🌸 *ولادت قاسم ابن الحسن (ع)* *مبارک* 🌸
در مورد تاریخ ولادت حضرت قاسم ابن الحسن (ع)اطلاع دقیقی در دست نیست، اما قول مشهور و قابل اعتنا بین علما این است که ولادت ایشان در پنجم رمضان المبارک اتفاق افتاده است.
مادر حضرت قاسم، بانو نجمه نام دارد.قاسم (ع)فرزند ارشد امامحسن(ع) است.
ولادت ایشان دو سال قبل از شهادت پدرش بوده و این عاملی شد که ایشان با عموی خود امامحسین(ع) ارتباط نزدیکی داشت و در دامان حضرت اباعبدالله(ع) پرورش یافت.
نقل است ایشان در شکل، ظاهر و خصوصیات اخلاقی بسیار شبیه جد خود پیامبراکرم(ص) بوده است.
"شهــ گمنام ــیـد"
#خاطره
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.
📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
"شهــ گمنام ــیـد"
✍استاد فاطمی نیا
برخی که قادر به گرفتن روزه نیستند می گویند: سعادت نداشتیم! این چه جمله ای است؟! تو به دستور خدا روزه نگرفته ای! این جمله یعنی خدا مرا بی سعادت کرد! این بی ادبی است به خداوند و باید ترک شود؛ همانطور که روزه دار به امر خدا عمل میکند آن که به خاطر مریضی روزه نمی گیرد هم به فرمان خداست.
"شهــ گمنام ــیـد"
روایتی از زبان سردار مرتضی حاج باقری از اسارت و رمضان
ما در دوران اسارت جز مفقودین بودیم یعنی نه ایران از ما خبر داشت و نه صلیب سرخ جهانی نام ما را ثبت کرده بود. به همین جهت مشکلات ما از سایر اسرا بیشتر بود. هیچ نام و نشانی از ما در جایی نبود.
عراقیها به ما خیلی سخت میگرفتند جز ارتباط و تکیه به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوند بود یکی از راههای تحکیم ارتباط الهی بحث نماز و روزه بود بچههایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریبا ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه میگرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی هم جرم بود.
بارها اتفاق میافتاد که هنگام نماز دژخیمان بعثی به بچهها حمله میکردند و جهت آنها را از قبله تغییر میدادند و نماز را بهم میزدند حتی یک شب مجبور شدیم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابیده و زیر پتو به جا بیاوریم.
روزه گرفتن جرم سنگینتری بود بچهها غذای ظهر را میگرفتند و در یک پلاستیک میریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره میزدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میکردند و افطار میخوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا میگرفتند او را شکنجه میدادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب میدادند را بچهها به عنوان افطار میخوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب میگذشت.
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 مادر شهیدی که حتی برای نامزدی فرزندش، حاضر به ترک خدمت در پشت جبههها نشد
"شهــ گمنام ــیـد"
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه مسابقه ای مثل عصر جدید تو عراق گذاشتن، فقط مداحان رو تست میکنند، یک پسر مداح از ایران میره و زبان حال "امام حسین ع" رو موقع جدایی از داداشش "ابوالفضل ع" رو براشون میخونه،⚘️ اشک داوران رو در میاره این جوون ایرانی🌷. *خیلی عـــــــــــــــالی میخونه نفسش گرم*👆👆👆
"شهــ گمنام ــیـد"
10.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹خاطرات شهید داود مرادخانی
🔹به روایت همسر و فرزندان شهید
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_همینطورے
🧷شیطون پنجشنبه
جمعه ها کجاست؟🤨
😉😁
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
#طنز_جبهه 🪴قسمت هشتم🪴 🍃دست آخر با وساطت بچه ها و عذرخواهی و غلط کردم، حاجی با خنده و شوخی رضایت
#طــنــز_جــبــهه
🪴قسمت نهم🪴
🍂از طرز صحبتش میشد فهمید تا آن زمان جایی سخنرانی نکرده و انگار تا حالا با بسیجی ها
دم خور نبوده.😄
🍃با تته پته گفت:
اگه ببینم کسی فکر فرار به سرش زده و بخواد عقب نشینی کنه، خودم از پشت میزنم توی سرش. فرار بی فرار. فهمیدین؟!!!😰😠
🍂این حرف برای ما که کلی تلاش کرده بودیم تا به عملیات برسیم، خیلی سنگین بود.
🍃 انگار کسی دهانش را باز کرده و بدترین فحش ها را بارمان کند.
🍂نظر حسین و علی هم همان بود.
🍃 رو کردم به حاجی مهیاری و گفتم: حاجی، مثل اینکه این داداشمون تازه پاش رسیده جبهه. این چرت و پرتا چیه میگه؟؟؟...😒
🍂حاجی با دست به پشتم زد و گفت:
صبر کن الان بهش نشون میدم.😏
🍃بلند شد، کنار فرمانده گروهان رفت و در حالی که دستش را بر شانه او می زد، با لهجه اصفهانی شروع به صحبت کرد:
🍂 این فرمانده ماست و راست میگه. اگه فکر فرار به سر کسی بزنه، من میدونم با اون. همین پدرسوخته رو می بینید؟؟ اگه بخواد در بره، خودم با تیر میزنم توی کله ی پوکش...😳😂
🍃دلم برای فرمانده سوخت. حاجی حسابی جوابش را داد. تا حدی که رو به حاجی کرد و گفت:
🍂تا حدی که رو به حاجی کرد و گفت:
حاجی، جون مادرت، این حرفا چیه میزنی؟ چرا من رو جلوی نیروها ضایع می کنی؟؟..🥺
🍃 حاجی صورتش را برد جلو و مثلا دم گوشش گفت: واسه اینکه یاد بگیری با کی طرفی و با بچه بسیجیا درست حرف بزنی پدرسوخته...😊
😆😅
🍂 ادامه در پست بعدی به زودی...
"شهــ گمنام ــیـد"
خاطره سردار ایراننژاد از دوکاری که حاج قاسم دوست داشت بعد از بازنشستگی انجام دهد.
یک روز با هم برای مراسم ترحیم پدر آقای محسنی، از دوستان مشترکمان داشتیم به روستایی در بافت میرفتیم. در مسیر گفتم: حاجی فکر میکنی کاندیدای نماینده مجلس یا ریاست جمهوری شوی؟ گفت: اگر بخواهم کاندیدا شوم، هر کاری برای خدا کردم، باید تابلو کنم. من هیچ وقت کاری را که برای خدا کردهام، تابلو نمیکنم. گفتم: روزی که بازنشسته شوی، حاضری باز به روستا برگردی و خارج از هیاهوی مسؤولیتها به روش سنتی و قدیمی زندگی کنی؟ گفت: اگر به بازنشستگی برسم، ۲ کار خواهم کرد؛ دوست دارم قرآن را حفظ کنم و بعد هم خاطراتم را بنویسم. حاج قاسم آیات بسیاری را حفظ بود و در صحبتهایش از آیات الهی استفاده میکرد. علاوه بر آن، روزانه خاطراتش را مینوشت و جزئیات هم در آن میآورد که فکر کنم گنجینه بزرگی از خاطرات ایشان وجود داشته باشد.
"شهــ گمنام ــیـد"