eitaa logo
بغض قلم
631 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
257 ویدیو
30 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 💡فقط تلاش مستمر در مسیر! 📘کتاب‌های محدثه‌قاسم‌پور _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
هر جا که بنگرم تو پدیدار بوده‌ای ای ناپدیده رخ تو چه بسیار بوده‌ای 🆔 @bibliophil
سرتاسر مدت کوتاهی که دختر پیامبر بعد از پدر زنده بود. به مبارزه با دولت حاکم و مقابله با اعمال خصمانه‌ی آن‌ها گذشت. آن حضرت در این مدت همه‌چیز را به وسیله‌ای برای مقابله با حکومت تبدیل کرده بود. گاهی فریاد می‌زد و گاهی خطبه می‌خواند. یک روز اعلام برائت می‌نمود و روز دیگر از پذیرفتن ملاقات حاکمان خودداری می‌کرد و حتی وصیت کرد که غاصبان به تشییع جنازه‌ی او نیایند و بر جسدش نماز نخوانند و سرانجام با دستور پنهان ساختن قبرش، یک نشان ماندگار از عدم مشروعیت را بر جبین آن حکومت نقش کرد. این روی واقعی تاریخ است. البته ما در تمام این زمینه‌ها به طور جدی با کمبود منابع و ابهام آنچه در دسترس است روبه رو هستیم. 📒کتاب دختر پیامبر/ آیت‌الله جاودان 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن دعای مادر در حق فرزندش مستجاب میشه:)♥️ مادر دعا کن ظهور ولی خدا درک کنیم. 🆔 @bibliophil
Keshti Pahlu Gerefte Audio Book - (1).mp3
706.3K
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب تر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی‌آورد؟ این چه روزگاری است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمی‌کند؟ این چه عالمی است که دردانۀ خدا را از خویش می‌راند؟ روزگار غریبی است دخترم. دنیا از آن غریب تر. آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی. 📒کتاب کشتی پهلو گرفته/ استاد سید‌مهدی‌شجاعی / به بهانه چاپ ۵۹‌ام کتاب 🆔 @bibliophil
دوستان عزیزم خوشحال میشم کنار هم برا حضرت زهرا گریه کنیم
Keshti Pahlu Gerefte Audio Book - (2).mp3
1.1M
🎧بخشی از فصل اول کتاب کشتی پهلو گرفته/ استاد سید‌مهدی‌شجاعی 🆔 @bibliophil
Keshti Pahlu Gerefte Audio Book - (3).mp3
1.13M
🎧بخشی از فصل اول کتاب کشتی پهلو گرفته/ استاد سید‌مهدی‌شجاعی 🆔 @bibliophil
ز تاریکی شکایت می کنی از بس که تاریکی تو روشن باش اطراف تو هم روشن شود از تو 🆔 @bibliophil
فاطمیه داره به روزهای آخرش می‌رسه و ما از حضرت زهرا حرفی نزدیم.‌ بریم بخش‌هایی از یه کتاب خیلی قشنگ درباره خانم بخونیم.‌ 🆔 @bibliophil
این عکس ببینید! هر چیزی به ذهن‌تون رسید بنویسید! شعر داستانک متن ادبی و... 🖤همراه با جوایز معنوی 👇ارسال آثار تا ساعت ۲۴ یکشنبه ۲۶ آذر 🆔 @bibliophil_a 🆔 @bibliophil
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا حالش بد است مادرمان رو به قبله است 🆔 @bibliophil
هدایت شده از بغض قلم
این عکس ببینید! هر چیزی به ذهن‌تون رسید بنویسید! شعر داستانک متن ادبی و... 🖤همراه با جوایز معنوی 👇ارسال آثار تا ساعت ۲۴ یکشنبه ۲۶ آذر 🆔 @bibliophil_a 🆔 @bibliophil
یکم امروز شلوغم فردا خونه‌مون روضه حضرت مادر صبح بیدار شدم رفتم این گل‌های خوشگل خریدم همون گلی که مادر پشت در صداش زد همون گلی که از دل زمستان سرد، وقتی همه ناامید شدند، قیام می‌‌کنه! 🆔 @bibliophil
ممنونم که از چالش استقبال کردید! 🆔 @bibliophil
ایام فاطمیه همیشه غریبه دلم می‌خواست با این چالش بنویسید تا یکم از غربت در بیاد. هرچند که این غربت مضمون اصلی داستان فاطمیه‌است. 🆔 @bibliophil
سیب عطر کربلا دارد و نرگس عطر ظهور و فاطمه مادر راهی‌ست که از کربلا به ظهور ختم می‌شود. 🆔 @bibliophil
مادر نمیر! مردن برای تو زود است و یتیمی برای ما زودتر ما هنوز کوچکیم، از آب و گل در نیامده‌ایم. هنوز سر‌هایمان طاقت گرد یتیمی ندارد. نهال تا وقتی که نهال است احتیاج به گلخانه و باغبان دارد تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمی‌آورد و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریف‌تر. اما نه، نمان برای محافظت از ما نمان برای اینکه از ما مراقبت کنی. تو اکنون کشتی نجات طوفان‌زده‌ای می‌مانی که به سنگ کینه‌ی جهال غریق شکسته‌ای و پهلو گرفته‌ای. 📒کتاب کشتی‌پهلو‌گرفته 🖌سید‌مهدی‌شجاعی 🆔 @bibliophil
《بی‌آرام》 بچه‌ها زانوهایشان را بغل کرده بودند و در خود فرو رفته بودند. آرام آرام اشک می‌ریختند. از دست کودک خردسال چه کاری ساخته است جز تماشای حال پریشان مادر؟ فضّه‌ هم در حیاط مشغول کارهایی بود که فاطمه (س) روی دوشش گزارده بود. دلش برای بچه‌ها پر می‌کشید امّا درد پهلو امان نمی‌داد. امان از درد پهلو... سلمان وارد خانه شد. در نبود علی(ع) او آب‌آور خانه بود و سقّایی می‌کرد. امّا (علی) امروز در خانه بود! چند بار در زد... بالآخره فضّه با چشم‌های گریان در را باز کرد و بدون هیچ نگاهی رفت داخل خانه. سلمان از دور بچه‌ها را دید. هر کدام گوشه‌ای نشسته بودند. حسن(ع) حسین(ع) را می‌‌دید و اشک می‌ریخت و زینب (س) پریشانی هر دویشان را به تماشا نشسته بود. از حال پریشان مادر، سه نفری سمت مادر دویدند. می‌خواستند مادر را در آغوش بگیرند، انگار چیزی مانع می‌شد. کنارش نشستند و در دل و با صدای بلند آرزو کردند مادر بلند شود و دوباره چهار نفری با هم بازی کنند. آرزویشان شدنی نبود... چهره‌ی درخشان و لبخند مادر نوید دنیای دیگری را می‌داد... چشم‌انتظاری پدرش را می‌کشید و بند این دنیا نبود. پاره‌ی تن هم بودن شوق و لذتی بود که فقط فاطمه (س) با تمام وجود درکش می‌کرد... مادر دیگر جان ندارد... غریبی و بی‌کسی برای علی(ع) آغاز شد... 📒مریم بشردوست 🆔 @bibliophil
سربند علی همیشه یا زهرا بود چون قدرت ذوالفقار با زهرا بود پشت در خانه اش علی را کشتند حیدر که غمی نداشت تا زهرا بود 🆔 @bibliophil