عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مُظهِرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»...
من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟
شاهان عالماند به خوانت گدا، علی...
در راه عشق، غیر علی در میانه نیست
از ابتدا علیست و تا انتها علی...
با مهرش از عدم به وجود آمدیم ما
یعنی که هست رمز فنا و بقا علی...
چون خیر و شر رقم به یداللّه میخورد
حُسنالقضاست از پس سوءالقضا علی
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند!
وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی
عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است
خلقی غریبهاند و فقط آشنا علی...
خیبرگشا علیست فقط، ای خوشا علی!
مرحبفِکَن علیست فقط، مرحبا علی!
دل میبرد به غمزه، ز خیل دلاوران
وقتی زند به خوان دلیری صلا علی
لب بسته بلبلان سخنور، ز شرم او
آنجا که کرده باغ بلاغت بنا علی...
در گویش ملائکه تغییر میکند
حَیَّ عَلَی الصَّلاة، به حَیَّ عَلَی علی
میایستند خیل ملائک به حرمتش
هرچند مینشست روی بوریا علی
مهر و مه و فلک به نماز ایستادهاند
کردند اقتدا همه و مقتدا علی...
ارض و سما به دور علی چرخ میزنند
فرمانبر است عالم و فرمانروا علی...
از یُمن طلعتش همه را عفو میکنند
آید اگر به جلوه، به روز جزا علی...
هرگز نبوده است جدا از علی، خدا
هرگز نبوده است جدا از خدا، علی
مشعر علی و کعبه علی و منا علی
زمزم علی و مروه علی و صفا علی
حیدر، اباالحسن، اسداللّه، مرتضی
صفدر، ابوتراب، ولی، ایلیا، علی...
نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی
سرّ ظهور یک به یک انبیا علی...
او را شناخت شام عروجش نبی، که دید
صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی
آن شب که فاصله، دو کمان بود تا خدا
خود را رسول، گرم سخن یافت با علی
چون روز روشن است پس از لیلةالمبیت
تنها یکیست با نبی اهل وفا؛ علی...
در بیش و کم اگرچه نگنجد علی، ولی
کم از خَس است خصمش و بیش از طلا علی
در کوچه شد ز جور قدش گَر، دو تا علی
در خانه بود مِهر بتولش عصا علی...
چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز گَرد چادرش بکشد توتیا علی...
شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز غم به حِرز او ببرد التجا علی...
وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز عالمی کند به رخش اکتفا علی..
من اَلکَنم ز مدحت خاتون عالمین
وقتی که گفته حضرت او را ثنا علی
گوید مگر مدیح علی، شخص فاطمه
گوید مگر مدیحۀ خیرالنسا، علی...
شادم که جز ولای تو و مهر فاطمه
چیزی نمانده از همه دنیا مرا، علی!
عمریست گفتهایم فقط «یا علی مدد»
آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
🔸 بیکران فضائل
یاعلیﷻ 🌱 قبل تو این چنین قبله محک نخورد جز تو برای کسی کعبه ترک نخورد... 🔻جابر بن عبدالله انصارى مى
.
ادامه:
🔻شبى كه امير المؤمنين متولد شد آسمان سخت درخشان شد و نور ستارگان آن افزون گرديد و قريش شگفتزده شدند و با هيجان از يك ديگر مىپرسيدند:در آسمان حادثهيى رخ داده است؟
ابو طالب از خانۀ خود بيرون آمد و ضمن حركت در كوچهها و بازارهاى مكه مىگفت:اى مردم!
حجت خداوند تمام شد،و مردم پيش او مىآمدند و از سبب درخشندگى آسمان و افزوده شدن پرتوستارگان مى پرسيدند و او به آنان مىگفت:مژده باد بر شما كه در اين ساعت يكى از اولياى خداوند متولد شد كه خداوند صفات پسنديده را در او تكميل و وصايت پيامبران را در او ختم مىفرمايد و او پيشواى پرهيزگاران و ياور دين و درهم كوبندۀ مشركان و مايۀ خشم منافقان و آرايش و زيور عابدان و وصى رسول خداى جهانيان است.
پيشواى هدايت و ستارۀ برترى و چراغ تاريكى و از ميان برندۀ شرك و شبهههاست.
🔻 او نفس يقين و سر دين است و همواره همين سخنان را تكرار مىكرد و چون آن شب را به صبح رساند،براى چهل روز به سفر رفت و از پيش قوم خود دور شد.جابر مىگويد،به پيامبر(صلّى الله عليه و آله)گفتم:ابو طالب كجا رفت؟فرمود:به جستجوى مثرم كه در كوه لكام درگذشته بود و اين سخن را پوشيده دار كه از اسرار پوشيدۀ خداوند است و از علوم اندوخته.
مثرم براى ابو طالب غارى در كوه لكام را نشان داده و وصف كرده بود و گفته بود كه تو مرا در آن غار مرده يا زنده خواهى يافت و چون ابو طالب خود را به آن غار رساند،
🔻مثرم را در حالى ديد كه مرده و در جامهيى پيچيده و پاهايش به سوى قبلهاش(يعنى بيت المقدس)كشيده است و دو مار يكى سپيد و ديگرى سياه آنجا بودند و از آن بدن نگهبانى مىكردند.
آن دو مار چون ابو طالب را ديدند در گوشهيى از غار پنهان شدند و ابو طالب كنار پيكر مثرم آمد و گفت:اى ولى خدا!سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.
🔻خداوند به قدرت خويش مثرم را زنده فرمود و او برخاست و دست بر چهره خود مىكشيد و مىگفت:گواهى مىدهم كه خدايى جز خداوند يگانۀ بىانباز نيست و همانا كه محمد بنده و فرستادۀ اوست و همانا كه على ولى خدا و پس از پيامبر امام است.
ابو طالب گفت:اى مثرم بر تو مژده باد كه على در زمين آشكار شد.
مثرم پرسيد:در شبى كه متولد شد چه نشانهيى رخ داد؟
ابو طالب گفت:چون يك سوم شب گذشت، درد زايمان فاطمه دختر اسد را گرفت.به او گفتم:اى سرور زنان!ترا چه مىشود؟
گفت:در خود احساس گرمى و اضطراب مىكنم.من آن نامى را كه در آن نجات است خواندم و او آرام گرفت.
🔻به او گفتم:اجازه بده برخيزم و چند تن از بانوانى را كه دوستان تو هستند بياورم تا امشب ترا يارى دهند.گفت:هر گونه مىخواهى عمل كن.
همين كه براى اين كار برخاستم ناگاه سروشى از گوشۀ خانه بانگ برداشت كه اى ابو طالب از اين كار خوددارى كن كه نبايد بر بدن ولى خدا دست ناپاكى بخورد و ناگاه ديدم چهار زن پيش فاطمه آمدند كه بر آنان جامهيى به شكل و رنگ ابريشم سپيد بود و بوى دلانگيزى از ايشان استشمام مىشد كه همچون بوى مشك تازهيى بود.
آنان به فاطمه گفتند اى بانويى كه از اولياى خدايى سلام بر تو باد و فاطمه به آنان پاسخ داد.آنان پيش فاطمه نشستند و با آنان طشتى سيمين بود.
آنان با فاطمه انس و محبت كردند تا آنكه امير المؤمنين متولد شد و چون متولد شد خود را به او رساندم.
🔻ناگاه ديدم كه چون خورشيد تابان به حال سجده پيشانى بر خاك نهاده و مىگويد:گواهى مىدهم كه پروردگارى جز خداى نيست و گواهى مىدهم كه محمد رسول خداست و گواهى مىدهم كه على وصى خداست.خداوند به محمد پيامبرى را ختم فرموده و به من وصايت پيامبران را و من امير مؤمنانم.در اين هنگام يكى از آن چهار زن كودك را از زمين برداشت و در دامن خود نهاد و چون على به چهرۀ آن زن نگريست با زبان گويا و روان گفت مادر جان سلام بر تو و آن بانو پاسخ داد كه سلام بر تو اى پسركم.على گفت:پدرم در چه حال است؟
گفت:در نعمتهاى خداوند و جوار او بهرهمند است.
ادامه:👇
.
.
🔻من چون اين سخن را شنيدم خويشتن دارى نتوانستم و گفتم:پسر جانم مگر من پدرت نيستم؟
گفت:چرا،ولى مگر من و تو هر دو از پشت آدم نيستيم؟
و اين مادرم حوا است.من چون اين سخن را شنيدم،رداى خودم را بر سرم بستم و خود را از شرم و آزرم گوشۀ خانه به زمين انداختم.آنگاه بانوى ديگرى نزديك شد كه طشت( عوددان و جعبۀ عطر)سيمين همراه او بود.
او على را در آغوش گرفت و چون على به چهرۀ آن زن نگريست،گفت:خواهرم سلام بر تو،و او پاسخ داد:برادرم بر تو سلام.على پرسيد:عمويم چگونه است؟گفت: خوب است و به تو سلام مىرساند.من گفتم:پسرم يعنى كدام خواهر و كدام عمويت؟ گفت:اين مريم دختر عمران است و منظورم از عمو عيسى(عليه السّلام)است.آن زن على(عليه السّلام)را از آن عطردان معطر كرد و بر او بوى خوش زد و يكى ديگر از آن بانوان او را گرفت و در پارچهيى كه همراه داشت پيچيد.
🔻ابوطالب مىگويد:با خود گفتم اگر كودك را قبلا مىشستيم بهتر بود و اعراب معمولا كودكان خود را مىشستند و پاك مىكردند.
همان بانو گفت:اى ابوطالب!همانا كه او كودكى پاك و پاكيزه است و در دنيا سوزش آهن بر او نمىرسد مگر به دست مردى كه خداى و رسولش و فرشتگانش و آسمانها و زمين و كوهها و درياها او را دشمن مىدارند و دوزخ مشتاق اوست.من پرسيدم:اين مرد كيست؟
همگان گفتند:ابن ملجم مرادى است كه خدايش نفرين كناد و او سى سال پس از رحلت محمد(صلّى الله عليه وآله)على(عليه السّلام)رادر كوفه خواهد كشت.آنگاه آن بانوان از نظرم پنهان شدند.
با خود گفتم اى كاش دو بانوى ديگر را مىشناختم و خداوند در اين باره به على(عليه السّلام)الهام فرمود و او گفت:پدر جان!
بانوى نخست حوا بود و آن بانو كه مرا در آغوش گرفت مريم دختر عمران بود كه ناموس خويش را حفظ فرموده است و آن كس كه مرا در جامه پيچيد آسيه دختر مزاحم بود و آن كس كه عطردان در دست داشت مادر موسى بن عمران بود.
🔻اكنون پدر جان پيش مثرم برو و به او مژده بده و از آنچه ديدى او را آگاه كن و او در فلان غار و فلان موضع است و من بيرون آمدم تا پيش تو رسيدم.
ابو طالب موضوع آن دو مار را هم گفت و افزود كه آمدهام به تو مژده دهم و آنچه از او ديدهام گزارش دهم.
مثرم گريست و سجدۀ شكر گزارد.سپس به پشت دراز كشيد و گفت:مرا در جامهام بپيچ (جامهام را روى من بكش).چنان كردم و ديدم او همچنان مرده است.
من سه روز همان جا ماندم و آنچه سخن گفتم پاسخ نداد.
مرا بيم گرفت.در اين هنگام آن دو مار بيرون آمدند و به من گفتند:اى ابو طالب سلام بر تو باد و من پاسخ دادم و گفتند:تو پيش ولى خدا برو كه از ديگران براى حفظ و صيانت او سزاوارترى.من به آن دو گفتم:شما كيستيد؟
گفتند:ما كارهاى پسنديدۀ اوييم و خداوند ما را از كارهاى خير او آفريده است و تا روز رستاخيز از او نگهبانى مىكنيم و چون قيامت بر پا شود، يكى از ما راهنما و ديگرى برندۀ او به سوى بهشت خواهيم بود،و سپس ابو طالب كه خداى از او خشنود باد به مكه برگشت.
🔻جابر مىگويد:گفتم اى رسول خدا بيشتر مردم مىگويند ابو طالب كافر درگذشته است.
فرمود:خداوندت داناتر به غيب است.همانا شبى كه به آسمان برده شدم،چون به عرش رسيدم چهار پرتو ديدم و گفتم:پروردگارا اين انوار چيست؟
فرمود:اى محمد! يكى عبد المطلب و ديگرى عمويت ابو طالب و سومى پدرت عبد الله و چهارمى برادرت(يعنى پسر عمويت-م.)طالب است.
گفتم:پروردگارا در برابر انجام چه كارى به اين درجه رسيدهاند؟فرمود:به سبب آنكه ايمان خود را پوشيده داشتند و تظاهر به كفر نمودند و تا هنگامى كه مردند بر اين كار شكيبا بودند و درود خداوند بر آنان باد .
📚روضة الواعظین، ج ۱، ص ۷۷
#مولود_کعبه🌱
❤️🌱https://eitaa.com/bikaranefazayel
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰صحبتهای عباس محمود عقّاد عالم اهل سنت مصری در مورد ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در کعبه را باید با آب طلا نوشت
⭕امیرالمومنین علی علیه السلام مسلمان به دنیا آمدند
🎥 استاد حسینی قزوینی
#فقطبہعشقعلیعلیہالسلام
🔸بیـــــکران فضائـــــل
❤🌱https://eitaa.com/bikaranefazayel
014 - Azemate hazrate ali.mp3
7.22M
✨ عظمت حضرت علی علیه السلام
🎙آیت الله وحید خراسانی
.