🔻حاج آقا رضا هم که صبوری اش زبانزد است، دیگر طاقتش کم کم ، به خاطر خستگی اولادش کم می شد، اما رسالتش را در حال انجام بود و آن همراهی با آقا جلیل!
▪️هر کدام از زوار ناراحت بودند از این اتفاق!
آری، اینان حسینی هستند و سال ها پای روضه پریشانی اهلبیت حسین علیه السلام نشستهاند و حال که یکی از خانواده ها اینچنین، فقط یک شب، پریشان و مضطر شده اند، وظیفه شان میدانند حداقل با همدردی آرامشان کنند...
💢چقدر همدردی مهم است...
🔻هر چه بود برادر جلیل هم ناراحت بود، هم خوشحال، ناراحت از اتفاق دیشب و خوشحال از اینکه ۴ ساعتی را در بهترین نقطه زمین مثل عمه جان امام زمان مستاصل بود...
▪️و اگر با کاروان بود قطعا بیش از ۲ ساعت نمیتوانست باشد، آن هم در شلوغی ظهر...
▪️شاید هم یک مطلبی آرامش میکرد و آن اینکه امام او را خصوصی با خانواده اش طلبیده بود و هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند....
🚩
🔻۲ الی ۳ ساعت توقف در مرکز زمین، دارالشفای عالم، بالاترین نقطه بهشت یعنی کربلا!
و کاروان باید اعزام می شد و حرکت میکرد...
این قرار از قبل مشخص بود و لذا کسی ناهماهنگ نبود!
🔸برادر اسماعیل که یک شب جلوتر از ما به کربلا رسیده بودند، به آدرسی که هماهنگ شده بود برای خروج کربلا رفته بودند و مکان رو هماهنگ کرده بود:
موکب شباب المقاومه...
▪️از فرصت استفاده کرده بود و این چند ساعت را خادمی میکرد....
▪️گفتند کارتان، همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه می بریم
🚩