☕️قهوه... تلخ و شیرین... اصلا نخوری عمرت بر فناست... و اگر بخوری تمام عمرت را بیدار امام حسین علیه السلام هستی! مزیت این قهوه ها این است که نمیگزارندکسی در عمرش خوابش ببرد!

🔸از روی پل شناور رد شدیم... در لحظه اول یاد رزمنده های دفاع مقدس افتادم... آری، ما هم راهی عملیات کربلا هستیم با رمز حب الحسین یجمعنا... ▫️دشمنانمان تا همین جا هم از تجهیزات و نیرو و عده و عُده مان به وحشت افتاده اند... جوری که نتوانستند امسال تحرکاتمان را در رسانه هایشان مخفی کنند...

👮‍♂فرماندهی از طریق کانال محرمانه دل! لجستیک و پشتیبانی را در سر تاسر منطقه مستقر کرده! آنانی که کوله شان آسیب دیده سریع ترمیم میکنند و به عملیات می پیوندند...

💠نماز را در اول وقتش اقامه کردیم و مگر غیر از این است که همه هدف این عملیات برای این است که نماز را زنده نگه داریم!

🔻ظهر شد؛ دیگر گرما طاقت فرسا شده بود بعضی ها زمین گیر شدند...

🔸امسال کولرها هم در موکب ها راه افتاده اند و کاروان در زیر سایه موکب و خنکای کولر استراحت و آماده نماز می شوند ...

🔸یا زوار ابو سجاد... خانومی که از موکب داران است با گاری دستی و دیگ غذا در کنار موکب آمد... عمو صمد که سالیانی است از نیروهای حضرت مادر است و در آشپزخانه خدمت میکند، دلش قرار نداشت و بالاخره به آرزویش رسید و برای کشیدن غذا بسم الله را گفت... برنج و لوبیا... غذای مورد علاقه عراقی ها...

💠الله محمد علی بسم الله الرحمن الرحیم اللهم اجعلنا نعمة مشکوره والتصل بها نعمه الجنه ... ▪️تجدید قوا برای ادامه راه در حال انجام بود..

🔸بچه های گردان بیت النبی در هر حال از لحظات سرتاسر پر معنویت این مسیر استفاده میکردند ... سبحان الله ...

👨‍🎓رتبه ۶۰۰ کنکور ریاضی هم که باشی برای ادامه مسیر زندگیت باید از دانشگاه اربعین مجوزت را بگیری ... ▪️لذا با تمام وجود به سوی دانشگاهت می شتابی...

▪️یابن الزهرای یابن الزهرا ... بچه ها مایه برکت گروهمان بودند، فرزند سادات که نوبرو مایه مباهات و شاید تو چه میدانی که به خاطر اینان است که ما را راه داده اند! فتامل...

🔸گرمای هوا فشار آورده... موکب داران نمیتوانند ببیند که زوار امامشان اذیت می شوند ، هر که هر کاری میتواند میکند... ▫️اینجاست که آتش دلم از زیر خاکسترها گدازه میگیرد و درکنار آبی که بر سرم می ریزد اشک از چشمانم برای آن شهیدی که بر خاک داغ کربلا سه شبانه روز افتاده بود روان میگردد...

🔸با خود می اندیشم که بهترین لحظات عمرم را چگونه استفاده کنم؟! آیا درعمرم از این لحظات شیرین تر هم دارم؟!

🔻نگاهم افتاد به پای برهنه زائر... وقتی از او میپرسم که چرا به این شکل و پایت زخم می شود جوابی دندانشکن می شنوم: فدای پای زخمی بچه های حسین ...

▫️فرهنگی گروه برای بچه های مسیر هدایایی را آورده بودند، سربندلبیک یا حسین ... چقدر بچه ها از این هدایا خوشحال می شدند ... اینان سربازان زینب کبری هستند که از الان تمرین سربازی میکنند..

🔸باید قوت گرفت ... خرما! چیزی که فراوان و در شکل های مختلف در این مسیر می بینی؟! بسیار برای تشنگی کمکمت میکند، ایا باور میکنی؟

🌗کم کم آفتاب رختش را جمع میکند که از امروز خداحافظی کند و ما همچنان به دنبال آفتاب عالم آرا در حرکتیم...

🍱از کنار موکب های پذیرایی نمیتوان به راحتی گذر کرد و چشمکی به پذیراییشان نزد! دل آدم غش میرود... ▪️مجبورم دیگر، چه کنم ، بسم الله...

💠آقا سیدحسن که با اعوان و انصار ابناءالزهرا آمده و خود کمرش درد میکرد می بایست هر طور که بود سهمی داشته باشد در خدمت گزاری! حال به هر قیمت که بود، او انگار میداند که شفاء او در این تمرین است...

🔸چراغ های مسیر کم کم در حال روشن شدن هستند و امروز چقدر راه رفتیم!

▪️برادر اسماعیل و رضا که برای شناسایی جلو رفته بودند موکبی را هماهنگ کرده بودند برای استراحت، منتها باز به نتیجه رسیدند که مکان را عوض کنند ...

💠محمد امین امسال به نیابت پدرش به کربلا آمده بود... او یک فرزند صالح است 🔸در کنزالاعمال آمده: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: پدر یا مادر فردی از دنیا می‌ رود،برای آنان اعمال نیک انجام می‌ دهد) خدای متعال چنین فرزند تلاشگر را در ردیف ابرار قرار می‌ دهد. ▪️خدا همه حسین گو ها از جمله پدر ایشان را غریق رحمت الهی قرار دهد...

🔸کم کم به سیطره و گیت ها بازرسی میرسیم و تاریکی شب هم جا را فرا گرفته است... بعضی از خانواده ها را مجبور شدیم با ماشین بفرستیم جلو تر بروند

▪️امیرمهدی هم سرگرم انجام دادن وظیفه خودش است و از آن کمال لذت را می برد...

🔸کم کم نزدیک شدیم به موکب هرسالی... منتها اینجا ظاهرا بوی خوبی نمی داد و برای همه هم جا نبود بعضی ها بیرون خوابیدند و بعضی ها هم چند موکب جلوتر رفتند...