بچه های جزیره گرافیک و تدوین بینهایت،
این ایام، دلسوزانه و مصمم ، به عشقِ عزیزِ دلِ همهٔ ایران❤️ زحمتها کشیدن و اثر ها آفریدند!
از طریق لینک زیر ، میتونید ببینید و برا مجازی هاتون استفاده کنید! 👇
#حاج_قاسم
@jazireh_binahayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهای کوه غیرت!
صدامون و داری؟
هوامون خرابه...هوامون و داری؟💔
#حاج_قاسم
♾ @binahayat_ir
بی نهایت
🎙پویش «با حاج قاسم حرف بزن...🍃» از شبی که عزیزِ اینهمه دل، بعد از سالها اشتیاق، آرزوی بلندش را د
{پویشباحاجقاسمحرفبزن}.mp3
12.13M
آقای عزیز دل ایران!
این پنجدقیقه، این چکیدهی هزاران آوای دلتنگی از نوجوانهای این سرزمین در قالب #پویش «با حاج قاسم حرف بزن»، امروز، هدیهی کوچک ماست به شما؛
#حاج_قاسم
♾ @binahayat_ir
یکعمر شهیدانه سفر کردن و رفتن،
هم قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست!
دنبال شهادت، همهی عمر دویدی
گفتی که در این عالمِ خاکی خبری نیست
آن قدر سبکبار سفر کردی از این خاک،
آن قدر...که بر پیکر پاک تو سری نیست...
یوسف رحیمی
#حاج_قاسم
♾ @binahayat_ir
حسادت، آتشی بود به قدمتِ تاریخ انسان روی کرهی خاکی. افروخته شده بود از همان وقتی که در جان قابیل شعله کشید، از همان روزی که زمین برای اولین بار از خونِ بیگناهی سرخ شد، از همان زمانی که قابیل خواست که قابیل باشد... و سالها و قرنها گذشت و هر کسی که خواست، قابیل شد و قابیلها، شعلهور نگهش داشتند و خونِ بسیار هابیلها به زمین ریخت.
وقتی عشق، شما را از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میکشاند، بعضیهایمان هنوز نامتان را هم نمیدانستیم. اما عشق چیز عجیبیست و عاشقها خیلیوقتها لو میروند؛ عاشقیهای شما، آنقدر که حماسه میساخت و فرشتهی نجات میشد، نمیشد که پنهان بماند. هنوز اما هیچچیز شبیه حالا نبود تا وقتی که از شکوهِ شگفتیآفرینِ شما، روزگارِ قابیلترینهای زمانهی ما، شد ترکیبِ ترحمبرانگیزی از ناکامی و بیچارگی و درماندگی. وحشت از شما، خواب از چشمشان گرفتهبود و یک راه نجات برایشان ماندهبود که راه نابودی بود و نمیدانستند.
و ما وسطِ امنیتی که از دویدنها و نخوابیدنهای شما برخاستهبود، خواب بودیم که آتشِ درونِ قابیلترینهای زمانه، دست در دست شیطان، بزدل و حقیر و خوشخیال، شما را به آرزویتان رساند و دلهای ما را به داغی که سرد نمیشود.
اما در راه عشق جان دادن، همان که میخواستید و برایش سالها تلاش کردهبودید، ماجراییست که قابیلها فقط میتوانند هاج و واج نگاهش کنند. عشق، شما را تکثیر کرد و تاباند به هزار گوشهی زمین؛ از بغداد و کرمان تا میلیونها قلب کوچک و بزرگ، تا دیوارها و طاقچهها و دفترها و پیراهنها، تا فکرها و آرمانها و دوستداشتنیها و مهمترینها، تا نامها و شناسنامهها...
قابیلترینهای جهان، عاشق نشدهبودند که چیزی از شگفتیاش بفهمند و فکر اینجای ماجرا را کردهباشند؛ پس وحشتزده به تکاپو افتادند که شمیم شما، "چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد" در جهان نپیچد. هراسِ قابیلترینها، بردن نامتان را ممنوع کرد. نقشبستنِ چهرهتان در قاب گوشیها را هم ثانیهای تاب نیاوردند و تا هر جا که دستشان رسید، جان کندند که یادتان محو شود؛ اما در دلها جا گرفته بودید، مشتِ گرهکردهی ایستادههای عالَم شدهبودید و آب بود که در هاون میکوبیدند.
حالا از کشورِ بهقابیلچشمدوختهها و بهشیطاندستدادهها، از عربستان، آمدهاند و با همان شعلههای حسادتِ درونشان، از نام و نشانتان فراری شدهاند. آنقدر بزرگ و باشکوهید که غرورشان، از شما بیزارشان کردهاست. ولی ما که قهرمان ملّیمان را با چیزی تاخت نمیزنیم! ما که جای شما را توی دلمان به کس دیگری ندادهایم! حتی چشم دیدن تندیستان را هم ندارند؛ فدای سرتان! ما محکم پای دوستداشتنتان ایستادهایم آقای حاجقاسم... آنقدر غیرت داریم که از شما کوتاه نیاییم؛ حتی به اندازهی برداشتن تندیستان از یک ورزشگاه در یک شهر! اگر خیال کردهاند حاضریم حـتـی یـک قـدم از افتخار به شما عقب بکشیم، زهی خیال باطل!
#حاج_قاسم
♾ @binahayat_ir