فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ هتاکی به آمر به معروف در یک داروخانه در تهران
🔹 پرسنل کشف حجاب کرده خطاب به آمر به معروف: به شوهرت بگو بیاد اینجا ۴ تا حوری ببینه بدبخت!
مکان: تهرانپارس - انتهای خیابان جشنواره - خیابان گودرزی - داروخانه امیرحسین اسدی
🔹 ️پیشتر یک داروخانه هنجارشکن و هتاک به آمر به معروف در آمل که پلمپ شده بود در عرض ۱۰ روز رفع پلمپ شد و این برخورد های ملایم با هنجارشکنان به گستاخی روز افزون این جماعت منجر شده است
#میثم_تمار
به کانال روشنگری #میثم_تمار بپیوندید.
https://eitaa.com/joinchat/4187095234C31181dd1f9
♦️ پنتاگون: پهپادهای ایران ما را نگران میکند
🔹روزنامه صهیونیستی جروزالمپست: وزارت دفاع آمریکا در گزارشی گفته موشکها و پهپادهای ایران در زمره برجستهترین تهدیدهای پیش روی آمریکا و متحدانش است. همه این موارد و ستیزهجویی ایران در دریا ما را نگران میکند.
خبـــرهای فـــوࢪی مهم⇩⇩
☑️ @Akhbar_Fori
▫️بوی کباب شنیدن از لونههاشون یکی یکی دارن میان بیرون ولی خبر ندارن که خر داغ میکنن:)
احمد فراستی سر بازجوی اداره سوم ساواک...
➕فائزه طلایی
@khabarnegar_iran
@khabarnegar_iran
📍حکایت اینا، حکایت اونیه که
روزه نمیگرفت اما سحر و افطار همیشه سر سفره بود.
بهش گفتن تو که روزه نمیگیری چرا انقدر میخوری
گفت روزه نمیگیرم ولی کافر که نیستم :))
🔹هم از آخور میخورن هم از توبره!
ژست عزاداری برای نفله های اغتشاشات میگیرن و میان جایزه جشنواره فجر جمهوری اسلامی رو میگیرن 😂😂😂
🔔 به کانال یک کانال جای 100 تا کانال بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1750335800C6327c295b8
خیلی خلاصه بگم پیامبر برای فتح قلعه ی خیبر،در روز اول پرچم را به دست ابی بکر دادند و او را با سپاهی راهی قلعه کردند اما او با دیدن پهلوانان خیبری مثل سگ ترسید و فرار کرد🐗..
در روز دوم پیامبر برچم را به عومر دادند اما او نیز با دیدن ابهت پهوانان یهودی هنوز به قلعه نرسیده ترسید و فرار کرد😐🐏
پ.ن: تو کتابای اهلسنت اومده ک سپاهیان این دو نفر وقتی برمیگشتن به پیامبر شکایت بردن که آقا این دو تا ترسو ان ما رو با اینا نفرست آبرمونو بردن 😂
ادامه دارد ...
سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «لادفعن (لاعطینّ) الرایة غدا ان شاء الله الی رجل کرار غیر فرار یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لا ینصرف حتی یفتح الله علی یده.» فردا اگر خدا بخواهد پرچم را به دست مردی بسیار حمله کنندهای که فرار نمیکند میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند و برنمیگردد تا اینکه خداوند بدست او قلعه را فتح میکند ...
هر کس دل به گرفتن پرچم بسته بود و هر کدام این آرزو را در ذهن خود میپروراندندتا اینکه فردای آن روز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، علی (علیهالسّلام) را طلبیدند. ایشان به درد چشم مبتلا بودند اصحاب ایشان را در حالیکه پارچهای بر روی چشمانش بسته بود نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آوردند حضرت آب دهان مبارکش را به چشمان ایشان مالیدند.سپس فرمودند: «این پرچم را بگیر و پیش برو تا خدا قلعه را برایت بگشاید». سپس برای او و یارانش دعا فرمودند. حضرت (علیهالسّلام) پرچم را گرفته به سرعت به سوی قلعه روانه شد تا اینکه به پای قلعه رسید، حضرت پرچم را در وسط سنگهایی که پای قلعه بود در زمین فرو بردند...
نصب پرچم های مشکی در حرم مطهر امام موسی کاظم به مناسبت شهادت آن حضرت
#کاظمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید شیخ احمد کافی
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) درباره کندن در خیبر از آن حضرت چنین نقل میکند: من در خیبر را کنده، به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم! مردی پرسید: آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس میکردم.
ابورافع غلام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید: «بعد از جنگ من و هفت نفر دیگر سعی کردیم در را سر جایش قرار دهیم نتوانستیم.»
نخستین کسی که از یهودیان به جنگ مسلمانان آمد حارث برادر مرحب خیبری بود، مسلمانان با دیدن او، پا به فرار گذاشتند؛ اما علی (علیهالسّلام) ماندند و با او جنگیدند و او را به هلاکت رساندند، همراهان حارث، به سوی قلعه گریختند و در را بستند.
داستان حماسه علی (علیهالسلام) در کندن درب قلعه از فضایل برجسته آن حضرت است. در این هنگام مرحب در حالیکه کلاه خودی یمنی داشت و سنگی سوراخ شده به اندازه تخم مرغ بر سر داشت رجزخوانان بیرون آمد و مبارز طلبید، علی (علیهالسّلام) نیز به رجز او پاسخی درخور داد سپس ضرباتی بین آن دو رد و بدل شد تا اینکه علی (علیهالسّلام) ضربتی بر مرحب زد که سنگ و کلاه خود و سر او را تا دندانهایش شکافت. پس از آن ایشان به سوی قلعه حملهور شدند مردی یهودی ضربتی زد که سپر از دست حضرت (علیهالسّلام) افتاد، پس علی (علیهالسّلام) یکی از درهای قلعه را گرفت و آن را از جا کند و سپر خویش قرار داد و همچنان در دست او بود و میجنگید تا اینکه قلعه فتح شد آنگاه در را انداختند.