eitaa logo
بیسیمچی
1.8هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
622 فایل
سلام علیکم این کانال بمنظور ارتباط معنوی،فرهنگی ،تبلیغی و مذهبی با فرهیختگان تشکیل شده استbabaii@
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(4).. ❥︎ از قديم الايام اين روز را متعلق به حضرت علی اصغر علیه السلام، كوچكترين سرباز سپاه امام حسين علیه السلام ، می‌دانند، كه يكی ازمصائب نا گوار و سوزناك واقعه كربلا شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام است. ❍ روزی کمیت ،شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،  ❀ حضرت فرمود..یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین علیه السلام فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن ‌‌♢ کمیت ! درباره جد ما حسین علیه السلام شعری بگو، ─┅════༅𖣔5⃣5⃣𖣔༅════┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖‌◁همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند. ❏ اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات ★ در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.. ─┅════༅𖣔5⃣6⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁ظاهرأ منظور از این کار یادآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کاهل اسدی بوده است. ❍ مرحوم حائری ما زندرانی در کتاب معالی السبطین آورده که..ازبقراط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟ ❀ گفت...تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخواهد ♢ فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه ✪ پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست ─┅════༅𖣔5⃣7⃣𖣔༅════┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ❖‌◁ با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حالیکه بانگ می زد.. ❏ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ ★ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خداحافظی کنم ─┅═══༅𖣔5⃣8⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید ❍ پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود ...آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است. ❀ قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام ..فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض، حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود.. که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتاد ♢ وقال اِبنُ نما.. ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته...سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داد اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان قسمت هفتم ─┅════༅𖣔5⃣9⃣𖣔༅════┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روشنا استان اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روشنا استان اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌┄┅════✧✿﷽✿✧════┅┄‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ❥︎ 🇮🇷 🕯. 🇮🇷 ‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ السلام ‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ۝◁جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ 1403/04/23 🆔 @ammareyon 🆔 @bisimchee1400 ‎‌‌‌‌‌─┅═══༅𖣔🌺𖣔༅═══┅‎‌‌‌‌‌─ 🔮 https://eitaa.com/bisimchee1400/19764
‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ❖ ۞◁(1).. جدید عبیدالله: با دریافت نامه ی جدید یزید و دادن اختیارات کامل به عبیدالله ★ •خوارزمی• در مقتل الحسین و °خیابانی° در وقایع الایام نوشته اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. ❏ هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه ميكَند و آب بدست ميآورد. ✪ به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیهالسلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود. ─┅═══༅𖣔6⃣0⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(2).. این روز •یزید بن حصین همدانی• از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ ❥︎ یزیدبن حصین گفت اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟ ❍ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم. ❀ یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت.. عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند. ─┅════༅𖣔6⃣1⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ۞◁(3).. علیه السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. ❖ شب هنگام امام حسین علیه السلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد. ❏ در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود.. آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت.. ميترسم خانه ام را خراب كنند! ★ امام علیه السلام فرمود...من خانه ات را مي سازم . ابن سعد گفت .. ميترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود ... من بهتر از آن را به تو خواهم داد ، از اموالی كه در حجاز دارم.  عمر بن سعد گفت .. من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. ♢ حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي گردد ، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود... تو را چه ميشود ؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند ! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت .. جو ما را بس است. ─┅════༅𖣔6⃣2⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(4).. از این ماجرا ، عمر بن سعد نامه‏ ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏ السلام را رها كنند ؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم. ❥︎ عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند ، و گفت این نامه گواه اندرزگویی عمر سعد است به امیر خویش. من آن را می پذیرم ❍ شمر گفت.. حسین اکنون در سرزمین تو و کنار توست. آیا از او می پذیری که از اینجا برود. به خدا سوگند اگر برود دیگر به او دست نمی یابی. آنگاه او قوی و تو ضعیف خواهی بود. با بازگشت حسین موافقت نکن باید او و یارانش تسلیم حکم تو شوند. پس از تسلیم، هر گونه خواهی می توانی رفتار کنی ..ببخشی یا بکشی ❀ عبیدالله نامه ای نوشت و به شمر ذی الجوشن سپرد تا به کربلا برساند...در نامه نوشته شده بود: باری، تو را نفرستاده ام تا شانه از زیر کار خالی کنی. تو به آرامش و صلح و آسایش دل بسته ای. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آنها را نزد من بفرست و گرنه، بر آنها حمله ور شو پس از قتل آنان، اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن. ♢ پس از کشتن حسین بر سینه و پشت وی اسب بتاز که وی ناسپاس و سرکش و گستاخ و بیدادگر است. اگر به دستور من عمل کردی پاداش فرمانبر مطیع را دریافت خواهی کرد و اگر چنین نمی کنی، سپاه را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که فرمان لازم را به او داده ایم. ✪ عبیدالله زیاد به شمر گفته بود اگر عمر سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده دار باش. ─┅════༅𖣔6⃣3⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ۞◁(5)..#.آوردن آب از فرات   ❖ به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد. امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه‌ها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. ❏ آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می‌کرد.  ..عمر بن حجّاج پرسید..کیستی؟! ...نافع بن هلال خود را معرّفی کرد ★ ابن حجّاج گفت.. ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به این جا چیست؟نافع گفت.. آمده‌ام تا از این آب که ما را از آن محروم کرده‌اند، بنوشم.  ...نافع به یاران گفت: مشک هایتان را پر کنید. پیاده ها مشک ها را پر کردند. ♢ عمروبن حجّاج حمله کرد. جنگی کوتاه در گرفت. در حال جنگ، پیادگان مشک ها را پُر کردند. چند تن از نگاهبانان کشته شدند و از یاران امام کسی شهید نشد. رزم ابوالفضل العباس در این نبرد کوتاه یاران را سرشار شجاعت کرد. ✪ برخی گفته اند لقب °سقایت° از این لحظه به ابوالفضل العباس داده شد..پس از اینکه آب به خیمه ها رسید سهم هیچکس بیش از یک بار نوشیدن نشد. ─┅═══༅𖣔6⃣4⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ ۞◁(6).. روز هشتم، حضرت سكينه علیه السلام فرزند اباعبدالله الحسين علیه السلام مي‌گويد ❥︎ مهتاب فضاي خيمه امام را روشن كرده بود ديدم پدرم ميان جمعيت ايستاده و خطاب به ياران و همراهان مي‌فرمايد... ❍ اي مردم! هر كدام از شما كه مي‌تواند بر تيزي شمشير و ضربات نيزه‌ها صبر كند، با ما قيام نمايد وگرنه از ميان ما برود و خود را نجات دهد. ❀ سخنان امام به پايان نرسيده بود كه ياران همگي صدا زدند سوگند به خدا چنين نخواهيم كرد، بلكه جان، مال، زن و فرزندان خود را فداي تو خواهيم كرد. ─┅═══༅𖣔6⃣5⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ۞◁(7).. ❖ على اكبر علیه السلام ، بزرگ ترین پسر امام حسین علیه السلام بود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، به حدّى شبیه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود كه هر كس شوق دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله را داشت، به او مى نگریست، چنان كه پدر بزرگوارش، طبق نقلى، هنگام رفتن وى به میدان نبرد، فرمود ❏ خداوندا ! گواه باش كه جوانى براى جنگ با آنان مى رود كه شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو مى شدیم، به او نگاه مى كردیم . ★ على اكبر علیه السلام در واقعه عاشورا، از اركان سپاه امام علیه السلام به شمار مى رفت. تأكید او بر حق مدارى و دفاع از حق تا ایثار جان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر كربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن براى اقامه جماعت به امامت حسین علیه السلام در جریان برخورد سپاه حُر با كاروان امام علیه السلام ♢◁{1}.. بر عهده گرفتن مسئولیت آب رسانى به خیمه ها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان براى شهادت پیش از دیگر بنى هاشم، بنا بر نقل مشهور، ♢◁{2} .. از ویژگى هاى این فرزند برومند سیّدالشهدا علیه السلام است. ─┅═══༅𖣔6⃣6⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ ❥︎◁در زیارت ناحیه مقدّسه، خطاب به او آمده است.. السَّلامُ عَلَیكَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ، صَلَّى اللّه ُ عَلَیكَ و عَلى أبیكَ، إذ قالَ فیكَ : قَتَلَ اللّه ُ قَوما قَتَلوكَ ، یا بُنَیَّ ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ الرَّسولِ ! عَلَى الدُّنیا بَعدَكَ العَفا ❍ سلام بر تو ، اى نخستین كُشته از تبار بهترین بازمانده از نسلِ ابراهیم خلیل ! درود خدا بر تو و بر پدرت، آن گاه كه در باره ات فرمود..خدا ، بكُشد آن گروهى را كه تو را كُشت . پسرم ! چه جرئتى بر خداى مهربان كردند. و چه جسارتى در هتكِ حرمت پیامبر ! پس از تو ، خاك بر سرِ دنیا !! ❀◁ _کبر علیه السلام ♢ شیخ صدوق ره به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: هنگامى كه على اكبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت، چشمان حسین علیه السلام، گریان شد و گفت.. ✪ اللّهُمَّ كُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِكَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ...خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، كه فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مى رود. ─┅═══༅𖣔6⃣7⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖◁در این باره سید بن طاووس ره در °الملهوف° می نویسد..على اكبر علیه السلام كه از زیباروى ترین و خوش خوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست . امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس ، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست . ❏ سپس گفت...خدایا ! گواه باش . جوانى به نبرد آنها مى رود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، شبیه ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت مى شدیم، به او مى نگریستیم . سپس، بانگ برآورد و فرمود... اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع كند، همان گونه كه رَحِم مرا قطع كردى. ★ علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. آن گاه، ده تن از آنان را كُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر ! تشنه ام. حسین علیه السلام فرمود..شكیبایى كن، پسر عزیزم! جدّت با كاسه اى پُر به تو مى نوشانَد.. او باز گشت و جنگید و 44 تن از دشمنان را كُشت ♢ تاریخ الطبرى به نقل از ابو مِخنَف می نویسد.. زُهَیر بن عبد الرحمان برایم نقل كرد كه ...مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عبدى لیثى، او را دید و گفت.. گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین كند و من، پدرش را به عزایش ننشانم ! ✪ على اكبر علیه السلام ، با شمشیرش به دشمن حمله مى بُرد كه بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت . او نیزه اى به على اكبر علیه السلام زد و او •بر زمین• افتاد ─┅════༅𖣔6⃣8⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁على اكبر علیه السلام، ندا داد. اى پدر ! سلام بر تو ! این، جدّم است كه به تو سلام مى رساند و مى فرماید...زودتر ، به سوى ما بیا ❍ دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تكّه تكّه كردند همچنین سلیمان بن ابى راشد، از حُمَید بن مسلم اَزْدى برایم نقل كرد كه . ❀ در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم كه حسین علیه السلام مى گوید.. خدا، بكشد كسانى را كه تو را كشتند، اى پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر •خداى• رحمان و بر هتك حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد! ♢ حضرت زینب دوان دوان آمد تا خود را بر روى •پیكر• على اكبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. ✪ سپس، حسین علیه السلام به پسرش روى آورد و جوانان •خاندان• او نیز همراهش آمدند. حسین علیه السلام فرمود...برادرتان را ببرید ♤ آنان، او را از آن جایى كه بر زمین افتاده بود ، بُردند و در خیمه اى نهادند كه جلوى آن مى جنگیدند. اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان قسمت هشتم ─┅════༅𖣔6⃣9⃣𖣔༅════┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روشنا استان اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روشنا استان اصفهان
44.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایا تاکنون در زیارت عاشورا به این نکات توجه نموده اید: