#درخواست_امانت
لب تاب
یه دانشجویی، بطور موقت یعنی برای ۴-۵ماه، برای یکی از دروسش، لب تاب میخواد
از دوستان کسی هست امانت بده؟
امین هست ایشون
نهایتش میشه یه ضمانتی وسط گذاشت که صاحب دستگاه خیالش تخت باشه
#فوری
هر شهری
@gordanpiyade313
ایران قوی:
https://eitaa.com/joinchat/2934177919C4ceb4328a1
خیرمقدم خدمت اعضای جدید
اینجا رو از شناسنامه ش بشناسید
اما طبق وعده، اطلاعیه های مهم اقتصادی رو هم انشاءالله داخلش قرار میدیم✨
سلام!
خاطرات و تجربه هاتون رو از #جهاد_تبیین برامون بفرستید
گلچین ها رو میفرستیم کانال
و روشون بحث میکنیم
🌹
@ghods313
#محرم #امام_حسین
هدایت شده از اهل قلم
امام حسین علیه السلام فرمودند:
نیازهای مردم به تو، نعمات خداست برای تو.
بنگر با این نعمات چگونه رفتار میکنی.
✨ارزش گذاری برای انسانها = اهمیت دادن به خود
✨وقت گذاشتن برای مستضعفها = صعود به قله پیشرفت
(چون معامله با خداست و کاملا خالصانه)
#نشر
#محرم
@bia_ta_begooyamat
هرچند تو را، آزردم حسین....
جز تو به کسی دلم رو نسپردم، حسین....
دور از حرمت، افسرده ام، حسین
صادقانه میگم که کم آوردم، حسین........
🖤😭😭😭😭💚
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجز خوانیِ معرکه حاج میثم مطیعی در شب چهارم محرم
که باعث شد اینستاگرام بلافاصله صفحه ایشون رو ببنده!
با #نشرحداکثری این فیلم، به پویش #میثم_صدای_ماست بپیوندید
#محرم
🌐 @bia_ta_begooyamat
#مشارکت_خیرانه
*جهیزیه آسان*🏡
*🛑کل جهاز24قلمی با دوتخته فرش ۱۲متری
فقط وفقط 26میلیون تومان*
*همکاری بامراکز نیکوکاری وخیریه ونهادها*
*تماس 09109753609*
حرز امام جواد علیه السلام
۱۴۰ تومن
موثق و اصل
به
@gordanpiyade313
پیام بدین
اصفهان
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی جانبازِ صفین (شمر) روی سینه ولی خدا مینشیند،
از منافقِ قاتل، انتظاری جز آوازِ یااباعبدالله نباید داشت!
#محرم
@bia_ta_begooyamat
امشب، شب عاشورا...؛
تمام نفسْها را بشکن
تمام گذشته را رها کن
تمام غرور را بریز
تمام غمها را بسوزان
تمام حب را ببُر
تمام بندها را بگسل
تمام علقه ها را بگشا
تمام دل را شیدا کن
تمام عشق را عیان کن
کفشهای گناهت را بر گردن بیاویز
آنوقت، کشان کشان، روی دو زانو، خود را برسان به خیمه بنت المرتضی...
به رسم ادب دق الباب کن؛ با ناله ات:
بی بی جان! میشود برای این روسیاهِ بریده از دنیای دَنی، از محضر مولا، شهادت نامه ای بگیری؟
میشود؟
آری، به ده شرط بالا میشود....
حسین، مهربانست... بخصوص که خواهر، ضامنت میشود....
آنوقت بگو، از عمق دلت: #لبیک_یا_حسین
#محرم #شب_عاشورا #شب_بیعت
@bia_ta_begooyamat
امشب
قلب امام زمان پر از زخمه
توصیه شده صدقه کنار بذاریم...
#نشر حداکثر بدین رفقا
امشب،
شهادت نامه میدهد ارباب.....
ای چشم، ببار
ای دل، بسوز....
عده ای مینویسند: آقا تنها نیست
آقای ما اگر تنها نبود، که ظهور اتفاق می افتاد..... 😭
یا حسین
#محرم #شب_عاشورا #شب_بیعت
@bia_ta_begooyamat
امشب شهادتنامه ی عشاق،
امضا میشود
🥀
🥀🥀
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود
😭😭😭🖤
لبیک یا مولا حسین
#تفکر
❗️بعضی خیال میکنند امام حسین برای حکومت کردن به طرف کوفه رفت.
🔆 پاسخ رو از جناب حرّ، میشنویم:
ای مردم کوفه! مادر به عزای شما بنشیند و بر شما بگرید، این مرد صالح را دعوت کردید و بسوی خویش طلبیدید، چون دعوت شما را اجابت کرد، دست از یاریِ او برداشتید و او را به دشمنانش سپردید،
حال آنکه به او وعده دادید که در راهش جهاد کنید....
اکنون او را محاصره کرده اید تا مانع از توجهش به بلاد و شهرهای وسیع الهی شوید
در دست شما اسیر گشته و آب فرات را بر او بسته اید....
امام، برای این به کوفه رفتند که اونها ادعای یاوری امام برای به زیرکشیدن یزید ملعون فاسق رو کردند.
پس هدف امام، حکومت داری و قدرت طلبی نبود
بلکه از بین بردن اساس حکومت ظلم و طاغوت امویان بود.
یاحسین
#محرم
@bia_ta_begooyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کل این ده شب عزا،
فقط در یک روز......
آجرک الله یا بقیةالله🖤
#لحظه_نگاریِ عاشورا :
با طلوع خورشید روز دهم، امام حسین شروع به تجهیز سپاهش کرد.
خیمه ها رو عقب بردند و اطرافشون خندق کندند. تا دشمن نتونه به خیمه ها حمله کنه.
از راست، زهیر رو فرمانده قرار دادند و علم رو بدست ابالفضل سپردند و از چپ، حبیب.
خندقها که روشن شد، شمر لعین نزدیک اومد و صدا زد: به آتش دوزخ شتاب کردی!
امام فرمود: این باید صدای شمر باشه.
یکی از یاران امام فریاد زد:ای پسر زنِ بز چران! تو سزاوارتری به دخول در آتش.
مسلم بن عوسجه خواست به شمر تیری بزند که امام مخالفت کردند: مکروه میدارم که من شروع کننده جنگ باشم.
سپس امام سوار بر اسب، جلوی لشکر دشمن رفت و خطبه خواند.
همچنین، یاران و بنی هاشم سخنها راندند.
اما گوش شنوایی نبود.
امام، ابن سعد رو فراخواند. این دومین بار بود که با او صحبت میشد.
امام فرمود: بعد از من به ری که نمیرسی، هیچ، سرت هم بالای بلندی ها، وسیله بازی کودکان میشود.
عمرسعد از این حرف آشفته شد و بازگشت و فرمان حمله داد... .
و حمله قبل از ظهر شروع شد.
با تیربارانِ اولیه، عده ای(۵۰نفر) از یاران امام به شهادت رسیدند.
عبدالله بن عمیر، نخستین فرد بود که به جنگ تن به تن با سپاه سعد رفت. و به شهادت رسید.
اینجا صدای استغاثه اباعبدالله بلند شد: آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
حرّ،
از این استغاثه، مضطرب شد و بلافاصله از لشکر دشمن فاصله گرفت و به طرف خیام امام، روان شد.
بعد از گرفتن حلالیت از امام، به سرعت به جنگ شتافت و دلیرانه در برابر نگاه امام، رزمید تا گذشته را صاف کند... و شهید شد.
بریر، که مردی عابد و زاهد و معروف به سید قرّاء بود، به مصاف رفت. جانانه جنگید و به شهادت رسید.
وهب، جوان ترسایی که تازه مسلمان شده بود به تحریص مادر، اذن میدان گرفت. شیرمردانه جنگید و به شهادت رسید. به بیانی، مادرش سر او رو که دشمن بطرف خیام پرتاب کرد، به لشکر پس فرستاد و گفت: چیزی که در راه حسین دادم پس نمیگیرم.
به بیان دیگر، همسر وهب که پیکر بی جان او رو دید، به بالینش رفت. دشمن هم با عمود بر سر او زد. و او نخستین زن شهید کربلا شد.
عمرو و پس از او پسرش خالد به جبهه شتافتند. و شهادت را به آغوش کشیدند.
سعد، عمیر، نافع هم به دنبال هم.
مسلم به میدان رفت. بین سپاهیان نزاع گفتاری شکل گرفت و پیکار شدت یافت. مسلم به زمین افتاد. امام و حبیب به بالینش شتافتند.
مسلم وصیت کرد: تا جان در بدن داری، او را یاری کن... و به امام حسین اشاره کرد. و به شهادت رسید.
شمر مجدد به پشت خیام آمد و تهدید به آتش زدنشان کرد. زنان و کودکان فرار کردند.
امام نهیب زد: خدا تو را به آتش بسوزاند.
این عمل نفرت انگیز او، حتی صدای اعتراض چند نفر از یزیدیان را هم درآورد. شمر منکوب شد و خواست برگردد که زهیر به آنها حمله کرد و از کنار خیام دورشان ساخت.
وقت نماز ظهر رسید.
حصین به امام توهین کرد که نماز شما مقبول نیست.
حبیب به او حمله کرد و جنگ حبیب آغاز شد و قبل از ادای نماز به شهادت رسید.
زهیر و سعید جلودار شدند تا امام و یاران نماز ظهر بخوانند. سعید از شدت تیر و شمشیرها به شهادت رسید و زهیر به میدان رفت.
سپس نافع، جناده، عمرو، جوانی که فرزند شهید بود به رزمگاه شتافتند.
پس از شهادت این جوان، مادرش هم عمود خیمه ای رو برداشت و تا به هلاکت رساندنِ دو تن از دشمنان و گرفتنِ تاییدیه و دعای خیر از امام، به خیمه برنگشت.
عمرو، عبدالرحمن، شوذب، عابس، دو برادرِ غفاریان، سیف، مالک، غلام ترکی امام، عمربن خالد، حنظله، یزید، جابر ، سعد، مجمّع، ابوعمره، جون، حجاج، و سوید که آخرین یار امام بود و مجروح شد. اما وقتی به هوش آمد و دید امام بشهادت رسیده با تتمه توان جنگید و به شهادت رسید.
حال، نوبت بنی هاشم رسیده....
#محرم
@bia_ta_begooyamat
#لحظه_نگاریِ عاشورا :
شب عاشورا، یاران اباعبدالله پیمان بستند که تا ما باشیم، نگذاریم هیچ یک از بنی هاشم به میدان برود.
و حالا با شهادت آخرین یار امام، نوبت به بنی هاشم رسید...
و اولین قهرمان این بلای جگرسوز، علی اکبر حسین است.
امام بی درنگ اذن میدان داد. اما چند قدم پشت سر علی راه رفت و فرمود: خدایا گواه باش، قوم کار را به جایی رساندند که اشبه الناس، خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله، به جنگ میرود...
رو به عمر سعد، نهیب زد که خدا رحمت را قطع کند که مراعات ما نکردی... .
سپس این آیه رو تلاوت فرمود: ان الله اصطفی آدم و نوحا، و آل ابراهیم، و آل عمران علی العالمین....
علی اکبر، چون شیر به میدان شتافت. عده زیادی رو به هلاکت رساند.
اما از شهادت خبری نشد...
برگشت. به پدر عرضه داشت: باباجان، تشنه ام.... (زبان حال: دل ببُر بابا، که ریحان تشنه است، و تا تو چشم بر من داری، از شهادت خبری نیست...)
امام گریست.
فرمود: برو، باشد که به زودی از دست جدت سیراب شوی.
و علی اکبر رفت....
اینبار زمان زیادی طول نکشید که دشمن توانست بر او زخم بزند. علی اکبر روی اسب افتاد و اسب، به میان لشکر....
و پیکر، پر از زخم و طعنه و لطمه شد.
امام به بالین علی اکبر شتافت. این، وداع حسین است با شبه پیغمبر.... پس صورت به صورت او گذاشت تا بلکه دلش آرام گیرد.
حسین میداند، اینها همه هدیه به خداست و این علی، ذبح عظیم اوست و بعد از علی، بر سر دنیا خاک است، و او هم به دنبال پسر، به لقای الهی خواهد رفت. اما لحظه ای دوری از علی برایش سنگین است.
زینب، این دلدادگی را درمیابد و از خیمه گاه بیرون می دود. الان که وقتِ رفتن برادر نیست. فریاد سر میدهد: وا غوثاه، وا ابنت اخاه... واعلیاه
امام، غیرت الله است. حب فرزند مانع از این غیرت نمیشود. با خواهر به خیمه برمیگردد و پاره های تن علی، سهم جوانان بنی هاشم میشود.... .
حالا نوبت فرزندان مسلم و عقیل، یعنی عبدالله و محمد، جعفر و عبدالرحمن و عبدالله و محمد است.
و بعد فرزندان جعفر: محمد و عون، که عون فرزند بانو زینب است.
قاسم که شاهد ماجراها بوده، پا تند میکند سمت عمو. اما این بار، بر دوش امام چنان سنگین است که از شدت گریه از حال برود درحالیکه قاسم در آغوشش است. یادگار برادر، جوان نورسته، شاهزاده ی زیبای حسن، تو کجا و میدان کجا؟
اما قاسم، با نامه پدر راه خودش رو باز کرد. امام، به خواسته ی برادر که فرموده: فرزندان من در روزِ سختی، یار تو باشند، اذن میدان ندهد؟
و قاسم، راهی میدان میشود. با زره بزرگ و شمشیر سنگین و پای افزارِ گشاد.
میجنگد. دلاورانه.
و بر سر مبارکش، ضربه شمشیر، نصیب میشود. ناله میزند: وا عماه...
امام حسین میشتابد. قاتلانِ او را میکشد. در این گیر و دار، قاسم پاکوبِ اسبان میشود...... و ذره ذره جان میدهد.
حسین، میخواهد تن این نوجوان را برگرداند. اما عجیب است که سر قاسم در سینه عمو و پاهای قاسم روی زمین میکشد. از جثه کوچک او، بعید نیست؟ یا تنش مثل پیکر علیِ اکبر، پاره پاره شده.....
و یا حسین.....، قد خمیده......
فرزند دیگر امام حسن بنام ابوبکر هم راهی میدان میشود و بشهادت میرسد.
حالا، نوبت فرزان امام علی میرسد که به فرمانِ برادرشان، اباالفضل، راهی میدان شوند:
عبدالله، جعفر، عثمان، ابوبکر
به عصر نزدیک میشویم
و به بی طاقتیِ عباس... که بارها در طول این مدت، بخصوص با شهادت علی اکبر، اذن میدان میطلبیده اما امام اجازه نمیداده.
#محرم
@bia_ta_begooyamat
༺•ııl شھیـــــددیالمھ lıı•༻
#لحظه_نگاریِ عاشورا : شب عاشورا، یاران اباعبدالله پیمان بستند که تا ما باشیم، نگذاریم هیچ یک از بنی
#لحظه_نگاریِ عاشورا :
برای اباالفضل سخت است...
برخی میگویند اگر او اذن میدان میگرفت، صفحه به نفع حق برمیگشت چون یا دشمنان قتل عام میشدند یا فرار میکردند.
اما چون حکمت و مصلحت خدا بر امتحان عباس است، به بندگی و ولایت پذیری و فرمانبرداری،
تا او را عبدصالح بخواند
پس اذن میدان نمیابد.
"عباس من! برادرم... بیا همراه هم برویم و آب بیاوریم"
و عباس نجنگید. و حمله پذیرفت و نزدیک شریعهی فرات، بینِ دو برادر فاصله افتاد....
و شد آنچه شد..........
نه مشک برگشت
نه علمدار
تازه عمود خیمه هم خالی شد...
دیگر کسی نمانده
تمام شد
سه ساعت مانده به غروب است.
و داستان وداع
که یکدفعه آخرین سرباز از درون گهواره، به ندای امامش لبیک میگوید...
علی اصغر هم مثل علی اکبر، تشنه ی آب نبود، تشنه ی لقای الهی بود.
برای همین وقتی امام خون گلوی نازکش را به آسمان پاشید و فرمود: خدایا حکم کن بین ما و قومی که ما را به یاری خواندند، پس ما را کشتند،
ندا آمد: ای حسین، او را بگذار که برایش در بهشت دایه ای منتظر است... .
اکنون امام است و یک سپاه خروشان و بی تاب، بانوان حرم...
#محرم
@bia_ta_begooyamat