👌برای خدا کار کنید!
کسانی که در مسیر #اربعین پیادهروی میکنند، چه آنهایی که پیاده میروند و چه آنهایی که موکبداری میکنند و غذا میپزند، کسی که ظرف میشوید، پذیرایی میکند، ثواب و اجر دارد. برای چه؟ نیتش این است که میگوید: من بخاطر امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام دارم پذیرایی میکنم.
یا کسی که دارد راه میرود و حرکت میکند، هر قدمش ثواب حجّ عمره دارد، هزاران سیّئه میریزد، با هر قدمش هزاران حسنه ثبت میشود، در هر قدمش او را هزاران درجه بالا میبرند.
چرا؟ نیّتش این است که میگوید: من زائر امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام هستم.
👈حالا کاری به شما میگویم انجام دهید که همان اجر و همان ثواب و مزد را دارد.
هم خانم خانهای که خانهداری میکند و هم شما که زندگی میکنی.
نیّت کن، «إِنَّمَا الأعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ».
ممکن است یک خانمِ خانه در خانه همان کارها را بکند، غذا بپزد، سفره بیندازد، ظرف بشوید. خانم خانهای که دارد کار میکند بگوید برای امام زمان ارواحنافداه است.
غذا داری درست میکنی بگو: خدایا، غذا درست میکنم که از بندگان تو پذیرایی کنم. نگو همسرم، بچّهام! بگو بندگان خدا.
همان غذا پختن، کنار اجاق گاز ایستادن، عرق ریختن و سوختنِ دست، لحظهبهلحظه برای این شخص اجر، مزد و عمل صالح میشود.
سفره پهن کردن عمل صالح است، جمع میکند عمل صالح است. جاروب زدن عمل صالح است. برایش ثبت میشود، به اندازهی همان ثبت میشود، بیشتر نشود کمتر نمیشود.
و شما که داری کار عادّی روزمرّهات را انجام میدهی نیّت خدایی بکن.
📣در واقع همهٔ شما باید حرکتکننده بهسوی حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه باشید.
میگویید: من میخواهم امام زمانم را یاری کنم، من منتظر فرج آقایم هستم، عمل من باید عملی باشد که مرا به رضایت امام زمانم نزدیک کند.
خود حضرت ارواحنافداه میفرمایند: «هر مردی باید طوری عمل کند که آن عمل، او را به رضایت ما نزدیکتر کند».
بنابراین شما هر عملی که انجام میدهید حتّی پشت دستگاه در کارخانهای که کار میکنید بگویید: خدایا، این برای رضایت امام زمانم است.
خدایا، میخواهم روزی حلال برای زن و بچّهام ببرم.
این کار، خدایی میشود، برایتان جهاد محسوب میشود.
💎استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary11
#تشرفات (قسمت اول)
ابوالحسین بن ابی البغل كاتب نقل می كند: از طرف ابی منصور بن صالحان، كاری را به عهده گرفتم، ولی اتفاقی افتاد كه باعث شد من خودم را از او پنهان كنم او هم در جستجوی من برآمد. مدتی پنهان و هراسان بودم. آنگاه قصد كردم به مقابر قریش، یعنی مرقد منورحضرت كاظم (علیه السلام) بروم و شب جمعه را در آن جا بمانم و دعا و مسئلت كنم تا خدای تعالی به بركت آن حضرت، فرجی در كار من بنماید. آن شب باد و باران بود. ازابوجعفر قیم، خواهش كردم كه درهای حرم مطهر را ببندد و سعی كند كه آن جا خالی شود تا من در حرم خلوت كنم و بتوانم آنچه را می خواهم، انجام دهم.
✨💫✨
ابوجعفر همین كار را كرد و درها را بست. نصف شب شد و به قدری باد و باران آمدكه تردد زوار را از آن مكان مقدس قطع كرد. من هم در آن جا ماندم و دعا و زیارت می نمودم و نماز می خواندم. ناگاه صدای پایی از سمت ضریح مولای خود، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)، شنیدم و مردی را دیدم كه زیارت می كند. این او در زیارت خود برحضرت آدم و انبیاء اولوالعزم (علیه السلام) و بعد بر یك یك ائمه سلام كرد تا به صاحب الزمان (علیه السلام) رسید ولی ایشان را ذكر نكرد. از این عمل تعجب كردم و گفتم شاید حضرتش را فراموش كرده یا ایشان رانمی شناسد و یا این یك مذهبی است كه خودش دارد.
✨💫✨
وقتی از زیارت فارغ شد، دو ركعت نماز خواند و رو به طرف مرقد حضرت امام جواد (علیه السلام) كرد و حضرتش را مثل امام كاظم (علیه السلام) زیارت كرد و دو ركعت نمازخواند. من ترسان بودم و او را نمی شناختم. دیدم شخصی است كه سن جوانی را تمام كرده ودر زمره افراد كامل محسوب می شود، پیراهن سفیدی به تن و عمامه ای باتحت الحنك بر سر دارد و ردایی بر كتف انداخته بود. فرمود: ای ابوالحسین ابن ابی البغل، چرا دعاي فرج را نمي خوانى؟ گفتم: مولای من، دعای فرج كدام است؟ فرمود: دو ركعت نماز مي خواني و مي گويى...
ادامه دارد
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11
4_5816737344992053385-0.mp3
1.47M
#بیداری_از_خواب_غفلت
⭕️در دنیا چطور عمل کنیم تا دچار خسران آخرت نشویم؟؟؟
🎧: استاد حاج آقا زعفری زاده
زمان: هشت دقیقه
#سخنرانی
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول) ابوالحسین بن ابی البغل كاتب نقل می كند: از طرف ابی منصور بن صالحان، كاری را به
#تشرفات (قسمت دوم)
گفتم مولای من، دعای فرج کدام است؟ فرمود: دو رکعت نماز میخوانی و میگویی: «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح يا من لم يؤاخذ بالجريرة و لم يهتك الستر و السريرة يا عظيم المن يا كريم الصفح يا حسن التجاوز يا واسع المغفرة يا باسط اليدين بالرحمة يا منتهي كل نجوي و يا غاية كل شكوي يا عون كل مستعين يامبتدء بالنعم قبل استحقاقها يا رباه ده مرتبه يا غاية رغبتاه ده مرتبه اسئلك بحق هذه الاسماء و بحق محمد وآله الطاهرين عليهم السلام الا ما كشفت كربي و نفست همي و فرجت غمي واصلحت حالي» و بعد از اين دعا هر چه مي خواهى، بطلب. آنگاه طرف راست صورت خود را بر زمين گذاشته و صد مرتبه در سجده مي گويى: يامحمد يا على، يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافياي و انصراني فانكما ناصراى.
بعد طرف چپ صورت را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: ادركنی و آن قدر می گویی الغوث، الغوث، الغوث تا این كه نفست تمام شود بعد هم سرت را از سجده بردار. به درستی كه خدای تعالی به كرم خود، حاجت تو را ان شاءاللّه بر می آورد.
✨💫✨
ابن ابی البغل می گوید: وقتی مشغول نماز و دعا شدم، او بیرون رفت. هنگامی كه نمازم تمام شد، نزد ابوجعفر رفتم تا از او راجع به این مرد سؤال كنم، كه چطور داخل شده است، اما با كمال تعجب دیدم درها به حال خود بسته و قفل است! با خود گفتم: شاید دری در این جا باشد كه من نمی دانم و خود را به ابوجعفر قیم رساندم. او هم از اتاق زیت (اتاقی كه محل روغن چراغ حرم بود) به طرف من آمد. جریان آن مرد و كیفیت داخل شدنش را پرسیدم. گفت: درها همان طوری كه می بینی قفل است و من آنها را باز نكرده ام. قضیه را خبر دادم در این جا ابوجعفر گفت: این آقا، مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام است و من مكرر حضرتش را در مثل چنین شبی كه حرم خالی از مردم است مشاهده نموده ام. با این كلام ابوجعفر، به خاطر آنچه از دستم رفته بود، تاسف خوردم. نزدیك طلوع فجر، از حرم مطهر خارج شدم و به كرخ (محلی كه پنهان بودم) رفتم. هنوز روز نشده بود كه یاران ابن صالحان جویای ملاقات من شدند و راجع به من از دوستانم سؤال می كردند. آنها با خود امانی از وزیر آورده بودند.
✨💫✨
من هم همراه شخص امینی ازدوستان، نزد او حاضر شدم. ابن صالحان از جای خود برخاست و مرا در آغوش گرفت به طوری كه تا به حال از او چنین كاری را ندیده بودم بعد گفت: كار تو به جايي رسيد كه از من نزد حضرت صاحب الزمان علیه السلام شكايت كنى؟ گفتم: دعایی می كردم و سؤالی از آن جناب داشتم. و این جمله را به این خاطر گفتم تااز گفته خود صرف نظر كند ولی او گفت: دیشب (شب جمعه) مولای خود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام را در خواب دیدم. آن حضرت با من درشتی كردند و دستور دادند كه هر كار نیك و خوبی را نسبت به تو انجام دهم، به طوری كه ترسیدم. ابوالحسين ابن ابی البغل می گوید، گفتم: لا اله الا اللّه گواهی می دهم كه ایشان حقند. شب گذشته مولای خود را در بیداری زیارت كردم. ایشان به من فرمودند: فلان كار رابكن. و شرح آنچه را در حرم مطهر دیده بودم، برایش گفتم. او تعجب كرد و بعد از آن نسبت به من كارهای بزرگ و خوبیهایی انجام داد و به بركت مولایمان حضرت ولی عصرعلیه السلام به مقاصدی كه گمانش را هم از او نداشتم رسیدم.
📚:كمال الدین صفحه ٢۶٨
@bidary11
#همنشین
⛅️انسان اگر با آدمهای نادرست معاشر بود، معصیت می کند. تو ممکن است معصیت نکنی ولی او میکند و لااقل قبح معصیت از نظرت میرود. میبینی این معصیت کرد و هیچ مسئلهای برایش پیش نیامد. پس معلوم است که معصیت مهم نیست.
⛅️ولی اگر با یک نفر که به هیچ وجه حاضر نیست معصیت بکند معاشر بودی، یقین بدان که اهمیت زشتی معصیت در نظرت زیاد میشود.
⛅️انسان ممکن است در یک لحظه تصمیم بگیرد #گناه نکند و واجباتش را انجام بدهد و #تقوا داشته باشد ولی نمیشود دوام و ادامه داشته باشد، مگر اینکه معاشرینش را خوب قرار بدهد.
✨حضرت آیتالله ابطحی خراسانی رضوان الله تعالی علیه
@bidary11
☘شیخ جعفر آقای مجتهدی (٢٧)
مرحوم کاشانی مردی وارسته و کریم النفس بود. منزل ایشان در کوی آب و برق مشهد، خانهٔ امید دوستان آل الله به شمار می رفت و ایشان غالباً میزبان افراد بیشماری در طول هفته بودند و سفرهٔ این مرد عارف همیشه گسترده بود.
مرحوم کاشانی تعریف کردند: جوانی مرتباً به سراغ من می آمد و از بی سروسامانی زندگی خود شکوه داشت و من آنچه به نظرم می رسید از او دریغ نمی کردم ولی گره از کار او گشوده نمی شد! شبی از من دعوت شد تا در میلاد مبارک حضرت علی " علیه السلام " شرکت کنم و من به آن جوان گفتم که امشب شب برات است با من همراه باش تا ببینم چه می شود.
⚡️⚡️⚡️
مجلس بسیار با شکوهی بود و از طبقات مختلف در آن شرکت کرده بودند. مداحان یکی پس از دیگری مدیحه سرایی می کردند و میرفتند. ساعتی از شروع مجلس گذشته بود که آقای مجتهدی آمدند و در کنار من نشستند. آن جوان را به ایشان معرفی کردم و گفتم: مدتی است که با گرفتاری ها دست و پنجه نرم می کند ولی از پس آنها بر نمی اید. امشب شب عزیزی است اگر در حق او لطفی کنید ممنون خواهم شد. آقای مجتهدی نگاه نافذ خود را به صورت او دوختند و پس از چند لحظه درنگ به او فرمودند: شما باید رضایت پدر خود را جلب کنید! جوان گفت: پدرم دو سال است که مرده است!
⚡️⚡️⚡️
گفتند: گرفتاری شما هم از دو سال پیش شروع شده است. مگر فراموش کرده ای که در آن روز آخر در میان شما چه گذشته است؟ شما در ساعات آخرین عمر پدرتان به سختی او را رنجاندید و پدر خود را در آن ساعات بحرانی به حالت قهر تنها گذاشتید. جوان در حالی که عرق شرم بر سر و رویش نشسته بود رو به من کرد و گفت: آقا درست میگوید! نبایستی او را تنها می گذاشتم آخر من تنها پسر او بودم. چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام!
آن جوان با بکار بستن دستور ایشان در عرض یک ماه زندگی اش سر و سامان گرفت و هنوز هم با آرامش و در کمال راحتی زندگی میکند و دعاگوی آن مرد خدا است.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗در محضر لاهوتیان
@bidary11