eitaa logo
بـےرودرواسـے
12.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
•{﷽}• "هذا مِن فَضلِ رَبّی" تبلیغات پربازده👇🏻 @tab_ch
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خداچه میخورد؟ سوال دوم: خداچه می پوشد؟ سوال سوم: خداچه کارمیکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟ غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام... ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
‌ حتما بخونید.خیلی قشنگه. ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه... ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
. "لوئیز هی" درکتاب "شفای درون" می گوید: تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید میکنند: 🔺تيروئيد: وجود بغضي در گلو، كه تركيده نميشود 🔺سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است 🔺ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است 🔺بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است 🔺سر درد: به دلیل انتقاد از خود و دیگران است 🔺زکام: بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است 🔺درد مفاصل: به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است 🔺فشار خون: به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده پس بیائید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم: دیگران را ببخشیم... خودمان را ببخشیم... بیشتر محبت کنیم... کمتر گله و شکایت کنیم... فراوانتر بخندیم و شاد باشیم... و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارد...! ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فواید خاموشی... بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود ۱ - خسارت مال ۲ - شماتت همسايه و ديگران مگوى اندوه خويش با دشمنان كه لا حول گويند شادى كنان يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار كه او در زبان به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند !! ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت از هنر ایـ..ـرانیا حرف میـ..ـزنیم ❤️ هنر نزد ایـ..ـرانیان است و بس😍🌱 بـ..ـاورتون میشه این یه نقاشیه؟ ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
داستان کوتاه و پند آموز پسر جوانی ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمی‌ترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی می‌ڪردم و مادرم همیشه بخاطر بی‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید. روزی مادرم بخاطر بی‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم. و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود. 💥بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت کردیم. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹 سلام وقتتون بخیر دوست‌عزیزی که دوتا بچه ۳ ساله و بیست روزه دارن عزیزم خب مشخصه که بچه بزرگتون داره حسادت میکنه اون بچه هنوز سنی نداره خیلی کوچیکه واسه درک‌این موضوع که یک بچه جدید اومده و جای اونو گرفته از بچه ۳ ساله توقع یک بچه ۱۰ ساله رو نداشته باشید شما و همسرتون باید دو برابر قبل به فرزندتون مهربونی و‌محبت کنید نه اینکه بگیرید بزنیدش از این به بعد وقتی بچه کوچکتون رو‌اذیت کرد دستشو بگیرید بغلش کنید بهش بگید ببین چقدر خواهر یا برادرت کوچولوعه انقدر تو رو دوست داره وقتی تو شکم من بود دوست داشت زودتر بیاد پیش تو که با هم بازی کنید (بازی که خیلی دوست داره رو مثال بزنید) و بگید باید من و تو و بابا ازش مراقبت کنیم تا زودتر بزرگ بشه و بتونه باهات بازی‌ کنه وسایلی که دوست داره رو براش بخرید و از طرف بچه کوچکتون بهش کادو بدید مثلا یه‌ماشینی یا عروسکی که دوست داره بگیرید کادوش کنید و بچه کوچکتونو بغل کنید و‌کادو رو بدین به بچه بزرگتون و بگید اینوآبجی یا داداش برات خریده چون میدونست تو این وسیله رو خیلی دوست داری اخه اون عاشقته و خیلی دوستت داره عزیزم اصلا نباید رفتاری بکنید که فرزندتون دچار حسادت بشه چون خودش هنوز خیلی کوچیکه تا الان شما فقط اونو بغل میکردید و بهش محبت میکردید الان دارید مدام به یک بچه دیگه میرسید چون بچه نوزاد وقت زیادی از مادر میگیره در این مواقع همسرتون باید توجهش به‌طور مداوم به بچه بزرگتون باشه باهاش بازی کنه ببرش بیرون و حواسشو پرت کنه تا یک مدت که بچه بزرگ به بچه کوچک عادت کنه گاهی وقتا وقتی چیزی برای بچه کوچیک‌میخرید یه چیز کوچیکم برای بچه بزرگتون بخرید که حس نکنه فراموشش کردید البته تواین زمینه افراطی عمل‌نکنید که روی تربیت بچه تون تاثیر بگذاره و اون رو‌تبدیل به یک بچه پر توقع بکنه که فکر بکنه هر وقت‌هر چیزی میخواد شما باید براش تهیه کنید اگر امکانش هست مادری کسی چند مدت‌کمک دستتون باشه که کارای بچه کوچک رو انجام بده و شما وقت بیشتری با فرزند بزرگتون داشته باشید و بعد هم وقتی میره به‌سمت بچه کوچک یهو سرش داد نزنید که بیا اینور ببینم دست‌بهش نزن چون اینجوری اون فکر میکنه خودش یک موجود دوست داشتنی نیست و بچه ی جدید دوست داشتنیه چون شما به خاطر اون بچه جدید باهاش دعوا کردید بهترین کار اینه وقتی میره سمتش سریع از زبون بچه کوچیکتون حرف بزنید مثلا بگید سلام داداش جون اومدی پیش من من خیلی دوستت دارم یکم دیگه تحمل کن تا من بزرگ بشم بعد با هم بریم بازی بعدم از زبون خودتون بهش بگید میبینی آبجی یا داداش چقدر دوست داره من میدونم که توام دوستش داری اگر دوست داری مثلا میتونی بوسش کنی(مواظب باشید گازش نگیره) یا بشین کنارم روی زمین تا بزارمش تو بغلت (این رو سعی کنید یکم که بیشتر بهش عادت کرد انجام بدید که یه‌موقع هلش نده یا پرتش نکنه رو‌ زمین البته که وقتی دادید بغلش خودتون باید نگهش دارید ) بعد هی قربون صدقشون برید که قربون بچه های خوشگلم برم که انقدر با هم‌مهربونن و همو دوست دارن بعد میتونید براش جدول ستاره درست کنید که هر بار که باآبجی یا داداشش مهربون باشه توی جدولش یه دونه ستاره بهش میدید و هر وقت که ستاره ها به ۳ تا رسید یه جایزه براش میخرید کم کم تعداد ستاره ها رو بیشتر میکنید مثلا اگر ۴ تا ستاره بگیره جایزه داره بعد یه مدت اگر ۵ تا بگیره جایزه داره بعد میتونید توی خرید برای بچه دوم ازش نظر بخواید که کدومو براش بگیریم خوشگل تره کم کم باهاش راه میاد نگران نباشید این یه بحران کوتاه مدته که حل میشه فقط باید مراقب باشین که رفتار غلط شما باعث نشه که فرزندتون‌دچار خشم پنهان بشه و این خشم رو تا بزرگسالی همراه خودش بیاره و به یکباره این‌خشم بیرون بریزه بهتون توصیه میکنم زیر نظر یک مشاور کودک با فرزنداتون رفتار بکنید و میتونید پکیج های تربیت کودک هم تهیه کنید خیلی کمک کنندس معلم اتیسمم موفق باشید🌙⭐️ 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت چراغ قرمز رسیدم دیدم یه رنوی داغونی اونجا وایساده ... حتما ببینید جالبه❤️👌👌 ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی رو پیدا کنین که اهل تون باشه ... اهل اشکای نریخته توی چشماتون اهل حرفهای هنوز نگفته ی روی لبهاتون اهل حال غمگین دلتون اهل دیوونه بازی ها و عاشقی کردن باشما حال بد و خوبتونو با جون و دل خریدار باشه بدونه وقتی ناراحتی چجوری دوست داشته باشه کسی که شوق و ذوق تو رو داشته باشه ... یکی که وقتی نگاهت میکنه، نگاهش کنی بگی الهی شکر که هستی یه نفر که شما رو بلد باشه ❤️👌 ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹 در مورد خانمی که ۱۷ساله ازدواج کردند سلام خانم بزرگوار واقعا برای رنجهایی را که دیدید وزخمهایی که بر ریشه جان وتن شما زده شده ناراحت شدم عزیزم فقط به عنوان یه نظر شما که صبر کردید یه مدت دیگه هم صبر کنید اگر میتوانید با اجازه همین اقای نامحترم فقط برای اینکه بهونه به دستش ندید کاری پیدا کنید از کار خانگی یا کاری از بیرون احتمالا درآمدتون را میگیره ولی یه کمش را پنهونی برای خود نگه دارید اصلا خودتون را با او درگیر نکنید شما میتوانید هم بدون او ویا حتی در کنار او زندگی کنید ماشاالله پسرتون بزرگه مراقبت وذهنتون را بیشتر برای فرزندتون بگزارید تا خدای نکرده به راه خلاف نرود بهش امیدواری دهید وسعی کنید کمتر با همسرتون د رگیر شوید تا فرزندتون ناراحتی بیشتر شما را نبیند ونا امید وگریزان نشود به هر حال هنوز جایی به عنوان سر پناه ویه مادر وهمین پدر دارد عزیزم اگر پشت وپناه داشتیدویا پول بهتون میگفتم طلاق بگیرید ولی صبر کنید شما باید با هر ترفند وسیاست وعشوه ای تصنعی دل این اقا را نرم کنید به هر حال یه نقطه ضعفهایی دارد تا از او پول بگیرید یا حتی حمایتهای مالی بیشتر یا حتی حمایتهایی برای فرزندتون درقبال خلافی که میکند شاید بتوانید باجهایی بگیرید که میدانم زجر آور هست برای خانم وبانویی صبور ورنج دیده وبی پشت وپناه وحتما یه کاری دست وپا کنید از توی خانه تا بیرون هنوز جوان هستید به هرحال عزیزم فرزندتون هم یه روزی از پیش شما میرود تا اینکه بتوانید روی پای خودتون بایستید بعد خواستید طلاق بگیرید اما الان فرزندتان را تشویق وامیدوار کنید که تمامی حواس وفکرش به کار واینده سالم برای خودش باشد راستش عزیزم بوده وهست کسی که یه همچین زندگی داشته ومیفهمم چقدر رنج دارید واو چند بچه داشته ولی صبر کرد وصبر کرد وخیاطی یاد گرفت کاری برا خودش دست پا کرد همسرش .... ولی بسیار به خدا وامام زمان توکل باید کنیدوختم قرآن مرتب بخوانید اما واقعا اگر مطمینید دیگه نمیتوانید ودرآینده حتما بهتر میتوانید با شرایطتون وفرهنگتون زندگی سالم وخوبی برای خود وفرزندتون مهیا کنید طلاق بگیرید اما به نظرم اگر تاثیری در رفتار همسرتون دارد برای اینکه قدمی برداشته باشید یه شکایت هم بکنید البته البته با توجه به شرایطتون واگر اوضاعتون بدتر نمیشه وگرنه اینکه هدفتون وتمرکزتون را بیارید برای خود وفرزندتون وکار وچگونه وبا چه تر فندی از همسرتون ...، موفق باشید بسیار ناراحت شدم وکاش میتوانستم قدمی برایتان بردارم حیف و حیف که در این دنیا به زنان یا به چشم کالاویا کلفت ویا توسری خور و...نگاه وبرخورد میکنند امیدوا م ومطمین هستم میتوانید با اصول زنانگی وصبوریتون پیروز شوید خود را باور کنید که بسیار قدرتمندید چه با این همسر چه بدون او فقط بیگدار به آب نزنید 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات طلایی ایرج طهماسب درباره تربیت‌ فرزند: ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
📚ܥ‌ߊ‌‌ࡄࡅߺ߳ߊ‌‌ࡍ߭ ࡅߺ߳ܝ‌ܢ̇ܩܢ‌‌☔️ نویسنده: سپینود.ج بر اساس واقعیت... 🚫کپی حرام🚫
بـےرودرواسـے
📚ܥ‌ߊ‌‌ࡄࡅߺ߳ߊ‌‌ࡍ߭ ࡅߺ߳ܝ‌ܢ̇ܩܢ‌‌☔️ نویسنده: سپینود.ج بر اساس واقعیت... 🚫کپی حرام🚫
☔️💦☔️ 💦☔️ ☔️ ‌قسمت هفتاد و یکم تموم مدتی که آرایشگاه بودیم از کنار ترانه تکون نخوردم و یک لحظه‌ هم تنهاش نذاشتم. قرصشو به موقع بهش دادم و کمکش کردم نهارشو کامل بخوره. طوری بهش روحیه می‌دادم که خودش اعتراف کرد امروز حالش از دیروز بهتره. آرایش ترانه تقریبا کامل شده بود و باید با رامین تماس میگرفتم پیرهن عروسو بیاره. برخلاف میل باطنیم با تلفن همراهم بهش زنگ زدم و موضوع رو یادآوری کردم. _الو سلام. ترنمم _سلام عزیزم. چه عجب _زنگ زدم بگم پیرهن عروسو بیاری. _رو چِشَم. الساعه میارم. امرِ دیگه؟ _عرضی نیس. خدافظ _میبینمت گوشیو قطع کردم و منتظر نشستم تا بیاد. تا رسید به گوشیم زنگ زد. _سلام عشق _سلام _یه دقه بیا جلو در حجابمو درست کردم و رفتم بیرون. کسی جلو در نبود. دیدم کمی اونورتر تو ماشین نشسته. رفتم سمتش، شیشه ماشینو داد پایین. خم شدم باهاش صحبت کنم که چشمم به یه بطری کف ماشین افتاد. خیلی بی تفاوت سلام کردم. _سلام. پیرهنو بده من برم. ترانه منتظره یه جعبه بزرگ از رو صندلی عقب برداشت و بهم داد. _ترنم امروز خیلی حال دادی. همیشه اینطوری باش اخمی کردم و ازش دور شدم. با صدای بلند گفت: _اخم نکن دیگه... عه بی توجه به حرفش رفتم داخل آرایشگاه و کمک کردم ترانه پیرهنشو بپوشه. یک ساعتی گذشت تا آرایشش تکمیل شه. بعدش دوباره با رامین تماس گرفتم و گفتم بیاد دنبال ترانه. ترانه رو که تحویلش دادم خودمم پشت سرش راه افتادم. در طول مسیر اونقد بد رانندگی میکرد که نگران ترانه بودم. از ماشینای دیگه سبقت میگرفت و خیلی گاز میداد. لایی میکشید، حرکات نمایشی ترسناک انجام میداد. دیگه فقط داشتم تو دلم فحشش میدادم که مراعات زن حامله رو نمیکرد. یه لحظه لب جاده نگهداشت و ترانه خودشو از ماشین انداخت بیرون. سریع خودمو بهش رسوندم. باز حالش بد شده بود و هرچی خورده بود بالا آورد. پیرهن عروس توری و بلندشو جمع کردم که کثیف نشه. درحالی که گریه میکرد با پریشون‌حالی گفت: _منو از دست این روانی نجات بده با عصبانیت نگاهی به رامین انداختم که کنار ماشین وایساده بود و میخندید. دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم. رفتم جلو و یه سیلی خوابوندم تو گوشش و گفتم: _خدا لعنتت کنه با سیلی محکمی که زدم انگار که تازه بیدار شده باشه قیافش به هم ریخت. _دستت درد نکنه ترنم. من رو تو یه حساب دیگه داشتم دهنش بو گند زهرماری میداد. فهمیدم مسته و بحث کردن باهاش بی فایدس. دست ترانه رو گرفتم و بردم تو ماشین خودم. اینبار رامین بود که پشت سر ما میومد. _میدونستی مسته و سوار ماشینش شدی؟ _چیز تازه‌ای نبود _یعنی از اول میدونستی مشروب میخوره؟ _قول داده بود ترک کنه _ترک کنه؟ یعنی دائم‌الخمره؟ _نمیدونم ترنم. ولم کن _گریه نکن آرایشت به هم میریزه. _به جهنم _ترانه آروم باش. من هواتو دارم _کاش میشد بمیرم ترنم. فک میکردم با رامین خوشبخت میشم. فک میکردم آدمه _ترانه الان وقت این حرفا نیس. این ریختی بریم خونه باید به همه جواب پس بدی. آروم باش حلش میکنیم. _چطوری حلش میکنی؟ میشه به منم بگی؟ _تو فقط آروم باش و گریه نکن. بذار مراسم امشب آبرومندانه برگزار شه. واسه بعدش یه فکری میکنیم. _چشمم آب نمیخوره ترنم. _پس میخوای چکار کنی؟ میخوای این ریختی بری خونه همه حقیقتم به همه بگی؟ میخوای آبرو آقاجونو ببری ترانه؟ بذار امشب بگذره فردا صبح دوباره برگرد بیا خونه و همه چیو تموم کن. جون کندم تا راضیش کنم بی‌تابی نکنه. با حرفام کمی آروم گرفت و اشکاشو پاک کرد. ازاینکه بالاخره تونسته بودم خشممو رو سر رامین خالی کنم احساس راحتی میکردم اما حس میکردم یه سیلی کمه و باید قطعه قطعه‌ش کنم. ترانه اگه میفهمید با چه موجود خائنی طرفه همین امشب همه‌چیزو تموم میکرد. حیف که نمیشد و نمیتونستم حقیقتو بهش بگم. هرچند دیگه خیلی دیر شده بود. ادامه دارد..‌..‌ نویسنده: سپینود.ج بر اساس واقعیت 🚫هرگونه کپی‌برداری و نشر سرگذشت‌های کانال، شات‌اسکرین، فوروارد، ولو با ذکر نام نویسنده و لینک و آیدی کانال بوده و پیگرد قانونی دارد🚫 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا باباشو دید لبخند به لبش اومد😄😍 این قشنگترین ویـ..ـدیویی هست که امروز میبینید. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
💠چه زود دیر می شود! 🔹در باز شد؛ برپا ! برجا ! درس اول: بابا آب داد، ما سیر آب شدیم بابا نان داد، ما سیر شدیم اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودیم 🔹کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم؛ و در زندگی گم شدیم. همه زیبایی ها رنگ باخت! و در زمانه ای که زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد! نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته دیگر باران با ترانه نمی بارد! 🔹و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم؛ زرد شدیم، پژمردیم و خشک زار زندگیمان تشنه آب شد و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم، جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم، و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح، طنین صدایی نیست...! 🔹و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم و هرگز نفهمیدیم، چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم! 🔻پاکن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت 🔻گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترهایمان از کاه بود تا درون نیمکت جا میشدیم ما پر از تصمیم کبری میشدیم 🔻با وجود سوز و سرمای شدید ریزعلی، پیراهنش را می درید کاش میشد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک میشدیم! ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹 سلام دوستان میخاستم به اون دوستمون ک ۲۳سالشه زندگی خاهرش رو خونه ی پدرش میبنه تا پیامت رو دیدم فکر کردم خودمی.. بگم گلم منم ۱۸سالگی ازدواج کردم شوهر منم ادم تنبلیه ده روز سرکار میره باهمون پول میخاد دوماه چندماه بخوره منم حسرت خیلی چیزا ب دلمه سه ساله زنشم هنوز یک گوشی نتونسته برام بخره گوشیم مال دوران مجردیمه یک گوشواره ت گوشم نیس😔😔اما دوتا خاهر دارم وضعیت مالی پدرم عالیه مادرم مسافرت با هواپیما کربلا بهترین زندگی دارن 😊من میرم اونجا دلم میگیره بغضم میگیره میدونی اما اگر برگردم عقب بازم با همین ادم ازدواج میکنم تنهایی سختن گلم درسته زندگی زناشویی سختیا بی پولی داره حسرت همه خوش شانس ب دنیا نمیان 😔اما من امید دارم بعد هرسختی یک اسونی هست خیلیا دیدم بعد چندسال زندگیشون رو روال افتاده دیگ منو تو ازدواجمون کردیم اینطوری چیزی حسرت خوردن خونه پدر چیزی جز ناراحتی وغصه برامون نداره سعی کن به خوبیای شوهرت فکر کنی باحرفات تغیرش بدی 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
⚡️شعر⚡️ هاردان گلدین قلبیمه؟! دئ... گئدمه‌من اوچون، او قاپینی باغلیاجام. از کجا اومدی به قلبم?! بگو.. برای نرفتنت، آن در را خواهم بست. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
📗حکایت دزد با شرافت میرزا ادیب شاعر ونویسنده پاکستانی (1999) در یکی از کتابهایش چنین نوشته است : در دهه 60 جهت یافتن شغلی مناسب راهی دهلی شدم روزی در خیابان از اتوبوس پیاده شدم دستم را که در جیب فرو بردم آه از نهادم برخواست دزد همه نه روپیه ای که در جیب داشتم با نامه ای را که برای مادرم نوشته بودم به سرقت برده بود در نامه نوشته بودم مادر مهربانم من کارم را از دست داده ام و این ماه نمی توانم مبلغ 50 روپیه ای که هر ماه جهت هزینه زندگی برایت می فرستام ارسال کنم چند روز بود نامه را در جیب داشتم اما هزینه پست آنرا نداشتم و اکنون دزد آنرا با خود برده بود نه روپیه پول زیادی نبود ولی برای کسی که شغل و درآمدی نداشت ارزش نه هزار را داشت روزها گذشتند و من بیکار ، روزی نامه ای از مادرم دریافت کردم ، از باز کردن پاکت نامه هراس داشتم ،می ترسیدم مادرم مرا به خاطر بی کفایتی در تأمین هزینه زندگیش توبیخ کرده باشد به هر حال نامه را باز کردم و شگفت زده شدم مادرم نوشته بود حواله 50 روپیه ای تو را دریافت کردم چقدر انسان بزرگی هستی، با اینکه کارت را از دست دادی ولی بازهم برایم پول فرستادی از خود گذشتگی تو شگفت انگیز است و کلی برایم دعای خیر کرده بود هاج وواج مانده بودم چه کسی این پول را واسه مادر من حواله کرده بود چند روزی گذشت وجوابی نیافتم تا اینکه باز هم نامه ای دریافت کردم در نامه نوشته بود : من آدرس خونه ات را از پشت پاکت نامه مادرت گرفتم 41 روپیه را بر نه روپیه ات نهادم و به ادرسی که بر پشت نامه بود حواله زدم من بعد از اینکه پولهایت را به سرقت بردم نامه ات را باز کردم مادرت را با مادر خودم مقایسه کردم دیدم فرقی بین مادر تو و من نیست با خود گفتم چرا باید گناه گرسنگی مادر تو را بر دوش بکشم به همین خاطر مبلغ مورد نیاز مادرت را کامل کردم و برایش فرستادم من کسی هستم که جیب تو را زدم مرا ببخش گاهی وقتها شرافت دزدان بیشتر از کسانیست که مدعی انسانیتند مردمانی را گرسنه می یابند اما باز هم به فکر بدبخت کردن آنها هستند ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
جواب « نه » رو بپذیر : - من دیگه باید برم. باشه / ❌ولی نمیشه یه کم دیگه بمونی؟❌ - من اهل ازدواج نیستم. باشه / ❌ولی شرط میبندم نظرت عوض میشه❌ - من فردا نمیتونم بیام مهمونی باشه / ❌ولی حالا نیم ساعت بشین بعد برو❌ - من از دانشگاه انصراف دادم باشه / ❌ولی پشیمون میشی❌ به همون اندازه ای که توانایی گفتن « نه » اهمیت داره توانایی شنیدن « نه » و عقاید مخالف هم اهمیت داره! برای افزایش و حفظ عزت نفسمون این توانایی رو در خودمون تقویت کنیم. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
📙 آورده اند که مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد . هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد ... دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت . سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود نزدیک ظهر ، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود ، رهگذری به او پیشنهاد کرد ، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند . مرد روستایی چنین کرد امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی ، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود رو به جماعت کرد و گفت : آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا کاملا بیزار باشد؟ خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت : من یا شیخ ! امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد : آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟ خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت : آن منم یا شیخ امام جماعت بار سوم گفت : آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟ خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت : با تقوا در این امر چون من نیست سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت : بفرما! این سه خر از آن تو بردار و برو ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
جواب « نه » رو بپذیر : - من دیگه باید برم. باشه / ❌ولی نمیشه یه کم دیگه بمونی؟❌ - من اهل ازدواج نیستم. باشه / ❌ولی شرط میبندم نظرت عوض میشه❌ - من فردا نمیتونم بیام مهمونی باشه / ❌ولی حالا نیم ساعت بشین بعد برو❌ - من از دانشگاه انصراف دادم باشه / ❌ولی پشیمون میشی❌ به همون اندازه ای که توانایی گفتن « نه » اهمیت داره توانایی شنیدن « نه » و عقاید مخالف هم اهمیت داره! برای افزایش و حفظ عزت نفسمون این توانایی رو در خودمون تقویت کنیم. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
📗 📕نصیحت شیطان به نوح نبى بعد از طوفان وقتی که کشتی نوح بر زمین نشست و نوح از کشتی فرود آمد، شیطان به حضورش آمد و گفت: تو را بر من حقی است، می خواهم عوض تو را بدهم. نوح گفت: من اکراه دارم بر تو حقی داشته باشم و تو جزای حق مرا بدهی، بگو آن چه حقی است؟ شیطان گفت: من فعلاً در آسايشم تا خلق ديگر به دنيا آيند و به تکليف رسند تا آنها را به معاصی دعوت کنم. الان به جهت ادای حق، تو را نصيحت می کنم. نوح ناراحت شد. خداوند وحی فرستاد که: ای نوح، سخن او را بشنو؛ اگرچه که فاسق است. نوح گفت: هرچه می خواهی بگو. پس شیطان گفت: ای نوح از سه خصلت احتراز کن: 1- تکبر نکن که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و رانده شدم. 2- از حرص بپرهیز؛ که آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گردید. 3- از حسد احتراز کن که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد... ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹 عزیزی گفتن بچه ۳ ساله و ۲۰ روزه دارن که ۳ ساله کوچکه رو میزنه و ... عزیزدلم اون فقط ۳سالشه 🥲فقط وفقط توجه میخواد بیشتر از قبل بهش توجه کنین هم شما وهم پدرش قربون صدقش برین از زبون بچه کوچکتر بگین که مثلا داداش یاخواهرمو خیلی دوس دارم قراره بزرگتر بشم باهم دوست باشیم و بازی کنیم😍۳ سال واقعا سن کمیه برای درک موقعیت مادر و نوزاد توقع نداشته باشین درکی نداره که خطر ناکه کاراش فقط داره با اون کارا جلب توجه میکنه شما مسئولیتای کوچک بدین بهش و تشکر کنین ازش مثلا برو دستمال مرطوب خواهر یا برادرتو بیار بعدش بازبون نوزاد ازش تشکر کنین مثلا مرسی داداشی یا خواهری🥰خیلی تاکید کنین که دوسش دارین و براتون مهمه اون میبینه یهو توجهات از روش برداشته شده و همه حواسشون به بچه جدیده حساس شده فکر میکنه مثل قبل دوسش ندارین بیشتر از قبل بهش عشق بدین رفتاراش درست میشه😍عاقبت بخیریشونو ببینین انشالله 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
‌ به فکرازدواج که افتادید ملاکتان را کمی تغییردهید وای فلانی پول دارد.دوخانه دارد.تحصیلاتش دکترا است دربالای شهرزندگی میکنند.پدرش سرشناس است ..وهزاران حرف دیگر این ملاک هارا بیندازین دور نمیگویم مهم نیست هست اما باکسی باشید که اگر پرسیدندبجز پول چه چیزی داشت جواب دیگری بجز مادیات داشته باشید باکسی ازدواج کنید که گاهی برایتان پدر شود. بنشیند ودست روی دستت بگذارد وساعت ها برایت خاطره تعریف کند ونصیحتت کند. بعضی وقت ها مادرت شود.شب هایی که در تب میسوزی.تاصبح بالای سرت بنشیند وخواب به چشمش نیاید. گاهی هم برادرت شود برسرو کله ی هم بکوبید وگاهی هم مثل خواهردلسوز، نگران حال بدت شود. گاهی رفیق شش دانگت باشد کنارش بنشینی وبی هیچ‌ترسی درد و دل کنی ازعالم وادم برایش بگویی و بخندید باکسی ازدواج کنید که بتوانید گاهی بچه ای چهارساله وتخس شوید. که هی پابه زمین بکوبد وبهانه های الکی بگیرد. 👈ملاک خوشبختی همیشه پول نیست. ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹زن کیست....؟! 🌹اولین کسی که با عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست...یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو آسیه) 🌹اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو هاجر) 🌹اولین کسی که از مبارکترین روی زمین زمزم نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود...(هاجر خاتون) 🌹اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو سمیه) 🌹اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو خدیجه) 🌹اولین کسی در که خداوند از بالای هفت آسمان به حرفش گوش داد یک زن بود نه مرد...(سوره مجادله آیه 1) 🌹اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو هاجر) 🌹اولین زنی که با همه مخالفتها وارد معبد اورشلیم شد مریم بود 🌹تنها کسی که به از شوهر و امامش میخ در به تنش فرو رفت و دم نزد و شفیع گنهکاران در روز قیامت است (س) بود 🌹 میلیونها باید حرکات آن زن را انجام دهند و گرنه حج آنها قبول نمی شود..... 🌹🌹و اما کسی که یزید را به لرزه دراورد مرد نبود زینب بود (س) 💐 ‌‌‌‌ ••࿐‌‌@Biroodarvasi