🔴روایت جواد موگویی از انفجار پیجرها؛ گازهای سمی!
جواد موگویی، مستندساز مستقر در لبنان نوشت: قرار گذاشتیم در کافه قلیونی.
🔹مسلط به فارسی است، ساکن ضاحیه و با سابقه چندساله در حزب. هنوز شروع نکرده، صدای انفجار آمد. العربی زد وفیق صفا ترور شد.
🔹ابوسعید گفت: «مسئول حفاظت حزب است. العربی، اول از همه سوژه ترورها را اعلام میکند. به اسراییلیها وصل است.»
🔹با دور تند پک میزند به سیگار:
«دوماه قبل ۱۶هزار پیجر خریده بودند. ۴هزارتا را پخش و بقیه در انبار بود. بچههای من همیشه سر بازی با پیجر دعوا داشتند. موقع خواب هم میگذاشتم کنار بالشت خودم و بچههایم.
🔹پیجرهای جدید نسبت به قبلیها بزرگتر بود. با دکمههای #سفتی که حتما نیاز به #دودست باشد. آنروز روبروی رفیقم نشسته بودم. پیجر توی کیفم بود. زنگ خورد. نمیدانم چرا اعتنا نکردم. یکهو رو به رفیقم ترکید. سروصورتش پرترکش شد.
🔹پیام با خط ریز آمده بود که بچهها حتما بگیرند جلوی #صورتشان. اگر دکمهOK را میزدی آنی و اگر نه، ۲-۳ثانیه بعد خودش منفجر میشد. خدا رحم کرد. پیجر من همیشه دست بچههایم بود. در بقاع، پدری کنار دخترش بوده. با انفجار پیجر در جیبش، صورت دخترش #متلاشی میشود.
🔹همسرم میگفت: «من تو آشپزخانه بودم که هردو سهثانیه صدای یک انفجار میشنیدم! سرم را از پنجره بیرون کردم، دیدم یک ماشین رفته توی درخت! یکی افتاده توی جوب! یکی کنار دیوار ناله میزند!»
🔹آن روز مثل فیلمهای #آخرالزمانی بود. در ضاحیه جلوی هر بلوکی میرفتی رد خون روی زمین بود. انفجارها، آسیبهای یکسان نداده. برخی پیجرها شارژ نداشته و اصلاً خاموش بوده یا همراه بچهها نبوده. برخی گوشه اتاقی یا جایی بوده. یا از جیب درنیاورده، منفجر شده.
🔹تعدادی کمی دو چشمنابینا شدند. برخی یکچشم و برخی فقط قطع انگشت یا جراحت ران و شکم. بستگی به #موقعیت پیجر و چگونگی پاسخ به زنگ آن بوده.
🔹فردایش بیسیمها هم ترکید. با پیجرها خریداری شده بودند. تا یک روز همه در #شوک بودند. اما بلافاصله ارتباطات برقرار شد. تا اینکه سید را زدند. من تو ماشین بودم. یکهو ماشینم از زمین بلند شد! از شدت انفجار.
🔹من بالا سر پیکر چندتا از شهدای کنار سید رفتم. بدنها همه سالم بود. اما صورتها همه کبود و سیاه با لبهای ورم کرده. همه از خفگی گاز سمی شهید شده بودند. الان همهچیز ممنوع است. شبکه ارتباطی کند شده اما امنتر است.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@bimemoj