا سیدعبدالله و شاید یکی دو نفر دیگه شبو مونده بودن 📢 بیایید تا برویم علمدار با رفیق گرمابه و گلستانش جناب سلطان آرامش و خونسردی آقا علیرضا انصاری عزیز قدم ها رو کوتاه برمی‌داشت🚶‍♂ علمدار و قدم های کوتاه🙄 خب بعد از مدتی که آقا علیرضا کنارش راه رفت ،کمال همنشین در او اثر کرد 😉 و آرام‌تر قدم برمیداشت😘 حوالی موکبی که منتظر اون چند تا رفیق بودیم صبونه گرفتیم🥛🥟☕️🍼 تمثال حضرت آقای یوسفیان ارباب حلقه های فردوسیانو حین میل صبحانه ثبت کردم📸 با عشق صبونه میخورد که اشتهای مارو هم باز کرد😁 کمی جلوتر یادمه خادمی پذیرایی میکرد و بلاتشبیه مثل این ک‍َفتر بازایی که دستارو باز میکنن😂 و کمین میکنن کفتر بیچاره رو بگیرن،همونطور این بنده خدای عراقی در کمین زائرین بود که ببره پذیرایی کنه😇 گروه ما که بهش نزدیک شد، به شکل مرموزی علی آقا یوسفیانو به دام صیاد مهربان انداختیم😅😍😍 و بای بایِ معنا داری رو نثار روح مطهر علی آقا کردیم🤚😁 همینطور که تو مسیر بودیم، به پل متحرک بزرگی رسیدیم که رو آب دریا بود🏝 رو همین پل بود که آقا جواد وصالی از کمالات و شجاعت‌هاشون میگفتن😜 محفل محفل خالی بندی بود محفلی بی ریا 😅😅 یکی گفت میخوای بپرم تو‌ آب 😉 حیف کوسه داره😱 آقا جواد فرمود اگه بپری منم پشت سرت میپرم🏊‍♂ تازه گوشیمم ضد آبه😎 تازه ما شانس آوردیم ماشینش اونجا نبود🚖 بجای زیر دریایی بهمون قالب میکرد 👀😂 آقا جواد یه دونه‌ای واسه نمونه ای✅😉 ۲ ▪️@beytonabi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روایت روز ششم_۲ از آب که رد شدیم،افتادیم دوباره تو مسیر مشّایة! بعضیا تو‌ راه اهل ذکر بودن بعضی اهل گریه بعضی هم بی اختیار از صدای نوحه هایی که فضای پیاده روی رو بهشتی کرده بود قدم به قدم سینه‌زنان حرکت کردن🚩❤️ بعضی هم مراقب بودن خوراکی های داخل موکب ها نمونه خراب بشه 😁 رسیدیم به موکبی که یه جورایی ایستگاه صلواتی بود! جا خواب نداشت بعضی مواکب اینطورن🚩🚩🚩 موکب قادَةُ النصر.. اسمش همین بود ✅ شیک و تمیز، دور تا دور عکس شهدای عراق بود و گل سر سبد این قاب عکس ها ۴تا عکس خاص بود..😇 حضرت آقا❤️ آیت الله سیستانی❤️ شهید ابومهدی و شهید سلیمانی❤️ حداقل یک ساعتی اونجا توقف داشتیم منتظر رفقا و استراحت روی صندلی های راحتش😍 دکتر طاقتی متخصص مردان با ایمان😅 طمع کرد مداحی ایرانی بزاره از باندهای این موکب پخش بشه😍 خب اونقدر موندیم تو اون موکب باورمون شده بود صابخونه شدیم 😎 میخواست مداحی عربی سیدرضا نریمانی رو بزاره اما مسئول صوت موکب دست رد به سینش زد🤔 چرا⁉️ کار کار گروه عصای موسی بود که دکتر به مراد دلش نرسید 💪😁 چرا که باید مداحی از بیت النبی میزاشت نه کسی دیگه 🤫 ما خودکفاییم😎 از همین تریبون هم باز به دکتر طاقتی هشدار می‌دیم اونجا که فکرشم نمی‌کنی بالا سرت حاضر میشیم🧐😎 آره دقیقاً همونجا که بهش فکر داری می‌کنی آقای دککککترررر😅 ⚠ راستی وزن علمی دکتر یه چارپایه رو به فنا داد😅+تصویر 💎چند لحظه بعد آقای عربی تعدادی به من داد تا بین دوستان پخش کنم🚩 جمله ای درباره‌ی حضرت صدیقه طاهره_س و زائر کربلا کنارش نوشته بود.. عجب زاد و توشه ای❤️🚩 ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۳ همسفران مجازی اصحاب خراسانی ۸! یکی از مسائل طبیعی تو اون شرایط عراق،گرمازدگی بود که قبلاً براتون یه چیزایی گفتم😊 حتی بدن های قوی مثل استاد عسگری هم فیتیله پیچ شدن و با یه بارنداز، کمر به خاک مالیدن و ضربه فنی شدن ☺️ ببخشید از تأثیر این چند وقته که مسابقات کشتی بود که مثال ها از کشتی اومد به زبونم 😄 پسر ارشد حاج آقا محمودی آقا علی اکبر هم از این قاعده مستثنا نبود😊 علی رغم رعایت‌هایی که داشت اما خب کمی مریض احوال شد بنده خدا🤧😷🤒 بعضی بچه ها با مراجعه به پزشک معتمد کاروان حالشون خوب میشد اما علی اکبر آقای عزیز از اوناش نبود 😄 اعتماد نکرد و رفت پیش دکتر راستکی و اونم نه گذاشت و نه برداشت، تزریقات دارتی رو نشونه گرفت 😆 ولی الحمدلله حالش بهتر شد 😉 کمی اما با ما تو پیاده روی فاصله داشت و عقب افتاد.. در راهیم.. ۲ ▪️@beytonabi_ir
🔸روایت روز ششم_۴ طبق معمول من کمی عقب تر بودم از علمدار.. با آقا سیدمحمدحسن تو راه گرم صحبت بودیم👥 صحبت گرم ما غالباً درباره تیم منبر و محتوایش بود 😉 برنامه‌ریزی‌هایی تو راه کردیم برای این موضوع📝/ خلاصه آشی پختیم براتون تو حیطه خادمی خودمون که حالا ان شالله زنده باشیم و باشید نتایجش رو خواهید دید 👀 پیش نیاز اجرای چشم انداز رو هم استشاره با استاد که صفر تا صد آشنا با مجموعه و امین ما هستن،تعیین کردیم..😇😍 گرم صحبت بودیم چشممان به جمال زیبای بیرق و علم کاروان افتاد 😍😍 خستگی از تنمون رفت.. کنار موکبی که کاروان برای استراحت انتخاب کرده بود ایستگاه صلواتی ای بود که ظاهراً آب میوه میداد اما داخلش پر از میوه بود 😋😋و ما طمع به اون میوه ها داشتیم 😋😋 اما فعلا قصد توزیع نداشتن 😭😭 رفتیم داخل موکب!فرمانده کمی مریض احوال بود🤕 اما با پرهیزهایی که داشت و دعاهایی که پشت سرش بود الحمدلله زودتر سرپا شد😍 اطراف موکب غذا میدادن، سینی بزرگ غذا تو دستای آقا مصطفی خودنمایی می‌کرد😁 مصطفی داداش کوچکتر آقای قشلاقی.. همینجا حسین آقا زارعی پسر حاج محمد،مریض شد🤮🤧😷 بچه تا بزرگ این موکب دارا با مرام بودن از بس که پسر کوچک موکبدار اومد به حسین سر زد و هر چی لازم داشت آورد.. حالش بهتر شد شکر خدا و چه دیدنی بود که نوجووون ده دوازده ساله تا حالش بهتر شد رفت نمازشو خوند و نزاشت بمونه 🚩❤️ همه نوجوونای ما خوبن الحمدلله..🤲 قبل اذان کمی خوابیدم تو موکب😴 یه دفعه بیدار شدم دیدم وسط نماز جماعت قرارگرفتم 😂😂 انگار نماز میته☺️ بلندبگو دور از جون😉 ۲ ▪️@beytonabi_ir