#تشرفات (قسمت اول):
💥چنان وضع مالی بدی داشتم که زیارت مشهد مقدس هم برایم آرزو بود، چه برسد به سفر مکه معظمه، آن شب وقتی در خواب دیدم که سیّدی خوش سیما، خانه و ماشینش را به ما فروخت و من بابت آن تنها مبلغ صدهزارتومان و النگوی همسرم را که سی هزار تومان می شد به او دادم و بعد از ایشان پرسیدم شما که هستید که این همه لطف به من می کنید؟
فرمودند: مگر حاجت شما زیارت امام رضا علیه السلام نبود ، من فرزند ایشان هستم!
✨💫✨
آن شب من از این خواب احساس نشاط می کردم و به تعبیر آن فکر نکرده بودم. فردا صبح در اطاق کارم، در آجودانی نیروی دریایی انزلی مشغول کار بودم که اعلام کردند هر کس می خواهد به مکه معظمه مشرف شود، برای ثبت نام بیاید تا قرعه کشی انجام شود. از آن همه کارمند تنها یک نفر باید معرفی می شد، من روی صندلی نشسته بودم که احساس کردم کسی از پشت مرا بلند کرد و گفت: برو ثبت نام کن. بلند شدم که بروم چند نفر از دوستانم خندیدند و گفتند: تو کجا می روی؟ وارد اطاق ناخدا که شدم گفتم: ناخدا زارع اسم مرا هم بنویس، همه خندیدند، گفتم: اگر پانصد نفر دیگر هم به لیست اضافه شود، باز اسم من در می آید.
✨💫✨
قرعه کشی کردند، ناخدا دستش را داخل کیسه برد، گفت: کاغذی به دستم چسبیده، آن را بیرون آورد، اسم من بود. علی رغم بعضی کارشکنیها نامه را گرفتم و به خانه رفتم. من باید مبلغ ۱۳۰ هزارتومان در تهران واریز می کردم که ریالی از آن را نداشتم. مبلغ۱۰۰ هزارتومان این پول بطور معجزه آسایی تهیه شد و همسرم نیز النگوی خودش را به من هدیه کرد که سی هزارتومان قیمتش بود.
ادامه دارد...
@bidary11
شام_شهادت_رسول_اکرم_صلیاللهعلیهواله(1).mp3
2.92M
🔺انسان برای #بندگی_خدا خلق شده است.
⚠️اجازه ندهید #شیطان شما را از سکوی رفیع انسانیت پایین بکشد!
🎤: استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده
زمان: ۱۶ دقیقه
#سخنرانی
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
☘سید ابوالحسن اصفهانی(۱۱) ناگهان یک نوری که از آفتاب روشنتر بود، در مقام حضرت حجت تابش کرد و صیحه
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲)
یکی دیگر از عنایت های امام عصر ارواحنا فداه به این نایب بزرگوار و زعیم امامت، توقیع شریفی است که برای آن بزرگوار صادر می کنند و ایشان را تحت عنایت خاصه خودش قرار می دهند. نامهای که حضرتش ارسال می دارند توسط مرحوم حاج شیخ محمد کوفی شوشتری واصل می شود.
⚡️⚡️⚡️
متن مبارک آن نامه عبارت از این است:
«خودت را برای مردم ارزان کن و خودت را در دسترس همه قرار بده و محل نشستنت را در دهلیز خانه ات انتخاب کن تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند حاجت های مردم را برآور. ما یاریت می کنیم.»
از آن پس آیت الله اصفهانی هر روز مقداری پول با خودش به دهلیز خانه می آورد و به حاجتؤندان رسیدگی می نمود.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول): 💥چنان وضع مالی بدی داشتم که زیارت مشهد مقدس هم برایم آرزو بود، چه برسد به سفر م
#تشرفات (قسمت دوم):
سایر تشریفات انجام شد و ما عازم مکه شدیم. وقتی نگاهم به خانهٔ خدا افتاد احساس میکردم الان است که روح از قالبم خارج شود . جمعیت زیادی از زن و مرد با لباس سپید احرام گرد خانهٔ خدا می چرخیدند و همه یک صدا فریاد می زدند : "لبیک، اللهم لبیک"... حال دیگری داشتم، مثل قطره ای که به دریا می پیوندد، در میان جمع گم شده بودم و با آنها هم صدا.
✨💫✨
روز دهم اقامتمان بود ، من تمام آن روزها چشمم به اطراف بود تا شاید آن سید بزرگواری را که در عالم رؤیا دیده بودم ببینم،آن روز گوسفند زیادی از کاروانمان قربانی کردم و خستگی شدیدی بر من غلبه کرده بود که باعث کسالتم شد . همان روز مریض شدم و تب کردم ، دکتر گفت اصلا نباید حرکت کنم و گرنه دچار تشنج می شوم.
✨💫✨
عصر آن روز رئیس کاروان با چندنفر از دوستان آمدند که مرا به بیمارستان ببرند و خودشان برای انحام اعمال رمی جمرات بروند، من یک لحظه به هوش آمدم، صدای آنها را شنیدم که چه تصمیمی دارند، گفتم: آقا چند لحظه به من مهلت بدهید اگر خوب شدم، با شما می آیم ، در غیر این صورت بروید، حالا اگر ممکن است مرا تنها بگذارید.
همه بیرون رفتند، برای لحظاتی به خواب رفتم ، آن سید بزرگوار را دیدم که جلو آمد و فرمود: چه شده پسرم؟ چرا اینجا هستی؟ بلندشو با دوستانت برو اعمالت را انجام بده .
ادامه دارد...
@bidary11
🏴امام صادق علیه السلام:
▪️هیچ روزی مانند روز مصیبت ما در کربلا نیست، هر چند روز سقیفه و آتش زدنِ درب خانه بر امیر المؤمنین، و فاطمه، و حسن، و حسین، و زینب، و امّ کلثوم علیهم السلام، و فضّه، و کشتن محسن با لگد، بزرگ تر و تلخ تر است، زیرا آن روز، روز بستر سازی برای جنایاتی که در کربلا واقع شد بود.
📓نوائب الدهور ج۲ ص ۱۹۴
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
☘سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲) یکی دیگر از عنایت های امام عصر ارواحنا فداه به این نایب بزرگوار و زعیم ا
☘سید ابوالحسن اصفهانی(۱۳)
آوازه تواضع و خاکی بودن سید ابوالحسن اصفهانی همه جا پیچیده بود. سید در ایوان خانه اش می نشست و جواب تک تک مراجعینش را می داد.
شیخ محمود حلبی مدت ها بود که هوای دیدار آیت الله اصفهانی را در سر داشت... بالاخره زیارت عتبات نصیبش شد و در آنجا، شیخ سری هم به استادش زد. سید ابوالحسن اصفهانی در ایوان خانه نشسته بود و مثل همیشه با رویی گشاده پاسخگوی سوالات مردم عادی بود. شیخ بعد از دیدار سید، فکری که همیشه ذهنش را مشغول کرده بود، با استادش مطرح کرد و گفت: آقا جان! چرا شما وقت با ارزشتان را صرف پاسخگویی به مردم عادی می کنید؟
⚡️⚡️⚡️
سید در حالی که سر به زیر انداخته بود، لبخندی زد و جواب داد: من دستور دارم كه اينگونه عمل كنم...
- شیخ: از كجا و چه كسى دستور داريد؟
- حضرت آقا: از چه كسى مى خواهيد دستور داشته باشم؟
شیخ محمود پلک هایش را به هم نزدیک کرد و با صدایی آرام گفت: يعنى از امام عصر عليه السلام؟!
سید سرش را به نشانه ی تایید تکان داد و فرمود: آری؛ بعد از جایش برخاست و درب صندوق را گشود و پاكتى را از آنجا برداشت و به او داد. شیخ پاکت را باز کرد و نگاهش به نامه ای افتاد که داخل آن قرار داشت. در حالی که لرزه به اندامش افتاده بود نامه را باز کرد و دید که در آن نوشته شده:
⚡️⚡️⚡️
بسم اللّه الرحمن الرحيم
📜 يا سيّد ابو الحسن ارخص نفسك و اجلس فى دهليز بيتك ولا ترخ سترك واعن اواغث شيعتنا و موالينا، نحن ننصرك انشاءاللّه. [المهدى]
اى سيّد ابو الحسن! خود را ارزان كن و در اختيار همگان قرار بده و در بيرونى منزلت بنشين...
و درب را به روى كسى نبند و پرده بين خود و مردم قرار مده و به داد و كمك پيروان و دوستان ما برس كه ما تو را يارى مى كنيم، انشاء اللّه...
شیخ که از دیدن دستخط امامش به وجد آمده بود، اشک هایش را پاک کرد و پرسید: اين توقيع شريف را به وسيله چه كسى دريافت کرده اید؟! سید فرمود: به وسيله مردى عابد و پارسا و با تقوا به نام شيخ محمّد كوفى كه از هر جهت مورد وثوق و اطمينان است.
📗کرامات صالحین [محمد شریف رازی]
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت دوم): سایر تشریفات انجام شد و ما عازم مکه شدیم. وقتی نگاهم به خانهٔ خدا افتاد احساس م
#تشرفات (قسمت سوم):
💥گفتم: آقا مریضم، تب دارم، نمی توانم از جایم بلند شوم. آقا دست مبارکش را روی پیشانی من گذاشت و فرمود : چیزی نیست، برو. گفتم: آقا قربانت گردم، شما گفتی یکی از نوادگان امام رضا علیه السلام هستی، اما خودت را معرفی نکردی؟ 👈فرمود: پسرم کمتر کسی مرا می بیند، من "امام زمان" شما هستم، و بعد سفارشی به من کرد،
✨💫✨
👈فرمود: به مردم بگو به یاد خدا باشند و در غم و شادی از خدا غافل نشوند. گفتم: آقا من داشتم می مردم، شما مرا از مرگ نجات دادید .
فرمود: نه پسرم، تو هنوز کار زیادی داری، "اخلاق و رفتار" خوبی که با مردم داری ، ادامه بده و هرگز از یاد خدا غافل نشو. از حضرت تشکر کردم و گفتم: آقاجان اینجا هم مرا تنها نگذاشتی. فرمود: همه به امر و دستور خداست، باید از خدا تشکر کنی.
✨💫✨
چشمم را باز کردم دیدم هنوز صدای بچه ها از پایین هتل می آید، بلندشدم کیسه را برداشتم، کیسه ام پر از سنگ بود، فکر کردم دوستانم برایم این کار را کرده اند، در صورتی که هیچ کدام هنوز سنگ جمع نکرده بودند، وقتی رسیدم پایین ، رئیس کاروانمان گفت: چرا بلند شدی؟ تو مریضی! جریان را برایش گفتم، او مرا بوسید و گریه کرد. این بود نمونه ای از الطاف امام زمان علیه السلام به من، که هم به طور معجزه آسایی سفر به مکه را برایم فراهم کردند و هم در آن شرایط سخت مرا شفا دادند.
📗مجله منتظران شماره ۲۵
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11