eitaa logo
بېسېم چې
807 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
290 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
میگن‌تا‌وقتی‌یہ‌چیزی‌داریم‌قدرشو نمیدونیم‌ولی‌بہ‌محض‌اینڪہ‌از‌دستش بدیم‌ارزششومیفمیم ((: بدون‌تعــارف‌‌بگم‌اگرهنــوزمرد‌میدان‌را داشتیم . . امروزدر‌ان‌مدرسہ ⁵⁰دختر‌غیبت‌نمیـخوردند💔" !-
همین کھ‌ بتونے خودتو از وسوسہ های شیطان دور ڪنی مقامت ڪمتر از شهادت نیست((: 🌱-!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما‌کاری‌مهمترازخـودسازی‌نداریم‌! -علامه‌طباطبایی📻ッ
معرفی شهید 🌸
|♥️🍃| با شُهدا صحبَت کُنید آنها صِدای شُما را به خوبی می‌شِنوند و بَرایتان دُعا میکُنند.. دوستی با شُهدا دو طَرفه است..:)
📚🔗 ________________________ نام: مصطفی‌احمدی‌روشن محل‌تولد: همدان تاریخ‌تولد: ۱۳۵۸/۰۶/۱۷ تاریخ‌شهادت: ۱۳۹۰/۱۰/۲۱ محل‌شهادت: میدان‌کتابی‌تهران علت‌شهادت: ترور آدرس‌مزار: امامزاده‌علی‌اکبرچیذر وضعیت‌تاهل: متاهل تحصیل:👇🏻🌿 وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. دوره تحصیلی راهنمایی را با رتبه عالی از مدرسه خیام همدان فارغ التحصیل شد و به دبیرستان ابن سینا رفت. شهید احمدی روشن هشتاد و پنجمین شهید دبیرستان ابن سینای همدان است. فعالیت‌ها‌ومسئولیت:👇🏻🌿 وی در سال 1380ش و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت.[1] او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت. شهادت:👇🏻🌿 معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز بود. او پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد.او دانش‌آموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود. رضا قشقایی فرد نیز که همراه وی بود، بر اثر شدت جراحت به شهادت رسید. تشییع:👇🏻🌿 مراسم تشییع وی پس از نماز جمعه تهران در روز ۲۳ دی ۱۳۹۰ انجام شد.
🖋🔗 ________________________ مصطفی رانندگی‌اش فوق العاده بود.👌 همیشه به قشقایی راننده و محافظ مصطفی می‌گفتم: «خواهش می‌کنم وقتی مصطفی جلسه داره هم استراحت کن هم اینکه آهسته رانندگی کن. مصطفی خندید و گفت: «رضا هر کاری دلت خواست بکن. مطمئن باش من و تو باهم شهید می‌شیم.» 🙃آقا رضا خندید و گفت: «حاج خانم، چشم، قول می‌دم آهسته رانندگی کنم😁» روز واقعه همین دوتا داخل ماشین بودند، مصطفی و رضا قشقایی هر دو مسلح بودند ولی همیشه می‌خندید و می‌گفت: «این ماسماسک به درد کسی نمی‌خوره مامان جون، کسی که بخواد منو ترور کنه طوری نمی‌آد جلو که من بخوام از اسلحه استفاده کنم.»✋ با این حال همیشه تاکید می‌کردم که همیشه اسلحه همراه خودت داشته باش . وقتی بعد از شنیدن خبر رفتم خانه مصطفی؛ یک دلم پیش مصطفی بود و یک دلم پیش قشقایی، قشقایی در بیمارستان در کما بود. او هم ۳_۲ روز بعد از مصطفی به شهادت رسید.💔
به وقت رمان💝