eitaa logo
بېسېم چې
816 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⛓📖 »بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که صدایش از آسمانخراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب می- شناسم عزیزم!« و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت. چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم کهعاشقم شدی!« و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه میآید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا در آمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :»من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت! عَدنان ـ« برای لحظاتی احساس کردم در خالئی در حال خفگی هستم که حاال من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟ در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖 🌸✨ @bi3imchi
گفتم:بهشتت؟ گفت:لبخند حسین گفتم:جهنمت؟ گفت:دوری از حسین گفتم‌:دنیایت؟ گفت:خیمه عزای حسین گفتم:مرگت؟ گفت:شهـادت گفتم:مدفنت؟ گفت:بی‌نشان🥀 گفتم:حرف آخرت؟ گفت:یاحـسین✋🏻 ♥️
•| |• ••• [معلممون میگه :خدا شما نابیناها رو بیشتر دوست داره چون نمی‌بینید! ولی من گفتم: خانم! اگه ما رو دوست داشت چرا ما رو نابینا کرد تا اون رو نبینیم؟! بعد گفت : خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست، می‌تونید اونو حس کنید، گفت شما با دستاتون مى‌بینید ...💕🖐🏼 حالا من همه جا رو می گردم تا یه روزی بالاخره دستم به خدا بخوره، اون وقت بهش میگم... هرچی تو دلم هست بهش میگم. ] ••• 🎬فیلم‌ :رنگ‌خدا -ازغمگین‌ترین دیالوگها-
خیلی قشنگه🌿 ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ هرگز ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﻮﯼ، فقط ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻦ! مرﺩﻡ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻗﺪﺭ نشناسند ﻭ گاهی ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺪﯼ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ خوبی ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ فقط برای خدا باشد ﺩیگر ﻗﺪﺭ نشناسی برایت اهمیتی ندارد چون میدانی خدا به جای همه برایت جبران خواهد کرد ... هر روز از خداوند عشق و انرژی بگیریم و بعد فقط برای رضایت و لبخند او بین بندگانش مهربانی و انسانیت و عشق را تقسیم کنیم. شاید یک کلام تو فردا زندگی یک نفر را نجات دهد ♡
🌱 فرض كنيم شما بهترين آلبالوى دنياييد، ترش و خوشمزه، ولى يه نفر آلبالو دوست نداره، حالا شما ميخوايد زرد آلو بشيد !!؟
♡ چطور میشـــہ امام‌زمان (عـج) رو درک کرد؟!💫🌙 ¹۔ زیاد قرآن بخونیم و بہ قرآن زیاد نگاه کنیم..🌱 ²۔ مواظب چشماےِقشنگمون باشیم..👀 کہ باهشون گناه نکنیم...!❌ چشمے کہ گناه کنہ نمےتونہ‌حضرت‌رو🥀 ببینہ :)💌 ۔ •°|برگرفتہ‌ازکتاب : درخانہ‌اگرکس‌است،ص۴۳✨
⚠️ 🧔🏻🌿 شهدایے زندگے ڪردن به؛↓ ←پروفایل شهدایے نیست...😉 اینڪه همون شهیدے ڪه من عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم↓✨ 🌱 چے میگه مهمه...🙃 🌱چے از من خواسته مهمه☺️ 🌱راهش چے بوده مهمه😞 🌱چطورزندگےمیڪرده مهمه✌️ 🌱باڪے رفیق بوده مهمه🦋 🌱دلش ڪجاگیربوده مهمه🍁 🌱چطورحرف میزده🍂 🌱چطورعبادت میڪرده🥀🥀🥀
😈خانوووووووووم...... شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😯 انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش نگذاشته…!☺️
「♥"🔗」 *همیشہ‌میگفت:↯ یه‌شہید‌انتخاب‌کنید، بࢪید دنبالش‌بشناسیدش؛ باهاش‌اࢪتباط‌بࢪقراࢪ کنید شبیہش‌بشید ! حاجت‌بگیرید‌شما هم ”شہید‌میشید“ :)🙂❤️ •|🌸|• شہیدمصطفے‌صدࢪزاده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*‍‌داداش‌‌ابراهیم🦋 ✨ "همه جمع شده بودند. مسابقه حساس والیبال بین معلم مدرسه یعنی ابراهیم هادی ومنتخب دانش آموزان بود😅💫 وسط بازی توپ را نگه داشت ! صدای اذان می آمد😍 باصدای رسا اذان را گفت.🌱 بچه ها وضو گرفتند ودر حیاط مدرسه نماز جماعت برپا شد💕 آری☝️🏻 از مهم ترین علل ترقی ابراهیم،اقامه نماز اول وقت وجماعت بود.😇 حافظوا علی الصلوات والصلاه الوسطی وقوموا لله قانتین در انجام (به موقع وکامل)همه نماز ها و(بخصوص )نماز وسطی (=نماز ظهر)کوشا باشید و از روی خضوع واطاعت ،برای خدا به پا خیزید(بقره۲۳۸)" ☔️
😂 یاد؁ڪنیم‌از آقا؎ شهـرداران زمان جنگ!😁 می گفت: به مادرم‌گفتم ننه بالاخـره‌رفتم‌جبهہ وڪسی شدم😊 مادرم ذوق کرد😍و گفت ننه فدات بشه می دونستم تو آخرش یه چیزی میشی.😘❤️ خب ننه چیکاره شدی؟ گفتم: شهردار😌 فداش بشم نگذاشت حرف از دهنم در بیاد😶کل محله فهمیدن من شهردار شدم😇 قربونش برم ننه‌ام نمی دونست شهردار توجبهه کارش شستن ظرفهاست و جارو کردن سنگره.🌷😜 مادره‌دیگہ‌دوست‌دارع‌بچه‌اش‌یہ‌ڪاره‌ای‌بشه!!…🙃😜
✔️بچه ها حواستون باشه به صدای 😈شیطون😈 گوش ندین که دائم میگه ❌وقت هست ❌دیر نمیشه ❌هنوز فرصت داری 🌸🌸آقامون علی (ع) می فرمایند :فرصتها مثل ابر میگذره واگه فرصت رو از دست بدی بعد خیلی غصه می خوری ☁️😔☁️😔☁️☁️☁️ 🌃🌅پس امروز و فردا نکن ✔️یا علی بگو 🌟حفظ و قران رو شروع کن 🌼🌼🌼از همین امروز 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸