🔴کانال ارمنی: ایران مدرن ترین تجهیزات خود را به مرز با جمهوری باکو انتقال داده است.
⭕️ تجمع معترضان در مقابل خانههای اعضای ائتلاف حاکم صهیونیستی
🔸خبرنگار شبکه خبری الجزیره:
🔹درپی تشدید تظاهرات در سرزمینهای اشغالی در هفتههای اخیر، معترضان به اصلاحات قضایی نتانیاهو در چندین شهر در مقابل خانههای اعضای ائتلاف حاکم تظاهرات کردند.
🔹تظاهرکنندگان جاده اصلی ایالون در تلآویو را به عنوان بخشی از اعتراضات علیه اصلاحات نتانیاهو در قانون قضایی مسدود کردند.
🛑واکنش،یک مقام اسرائیلی به خبر اخراج گالانت وزیر جنگ اسرائیل توسط نتانیاهو: نتانیاهو فعالانه در تلاش است که کشور ما را از بین ببرد، اگر حزب الله لبنان در این برهه کاری انجام ندهد احمق هستند.
🔸ادعای دولت انگلیس:
ایران عرضه پهپاد شاهد به روسیه را از سر گرفته
وزارت دفاع بریتانیا :
روسیه بار دیگر به طور مرتب از ایران پهپادهای شاهد دریافت میکند.
🔰 شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری؛
🌹با تولدی و تشییعی دوباره (سوم فروردین)
*بخش اول*
قصه مدافعین حرم تمام ناشدنی است. حریم اهل بیت قرنهاست که فدایی دارد، شهید مدافع حرمی که در سوریه، عراق یا در هر مکان و زمانی دیگر، شهید شده، همانند آن است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از بارگاه اهل بیت(ع) نبود. از کل شهدای مدافع حرم استان مازندران، هشت شهید مربوط به دیار هزار سنگر آمل است. اما داستان زندگی شهید مهندس هادی جعفری چیز دیگری است؛ او سوم فروردین سال ۱۳۶۵ در روستای رئیسآباد شهرستان هزار سنگر آمل از خانوادهای متدين متولد شد. از یکطرف در سالگرد تولدش، درست ۲۹ سال بعد- سوم فروردین ۱۳۹۴- در خاک عراق، منطقه نهروان، نزدیکی سامرا با شلیک مستقیم موشک پهباد ارتش تروریستی آمریکا، روز شهادت حضرت زهرا (س) به شهادت رسید. از طرف دیگر پیکرش دوبار روی دست مردم شریف دیار هزار سنگر آمل تشییع شد.
پدر شهید از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود. هادی از كودكي در غیاب پدر پرتلاش و کاری بود. هادی یک جا آرام نمیگرفت؛ مرتب در تلاش و جنب و جوش بود. در ماموریت پدرش، از کودکی در کار نگهداری دام خانگی و کشاورزی کمککار بزرگی برای والدینش بود. سوم فروردین، روز تولدش بود و خواست خدا که در چنین روزی در سال ۱۳۹۴ که مقارن با شهادت بانوی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س) به عالم بالا پر بکشد. مادر شهید در روایتش ادامه داد: ما زندگی پر مشقتّی را سپری کردیم؛ شوهرم همیشه در اعزام جبهههای مختلف ماموریت داشت. سرگرمی و تمام دلخوشی من هادی بود. بعد از پنج سال فرزند دومم میلاد به جمع ما اضافه شد. در عرض پنج سال هفت بار اثاثکشی منزل داشتیم که ناشی از سختی روزگار بود. زندگی ما از نظر مالی به سختی میگذشت. هادی از همان دوران کودکی بسیار تیزهوش و زرنگ بود؛ ما را درک میکرد. او در عین کودکی و خردسالی از بسیاری از خواستههای خود صرف نظر میکرد. برایم تعجب آور بود؛ همانند انسانهای بالغ متوجه اوضاع و احوال من و خانواده بود. در کودکی نماز میخواند، به حلال و حرام توجه داشت به مسجد میرفت، مکبّر بودن و اذان گفتن را آموخت و عمل میکرد. در کودکی مانند یک دختر ۱۸ ساله در کارِ خانه مرا یاری میداد. برادرش را که تازه متولد شده بود؛ نگهداری میکرد. اگر در مدرسه اشتباهی از او سر میزد، برایم تعریف میکرد. دیگر هم آن اشتباه از او سر نمیزد.. عاشق کمک کردن به فقرا بود، در عین حال بسیار اهل مطالعه و شوخی بود.
🗒ادامه دارد..
🔰 شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری؛
🌹با تولدی و تشییعی دوباره (سوم فروردین)
*بخش دوم*
مادر شهید روایت دارد: روستای رئیس آباد شهید نداشت؛ دیگر فرزندم میلاد بزرگ شده بود؛ در غیاب هادی، به پایگاه بسیج و مسجد مرتب سر می زد؛ در جمعی گفتم، میلادجان تو که در بسیج و مسجد فعالیت داری ،میتوانی یک شهید گمنام برای روستای ما بیاوری تا اینجا آباد شود!... هادی که از ماجرا خبردار شد، گفت: « دست نگهدارید، عجله نکنید. اولین شهید روستا من هستم » ... سوم فروردین 1394 فرارسید؛ از تلفن معمول او خبری نشد... با اینکه تا آن وقت شهیدی از روستا نداشتیم. مردم در تشییع پیکر پسرم مثل مور و ملخ گرد آمدند، همه مینالیدند و بیش از خود ما عزاداری میکردند. عجیب بود صحرای کربلا شد. من به محض شنیدن شهادت هادی انگار سبک شدم، نمی دانم چرا؟! وضو گرفتم، دو رکعت نماز شکرانه خواندم که باعث تعجب و هم خوشحالی همسر و پسرم (میلاد) شد. آنها فکر میکردند با شهادتش از پای درمیآیم، میمیرم؛ ولی خدا به من صبر عجیبی داده بود! آنهمه جمعیت در تشییع پیکر پسرم آمدند، دوبار باشکوه او را تشییع کردند، تاریخی بود! با اینکه، ایامِ عید (سال نو) بود، دید و بازدیدهای همه به اینجا ختم شد. گفتنی است، مادربزرگ هادی بر اثر حادثه ای پیکرش سوخته بود؛ خواستم زمان تدفین، پیکرش را نگاه کنم، هادیجان به من گفت: مادر! نگاه نکن، بگذار همان خاطره زمان قبل از سوختگی مادربزرگ را داشته باشی! وقتی برای تشییع بار دوم، آنهم پیکر سوخته شهید هادی را آوردند گفتم بروم او را در بغل بگیرم. ناگهان حرف هادی در مورد مادرم در گوش من طنینانداز شد. گفتم حق با پسرم هست. تصمیم گرفتم، پیکر سوخته او را نیز نبینم؛ تا خاطرات خوش هادی از یادم نرود. صحنه تلخ برایم ماندگار نشود. مدتی از شهادتش گذشت، خانم سیدهای هر بار به خانه ما میآمد، دستهایم را میبوسید... خیلی اذیت می شدم. نصایح من هم فایدهای نداشت. روزی آن خانم با دخترش به منزل ما آمد. این بار دستم را نبوسید، خیلی خوشحال شدم، تعجب کردم که چرا؟ خودش گفت: « شهید هادی به خوابم آمد و گفت چرا مادرم را اذیت می کنی؟! دیگر تکرار نکن». مزار پسر شهیدم محل رجوع بسیاری از افراد است، درخواستهایی میکردند، حاجت خود را از او میگرفتند.
🗒ادامه دارد..
🔰 شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری؛
🌹با تولدی و تشییعی دوباره (سوم فروردین)
*بخش سوم*
همسر شهید نیز افزود: بعد از مراسم نامزدی و عقد پیگیر بود که یک کار خوب پیدا کند. کاری هم پیدا میشد، میگفت با روحیاتم سازگار نیست تا اینکه برای کار به قرارگاه خاتم در تهران رفت و از کارش خیلی راضی بود و علاقه داشت. آقا هادی برای دوره کارشناسی ارشد بورسیه استرالیا، مرحله اول قبول شد و جزو سه نفر راه یافته به مرحله دوم بود، ولی بهخاطر خانواده انصراف داد. بعد از گذشت دو سال و نیم از خدمت اولین باری که به کشور عراق رفتند شهریور 1393 بود. بهعنوان مهندس بخش ابزارآلات جنگی عازم این کشور شده بود. البته در آزادسازی دو شهر عراق هم شرکت داشت. هادی برایمان از روزهایی که داعش در 50 کیلومتری آنها بود... از سردار دلها سپهبد شهید سلیمانی که پابهپای سربازان در جنگهای علیه حرامیان داعشی حضور داشته و با سربازان و مدافعان نقشهخوانی میکرده است؛ همینطور از روزهای مبارزهشان میگفت: « آماده یک حمله میشدیم؛ در آتش و خون درگیری، بیست دقیقه روی زمین دراز کشیدم و به آسمان خیره شدم، با خودم فکر کردم اگر موعد مرگ آدمی رسیده باشد، حتی در امنترین جای دنیا باشد بازهم مرگ او فرا میرسد». راوی ادامه داد: یک روز وقتی داشتیم وارد دانشگاه علوم تحقیقات میشد، چشم او افتاد به عکس سه شهیدی که سر در دانشگاه زده بودند. نگاه عمیقی کرد و گفت: « اینجا را نگاه کن، به زودی عکس من هم میآید همینجا». فیلمهای شهدای مدافع را دانلود میکرد و به خانواده نشان میداد. فیلم شهید باغبانی را نشان میداد و گفت: « نگاه کن! می خواهم بعد از شهادتم، شما هم صبور باشی». در راه تهران- آمل بود که، چند جملهای وصیتهایش را به من گفت. فردای آن روز هنگام خداحافظی گفتم: صبرکن با هم عکسی بگیریم. آقا هادی خندید و گفت میترسی بروم و شهید شوم و دیگر نیایم؟! گفتم برو شهادت لیاقت میخواهد، این حرف را نزن. او بدرقه شد و رفت.
همسرش ادامه داد: دوم فروردین 1394 به اتفاق پدرم، عازم راهیان نور شلمچه شدیم. هرسال ساعت دوازده شب که میشد، هرجا بودیم بههم پیام میدادیم و تولد همدیگر را تبریک میگفتیم. تا دوازده شب بیدار مانده، برای تبریک روز تولد به آقاهادی زنگ زدم... از هم خداحافظی کردیم، غافل از اینکه این آخرینباری است که صدای هادی را میشنوم و تولدش را تبریک میگویم. او عراق بود؛ پرسید، صبح میروید شلمچه؟ ... مراقب خودتان باشید. روز سوم فروردین، نزدیکهای ظهر بههادی زنگ زدم، تک زنگی خورد و قطع شد. مدام به او زنگ میزدم، اما هربار پیامی با صدای عربی میگفت که مشترک موردنظر در دسترس نمیباشد... بنا به تاکید پدرم به آمل برگشتیم... تا رسیدیم... دختر عمویم گفت: خبر شهادت روی سایتها رفته، من سریع لپتاپ را برداشتم هنوز خبر نداشتم چطور به شهادت رسیده. فقط به ما گفته بودند یک انفجار بوده. همینکه اسم هادی را زدم آمد شهادت جوان مازندرانی که پیکرش در آتش سوخت، چیزی برای بازماندگانش ندارد.
🗒ادامه دارد..
🔰 شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری؛
🌹با تولدی و تشییعی دوباره (سوم فروردین)
*بخش چهارم*
نحوه شهادت: هادی جعفری و همکارانش در عراق کارگاهی داشتند. پهباد آمریکایی این کارگاه را شناسایی کرده بود. نیروهای واحد قدس سپاه متوجه شده، قصد انتقال کارگاه به محلی دیگر را نمودند. به همکاری که باهم شهید شده بودند، میگوید: اینجا را نمیزنند. شهید یزدانی میگوید ما کجا و شهادت کجا... تا روز سوم فرودین1394 شد، سالروز تولد آقا هادی بود. شب قبلش تا چهار صبح بیدار و با همکارانش مشغول شوخی و خنده بودند. صبح نیز تعدادی از همکاران برای زیارت به نجف میرفتند. به هادی اصرار کردند که همراهشان برود، اما او قبول نکرد. گفته بود باید زودتر کارها را تمام کنیم. هفت صبح هم به سرکار رفتند. آن روز بعد از نماز و نهار بلافاصله مشغول کار شدند. در حین کار بود که، پهباد ارتش تروریستی آمریکا موشک را ناجوانمردانه به سوی آنان شلیک کرد. همراهش یزدانی درجا شهید شد، کل پیکرش سوخت، پیکرش پودر شد، موشک مستقیم به او خورده بود. اما آقا هادی پاهایش قطع و بدنش پرت میشود.بخشهای از پیکر شهید مدافع حرم هادی جعفری طی دو بار به ایران آمد؛ از اینرو، دو بار هم تشییع و دفن شد. چون شدت انفجار در روز حادثه (سوم فروردین) زیاد بود. محل کارگاه چند ساعت در آتش میسوخت. گویا ساعت دو - سه بعدازظهر صدای انفجارهای بسیار مهیبی از اطراف شنیده شد. در این شرایط فکر نمیکردند چیزی از پیکر او باقی مانده باشد و قرار بود لباسها یا بخشی ازخاک محل شهادتش را بیاورند، با اینوصف گشته بودند و تکههایی از پیکرش را پیدا کرده و بعد از تشخیص هویت آوردند. هشت فروردین هم تشییع شد. اما شانزده فروردین خبر دادند بخش دیگری از پیکر پیدا شده، اما نمیدانند مربوط به کدام شهید است. میخواستند آن را در وادیالسلام نجف اشرف دفن کنند که نیروهای ایرانی نگذاشتند؛ مشخصات پیکر با آزمایش دی. اِن. اِ مشخص شد. بخشی از پیکرش، از سرتا کمر نیز روز بیست و سوم فروردین به آمل آمد و مجدا با حضور باشکوه مردم تشییع و دفن شد؛ عجب! خدایا از راوی چه میشنوم، درست روز تولد همسرش بود. همسرش میگفت: خیال میکنم هادی اینطور به من کادو داد.
حرف آخر همسرش: وقتی به راهیان نور مناطق جنگی از جمله شلمچه میرفتم، سنم خیلی کم بود و متوجه نبودم، اما حالا که خود جای همه آنها قرار گرفتهام، برای همیشه میگویم، باید خاک پای همه همسران شهدای دفاع مقدس را بوسید که چند دهه است، اینهمه دلتنگیها را طاقت میآورند. یا فرزندان شهدا که با این همه حسرت بزرگ شدهاند، چه کشیدند. کاش کسانی که حسرت سهمیه شهدا را میخورند میدانستند... آنها حاضرند همه این سهمیهها را بدهند، اما یک لحظه شهیدشان در کنارشان باشد، کاش حال فرزند شهیدی که شب عروسیاش، پدرش در کنارش نیست را میدانستند. متأسفانه در مورد همسر شهید و به ویژه شهدای مدافع حرم حرف و حدیث بسیار است. بارها شنیدهام که گفتند فلان شهید، بخاطر پول رفته... این یک تصور اشتباه است آیا در ایران کاری وجود ندارد که آن فرد مجبور باشد برای پول از جانش مایه بگذارد و به میان توپ و تیر و نبرد با داعشیهای سنگدل برود؟!
🗒ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تظاهرات کنندگان اسرائیلی از موانع پلیس عبور کرده و به سمت خانه نتانیاهو در قدس اشغالی حملهور شدند.
🔴منابع عبری زبان همچنین اعلام کردند که در پی تظاهرات امشب مقابل منزل نتانیاهو، یگان امنیتی ۷۳۰ "شاباک" خانواده او را به مقر این نیروها در قدس اشغالی انتقال دادند.
یعنی خاک تو سر جوانان نجس صهیونیستی اگر امشب خبر مرگشون برن خونه😂
بزنید همه جا رو به خاک و خون بکشید😁
تا نابودی کامل رژیم صهیونیستی و نفله شدن خودتون دست نکشید😂