فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او خواهد آمد،انشاءالله
اللهم عجل لولیک الفرج
#داستان
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟ میگویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.
مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود.... مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد گفت: چه میگویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!
مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همهی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم... قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند.
و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.... اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود میدانند کم نیستند. اما خداوند از مثقال ذرهها سوال خواهد كرد.
🌿🌺﷽🌿🌺
بدانید که با ناامیدی به جایی نمیرسید
✨از دلسردی و ناامیدی برای چیزی که مطابق میلتان پیش نرفته است، دست بردارید. فقط به این خاطر که کسی که میخواستید کنارتان بماند، ترکتان کرده است یا دری که میخواستید گشوده شود، بسته شده است با سرخوردگی و اندوه زندگی نکنید. خداوند میداند دارد چه کار میکند.
شاید اکنون آن را درک نکنید، اما یک روز که دیدید خداوند چه میکرده است، خوشحال خواهید شد که این دربها را بسته است. از او برای اینکه دعایتان را مستجاب نکرده است، سپاسگزاری خواهید کرد. هر چه بیشتر از عمرم میگذرد، بیشتر این دعا را میگویم:
«خداوندا، اراده تو بشود نه ارادهی من.»
من دیگر برای درهای بسته نمیجنگم. وقتی که چیزها با سرعتی که من میخواهم تغییر نمیکنند، سرخورده و اندوهگین نمیشوم. میدانم که خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد. مادامی که به خداوند احترام میگذارید و بهترین خودتان هستید، خداوند در زمان درست، شما را به جایی که قرار است باشید خواهد برد. شاید آنجایی که فکر میکردید نباشد اما خداوند شما را به جایی میبرد که فراتر از حد تصورتان است.
16.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥انتقادات تند حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی: دولتیها امسال را با سال بهار تورم اشتباه گرفتهاند
🔹حجتالاسلام حسینی قمی: رهبر انقلاب فرمودند امسال سال مهار تورم است، ظاهرا دولتیها فکر کردهاند امسال سال بهار تورم است !
🔹ای کاش رهبر انقلاب امسال این شعار را انتخاب نمیکردند، دقیقا پس از سخنان رهبری، بین دولتیها مسابقه افزایش تورم به وجود آمده
🔹هرروز چشم باز میکنیم اجناس بیش از ۳۰یا ۴۰درصد گران شده هیچ کس هم عین خیالش نیست
🔹صدای مردم هم به هیچ جایی نمیرسد.
اين پست انقدر قشنگ بود منم گذاشتم
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار ديقه ديگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!
✍استادی با شاگردش از باغى ميگذشت
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم ...!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛
بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
💰مقدارى پول درون آن قرار بده
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد
و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
🌿با گريه فرياد زد : خدايا شکرت !
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى .
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت.
استاد به شاگردش گفت:
هميشه سعى کن براى خوشحالى ات ببخشى نه بستانی...
#حکایت
💎 روزی در نماز جماعت موبایل یک نفر زنگ خورد
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر به نماز نرفت.
.
همان مرد به کافه ای رفت
و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره،
فدای سرت...
و او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
.
حکایت ماست:
جای خدا مجازات می کنیم جای خدا می بخشیم...