#طنز_جبهه
🤲اللهم الرزقنا توفیق الپارتی🤲
🍩وقتی آشپز👨🍳 مراعات حال برادران سنگین وزن، هیكلی تداركاتی را میكرد💪
و غذایشان را یك كم چربتر میكشید، 🍗🍖😋
🍪یا میوه درشتتری برایشان میگذاشت،🍎🥲
🍩هر كس این صحنه را میدید، به تنهایی یا دسته جمعی و با صدای بلند🗣 و شمرده شمرده شروع میكردند به گفتن:
🍪 «اللهم الرزقنا🤲 توفیق الپارتی فی الدنیا و الاخره!» 🥺😐😅
🍩یعنی دارید پارتی بازی میكنید حواستان جمع باشد.!😏😅
#با_هم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تو مکن تهدیدم از کشتن...
➕ دستنوشته حاج قاسم سلیمانی: من بدنبال قاتلم میگردم و چقدر مشتاق دیدارشم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 #هنوز_سالم_است #قسمت_ششم کمی پایین تر،دوباره مأمور ها
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_هفتم
آموزش چند روز دیگر شروع می شد. باید راهی تهران می شدند؛ پادگان "21 حمزه سیدالشهداء علیه السلام". آن قدر ذوق و شوق داشت که همان شب وسایلش را آماده کرد و توی ساک گذاشت؛ یک دست بلوز و شلوار، یک جفت جوراب، حوله، مسواک، یک چاقو و چند کتاب.
فکر پادگان و آموزش یک لحظه رهایش نمی کرد. تصویرها یکی یکی توی ذهنش نقش می بستند و پاک می شدند.
بالاخره روز اعزام فرارسید. دل توی دلش نبود. با غرور خاصی از اهل خانه خداحافظی کرد، روی مادر را بوسید و گفت: "غصه نخوری ها مادر؟! زود برمی گردم. فقط می روم تهران، آموزش."
مادر قرآن را بالا آورد:
- به خدا سپردمت پسرم!
محمدرضا از زیر قرآن رد شد. سر بلند کرد، آن را بوسید و به پیشانی چسباند.
- یادت نرود دعایم کنی مادر.
این را گفت و راه افتاد.
پای اتوبوس ها شلوغ بود. با آن سن و سال و قدوقواره توی چشم بود، اما به روی خودش نمی آورد. هنوز دل شوره داشت. وقتی اتوبوس راه افتاد و صدای صلوات جمعیت بلند شد، آرام گرفت.
تا تهران ساکت بود و چشمش به بیابان. انگار راه کش آمده بود و تمام نمی شد. از شوق خوابش نمی برد. بچه ها می گفتند و می خندیدند و از سروکول اتوبوس بالا می رفتند، ولی چشم محمدرضا به جاده بود. بالاخره رسیدند. وقتی تابلوی پادگان 21 حمزه سیدالشهداء علیه السلام را دید، گُل از گُلش شکفت.
پادگان حمزه با آن درختان صنوبر و چنار و زمین وسیعش، دست راست هم ساختمانی قرار داشت که محل استقرار آن ها بود. زمین صبحگاه تا انتهای پادگان کشیده شده بود. همه با کنجکاوی اطراف را نگاه می کردند.
کسی با لباس پلنگی جلو آمد، همه به ترتیب ایستادند و با اجازه ی او نشستند. فرمانده خود را معرفی و شروع به صحبت کرد. از مدت آموزش گفت که 45 روز است و از برنامه هایی که باید در آن مدت پشت سر می گذاشتند. از قوانین و مقررات پادگان گفت و از عنایت خدا که شامل حال آن ها شده بود و از این که آن ها انتخاب شده بودند تا نامشان در پرونده ی درخشان مجاهدان فی سبیل الله ثبت شود.
"شهــ گمنام ــیـد"
🕊•⸤#خداےخوبِابراھیم ⸣
نمازشب . . .🌿!
🔸مدتی بود که ابراهیم در محل سپاه گیلان غرب
در کنار رفقا نمیخوابید!
دیده بودم که به آشپزخانه شپاه میرفت و
در اتاق پیرمردهای آشپز میخوابید .
🔸بعدها فهمیدم که این بندگان خدا نیمههای شب
یلند میشوند و مشغول عبادت و نمازشب و
قرآن هستند و ابراهیم هم شبها را با آن ها
مشغول عبادت میشود .
برای اینکه در حضور رفقایش ریا نشود به آنجا میرود .
🔸وَ مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةِ لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَك
رَبُّكَ مَقامً مَحمُوداً
و پاسی از شب را ( از خواب برخیز و )
قرآن ( و نماز ) بخوان!
🔸این یک وظیفه اضافی برای توست .
امیداست پروردگارت تو را به مقامی درخور ستایش برانگیزد!
{سورهاسرا،آیه۷۹}
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪلیپ شبانه☄️🎻💜
🌱✨خدایا دوستتــــــــــ داریمــــــC᭄
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
به روایت حاج قاسم سلیمانی ...
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛سهمــ شما 5 صلواتـــ هدیه به بابـــ الحوائج آقا امام موسے ڪاظم(ع)🌹✨
"شهــ گمنام ــیـد"
🌹🌹:
#خاطرات_شهید
●همیشه با او شوخی میکردم و میگفتم: «اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: «اینجا شربت شهادت پیدا نمیشود، چه کار کنم؟» گفتم: «کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند.» خندید و گفت: «اینطوری خودم شهید نمیشوم، بقیه شهید میشوند.»
●«شربت شهادت» یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من نمیشناختم! متنش این بود: «ملازم، مدافع هستم. اگر کاری داشتی به این خط پیام بده. هنوز هم شربت نخوردم.» هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم گوشی خانه مادرم زنگ زد. ''آقا ابوالفضل بود'' بعد از احوالپرسی گفت: «این، خط دوستم است، کاری داشتی پیام بده.»
● دو روز قبل از شهادت آخرین تماسش بود، خیلی با هم صحبت کردیم. مثل همیشه! یادم هست که به او گفتم: «ببخشید اگر زن خوبی برایت نبودم.» گفت: «خدا دو تا نعمت بزرگ به من داد، زن خوب، پول خوب! بعد هم زد زیر خنده.»
✍راوی: همسرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
"شهــ گمنام ــیـد"
🌹🍂🍂🌹
✍ #برگی_از_خاطرات
یکبار از من پرسیده بود:
چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات می مانی؟
گفتم "از همون ابتدای زمانی که حقوقم رو میگیرم.منتظرم که موعد بعدی پرداخت برسه!!
اهی از حسرت کشید و گفت؛
(( اگر مردم این انتظاری که برای مال دنیا و دنیا میکشند ،کمی از آن رو بخاطر امام زمان(عج)میکشیدند ،ایشان تا حالا ظهور کرده بود،امام منتظر ندارد!!!!! ))
#شهید_محمود_رادمهر
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
"شهــ گمنام ــیـد"
🔰اگر با گلوله توپ شهیـد نشوم ،آبرویم می رود؛
#برگی_از_خاطرات
🌷شهید حجت فتوره چی ، فرمانده محور عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا مدت ها در کردستان با ضد انقلاب مبارزه میکرد.
یکی از همرزمانش درباره این شهید میگوید:
شهید فتوره چی بارها میگفت خدا نکند حجت با گلوله یا ترکش شهید❣ شود.. حجت باید با گلوله توپ شهید شود و الا آبرویم می رود.
همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی😂 تلقی میکردند.
در مرحله دوم عملیات والفجر۴ بود که راهی منطقه عملیاتی ک حجت در آن جا بود شدیم سراغ وی را از حمید باکری گرفتیم و حمید اقا با دست به منطقه پر درخت🌳 اشاره کرد ک شاید آنجا باشد.
چون بیسیمش📞 قطع شده بود به جستجو منطقه دیگر پرداختیم تا این که سر بی بدن 🌹او را پیدا کردیم.
بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_جبهه
🌸عید غدیر🌸
💎..عید غدیر که میشد خیلیها عزا میگرفتند. لابد میپرسید چرا؟🤨😁
به همین سادگی که چند نفر از بچهها با فرماندهی فریبرز با هم قرار میگذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ...😆
البته کار که به همین جا ختم نمیشد.😕
⛺️ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیم چند نفر دارند دنبال یکی از برادرها میدوند.🥲🤔
🏃♂🏃♂🏃♂
میگفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم!😐
و او مرتب قسم میخورد که من سید نیستم، ولم کنید.😥
تا بالاخره میگرفتندش و میپریدند به سر و کلهاش و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش میکردند.🤪😂
🌿...بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح📿، پول،💰 مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس، همه را میگرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در میآوردند ... 😳🤣
🔻جالب اینجاست که به قدری فریبرز و نیروهایش جدی میگفتند؛ سید که خود طرف هم بعد که ولش میکردند، شک میکرد و میگفت: راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم😅😟😂
🔹گاهی اوقات کسی هم پا پیش میگذاشت و ضمانتش را میکرد و قول میداد که طرف وقتی آمد تو چادر،⛺️ عیدی بچهها یادش را فراموش نکند؛ 💵حتی اگر یک کمپوت گیلاس 🍒باشد
☑️و سرانجام برای اینکه از دست اینها راحت شود، طرف کمپوت را میداد و غر میزد که عجب گیری افتادیم، بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم😫😅
#با_هم_بخندیم😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
#برگی_از_خاطرات
🔰 شهیدی که قرائت زیارت عاشورا به نیت او گره گشاست؛
مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند.
بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت شهید حسین بواس زیارت عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود.
مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم نماز و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را اول وقت می خواند و روزه هایش را می گرفت.
#شهید_حسین_بواس
"شهــ گمنام ــیـد"
*💔 بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند😔، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.‼️*
*مادر شهید میگفت:*
*قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.✨🌱*
*شهید غلامرضا لنگری زاده🌷*
*اولین شهید مدافع حرم کرمان*
*شادی روحشون صلوات🌷*
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸مادرِ #شهیدحسن_صفرزاده
حسن دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده رفت جبهه و شد
چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند
وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین بخونم
مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است
مادر میگه: اون لحظه جگرم آتش گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم
اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند...
با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم...
بغضم رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به حضرت زینب(س) برسون ... زینب(س) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم...
.
🌸مادرِ #شهیدغلامحسین_توسلی
شب بود که غلامحسین اومد خونه . بهم گفت: مادر برا خداحافظی اومدم ... اون شب برا پسرم ماهی پلو درست کرده بودم. غلامحسین اومد سر سفره نشست و شروع کرد به خوردن. اما دیدم توی فکره ... علت رو که پرسیدم گفت: مادر! امشب من پیش شما ماهی می خورم ، فردا ماهی ها منو می خورن ...
پسرم رفت و فردا توی خلیج فارس به دست آمریکایی ها شهید شد ... و هنوز جنازه اش برنگشته ...
"شهــ گمنام ــیـد"
شهید اسماعیل دقایقی در سریال گاندو ۲ کیست
در سریال گاندو ۲ نامی از فرمانده سپاهی برده شده که پوتینهای رزمندگان را تمیز میکرد. در این باره بخوانید: ایامی که در منطقه (حاج عمران) در شمال عراق بودیم، فصل زمستان و منطقه پوشیده از برف بود. هوا بسیار سرد بود و زمین گِلی و لغزنده. با این همه مشکلات دست و پاگیر، رزمندگان به نگهبانی از آن مواضع پرخطر مشغول بودند و از دستاوردهای عملیات کربلای ۲ حفاظت میکردند.
در این منطقه، وقتی رزمندگان شبها به خواب و استراحت میپرداختند، فردی به آرامی وارد سنگرها میشد و گل و لاى چسبیده به پوتینها را پاک میکرد و آنها را با خاکساری و فروتنی واکس میزد. او این کار را سنگر به سنگر انجام میداد. همه از این کار شگفت زده شده بودند و پرسان پرسان ماجرا را دنبال میکردند. تا اینکه با کنجکاوی یکی از برادران مشخص شد او سردار خاکسار اسماعیل دقایقی است.
"شهــ گمنام ــیـد"
#طنز_مذهبی [🤓😂]
در یکیاز دانشگاه ها پیرامونحجاب
سخنرانی میکردم،ناگهاندختریجوان
از وسطجمعیتفریاد زد: حاجاقاااا
چرا شما حجاب را ساختید؟!!!
گفتم:حجاب، بافتهءذهن ما نیست!
حجاب را ما نساختیمبلکه در کتابِ
خدا یافتیم :)🦋
گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست!
چون ظاهر مهم نیست!
دل پاڪ باشه کافیه😌😁
گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنیکه
خودت هم قبول نداری؟!!!
گفت : دارم😳
گفتم : نداری😳
گفت : دارم😬
گفتم : ثابت میڪنماین حرفیکه..
گفتی رو خودتمقبول نداری😎
گفت : ثابت ڪن!😕
گفتم : ازدواج کردی😁
گفت : نه🙃 [😂]
گفتم : خدایا این خانم ازدواج نکرده
و اعتقاد داره ظاهر مهم نیست...!
دل پاڪ باشه
پس یه شوهر زشت زشت زشت..
قسمتش بفرما😄🤲🏻
فریاد زد : خدا نکنههههه!
گفتم : دلش پاکه!🙄😄
گفت : غلطکردمحاجاقاا🥺🥺🥺
#بیمنطقباماحرفنزنداداش😎♥️
"شهــ گمنام ــیـد"
✍ شهیدی که برای رفتنش به سوریه نذر کرد لب به آب نزند.
اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد.
سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
🌹 شهید #عباس_آبیاری
"شهــ گمنام ــیـد"
﷽
📜 #خاطره
🔰دختری که قول میدهد ...
✍🏼یک روز سردار دختر ۴ساله ام را در آغوش گرفت و از او پرسید:
"میخواهی چه کاره شوی؟ "
گفت: دکتر.
سردار گفت: "دکتر خوبی بشو که به اسلام خدمت کنی."
حالا بعد از شهادت سردار، دخترم می گوید من به سردار قول دادم. باید دکتر شوم.
اگر شهید نمیشد باید شک میکردیم!
شهادت، حق سردار بود.
👤راوی: یکی از اهالی روستای قنات ملک
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقایقی قبل از شهادت *. به چهره دو رزمنده که بر اثر دود ناشی از انفجار و خمپاره در چند روز درگیری ها سیاه شده بدقت توجه کنید . این فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهیدغلامحسین اسلامی فرد است. که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵، به شهادت رسید. چهره اش که بر اثر چند روز درگیری شدید با دشمن زیر انفجار توپ و خمپاره و دود، سیاه شده است، نگاه کنید؛ ذره ای ترس؛ آشفتگی، منت، یا طلبکاری می بینید؟؟ این همه آرامش و شادابی از کجاست؟ خواستیم جمهوری اسلامی و این کشور را قضاوت کنیم، یاد این افراد بیفتیم. این انقلاب را با این افراد بشناسیم
"شهــ گمنام ــیـد"
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🌿شھیدۍ ڪھ پیڪࢪش قࢪآن مےخواند..
وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور میداد و عطر و بویِ عجیبی از پیکرش به مشام میرسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او "تلاوت قرآن" شنیدم. درست یادم است در همان لحظهای که گوشم نزدیکِ دهان او بود شنیدم که سوره «کوثر» را میخواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن میخواند...
✍🏻به روایت دوست شهید
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری♥️🕊
"شهــ گمنام ــیـد"
~♡~
⟮ مادر قِبالتمامڪسانیکہ
راهڪجمیروندمسئــولهستیم
وحقنـداریمباآنهــابـرخوردتندڪنیم
ازڪجــامعلومڪهما
درانحرافاینهــانقشنداشتہباشیم؟! ⟯
<|#شهداییمـ|>
<|#حاجابراهیمهمت|>🌱
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید ابومهدی: افتخار میکنم سرباز حاج قاسم هستم ...
"شهــ گمنام ــیـد"