eitaa logo
بېسېم چې
628 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم : اگه یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونہ شلوغ باشہ ، شما ناراحت نمیشی؟! گفت اشکال نداره . زن مثل گل می‌مونه، حساسھِ . شما هر چقدر هم که حوصلہ نداشتہ باشی، من مدارا میکنم . ‌💌. یادت باشد | بہ روایت همسر شھید :)
_
💔
واااااي كه چقدر اين شعر زيباست لطفا كامل بخونين اگه گريه كردي و دلت شكست التماس دعا خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک/ یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگین/ رفت بالا گرزهای آتشین/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان/ دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِی به ۱۱سظ! داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/ گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم/ پیش مردم آبرویش می دهم/ آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است/ فقط به عشق آقا امام حسین پخش کن یا علی مدد.
وقتی برنامه هم میدونه که تو دلت شهادت میخواد🧑‍🦯💔
ـــ😍ـــ
. ___ شهید مصطفی صدر زاده ؛ امتحان خدا جلو رو مونه ، اونی بعدا سرش بالاست و سینه ش جلو که، اینجا نمره منفی نگیره . حواسمـــــــون باشه، شرمنــ❤️‍🩹ـده آقـا نشیم . . . |🔗🌿📸| .
‌به‌قول‌حاج‌قاسم؛ ماباشماعاقبت‌بخیریم‌حبیبنا♥️! چشم‌بددور،چشم‌بدکور... ✨️
خـیره‌بَرعَڪس‌حَـرَم، زیرلَـب‌مۍٖگویـَم . . نوڪَرَت‌دِلـتَنگ‌اَسـت، خودِت‌ڪآرۍکُـن . .!💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ♥️✌️🏾🌱 -
وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون و خدا را فراوان یاد کنید شاید رستگار شدید . - سوره انفال ، آیه 45
-
یه بنده خدایی دختر کوچیک داشت دخترش مریض بود.....بچه فلج بود💔 همه گفتن نبرش اونجا.... گفت:نه!میبرم اونجا خود حضرت رقیه(س)شفاش میده😔 بردش دمشق حرم بی بی، خادم های حرم میگن هر روز بچه به بغل میومد زیارت😭 بعد چند روز می‌بینند اومده اما بچه باهاش نیست😱 باباهه داد میزنه😞میگه: کی گفته تو جواب میدی...💔): کی گفته تو شفا میدی....🥀): من پاشدم‌ اومدم حرمت.. همه گفتن نبرش...): گفتم نه!😭رقیه(س)دخترمو شفا میده....😔💔): الان بلیط گرفتم امروز دارم بر می گردم،آخه با چه رویی برگردم؟....💔): برگشت هتل... دید دخترش داره دور اتاق میدوه و گریه می کنه...😭 بچه ای که فلج بوده....): دختره به باباش میگه:چرا منو ول کردی رفتی؟....😞): باباهه میگه:تو چطور میتونی راه بری؟ دخترش میگه:تو که رفتی تنها شدم ترسیدم☹️ خیلی گریه کردم😭 یهو یه دخترکوچولو اومد....): گفت:چی‌شده؟ گفتم:بابام رفته...💔تنهام😟می ترسم...): گفت:بابات الان میاد.بیا تا اون موقع باهم بازی کنیم☺️ گفتم:من فلجم....😔): گفت:عیبی نداره بیا😇 دیدم می تونم راه برم😳باهم بازی کردیم....😍): قبل اینکه تو بیای گفت:بابات داره میاد....من دارم میرم ولی به بابات بگو دیگه سرم داد نزنه...💔):🥺 کسی سر بچه یتیم داد نمیزنه🙂•‌
کسی سر بچه یتیم داد نمیزنه💔😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺رسول خدا صلّی الله علیه و ‌آله و سلم فرمودند : 📄إذا وُقِعَ فی الرَّجُلِ وَأنْتَ فی مَلَأٍ فَکُنْ لِلرَّجُلِ ناصِراً وَلِلْقَوْمِ زاجِراً وَقُمْ عَنْهُم. 📜اگر در میان جمعی بودی و از کسی غیبت شد، آن فرد را یاری کن و آن جمع را از بدگویی بازدار و از میانشان برخیز و برو. 📚کنز العمّال، ج ۳، ص ۵۸۶، ح ۸۰۲۸ 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـدر و مـادر همـانـنـده سـوره ای از "قـرآن "هستن که هیچ کـس نمیتواندمانندش را برایت بیاورد قدر آئینه بدانیدچو هست نه در آنوقت که افتاد وشکست
🔖 بهترین هدیه برای اموات ✨رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: براى اموات خود هدیه بفرستید! اصحاب گفتند: هدیه براى آنان چیست؟ ✅ فرمود: صدقه و دعا. ✨همچنین فرمود: ارواح مؤمنان هر جمعه، به آسمان دنیا در برابر خانه ها و منزل هاى خود مى آیند و با صداى غمناکى ندا مى دهند که اى خانواده ما، اى فرزندان ما و اى پدر و مادر و خویشان ما! به ما مهربانى کنید; از اموالى که در دست ما بود (و اکنون در اختیار شماست) با دادن درهمى و قرص نانى و جامه اى نسبت به ما ترحّم آورید، که خداوند شما را از جامه بهشت بپوشاند! ◽رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که این جملات را فرمود گریه کرد و صحابه نیز همراه او گریستند... 📚 مستدرک الوسائل، جلد 2 🖤پنجشنبه است یادی کنیم از مسافرانی که روزی در کنارمان بودند و اكنون فقط یاد و خاطرشان در دلمان باقیست با فاتحه وصلوات روحشان را شاد کنیم 🖤
_❤️‍🩹👌🏻
-رمان رفیق بسیجی _۱ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️ ☺️☺️ ☺️ امیر رضا : محمدددد محمدد داش ممد 😫😫😫 محمد: جاان محمد 🙂 امیر رضا: فرمانده چکارت داشت واسه ماموریت بود؟🧐 محمد:میخاست زمان تعیین کنیم واسه جلسه امیر رضا: جلسه؟ جلسه چی🧐 ماموریت گشت زنی نمیریم امشب؟ محمد: آره جلسه برای ماموریت 🙃 نه متاسفانه امروز نمیریم گشت امیر رضا: ای بابا کی میریم خب باشه 😕 محمد:زمان بگین من به فرمانده بگم راستی به علیرضا هم بگو امیر رضا: باشه میگم فردا بعد جلسه خوبه؟ محمد:اره خوب میگم ---------- پ ن: سلام امدم با رمان🙂🙃
رمان رفیق بسیجی _۲ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️☺️ ☺️☺️☺️ ☺️☺️ ☺️ راوی:قرار بود بعد جلسه بریم گشت زنی سید امیررضا:علیرضاااااااااااابریم دیگه دیر شد🙄 سید امیر رضا:آرمان توهم بیا محمد:امیر رضاا سید: جانم داداش😌 محمد:جانت بی بلا فرمانده زنگ زده بود میگفت اگه امکان داره زود بیاید امیر رضا:واااای از دست اینا بریم ارماان،علیرضاا دیر شد😡😠😠 علیرضا:چخبرتونه اومددم خونه بودم داشتم یه دوش میگرفتم🤭 سید:من از دست این دق میکنم 😵‍💫 سید:به آقا پیداش شد دوش میگیری انقد دیر نکن 😑 علیرضا:آرمان کووو🤦 علیرضا:بچه ها دیر شد بریم الان هرچی بشه فرمانده از چش من میبینه سید:بریم دیگه🚶‍♀ محمد: نترسین من به گردن میگیرم😶 سید:آرماان😩😩 سید:بریم بابا این نمیاد😰 سید:بریم علیرضا ماشین روشن کن😔 علیرضا:باش داداش محمد:من باماشین سپاه اومدم زود سوارشید بریم🚙🚙 _____ پ. ن: ارامش طوفان نزدیک
اینم رمان
✨﷽✨ ✨ آنقدردریادل باش که ازچیزی نگران نشوی آنقدربزرگوارباش که خشمگین نگردی آنقدرنیرومندباش که ازچیزی نترسی وآنقدرراضی باش که به هیچ مشکلی اجازه خودنمایی ندهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«شوق دیدن» استاد رائفی پور 🔅 آرزوی تمام ائمه خدمت کردن به امام زمان علیه السلام بود...