eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
13.6هزار ویدیو
133 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 همزمان با روز شهید، دست‌نوشته منتشرنشده حاج در مزار ایشان رونمایی شد: "داروی درد من شهادت است" @bicimchi1
چه ساختار قشنگی شکسته ‌است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد @bicimchi1
رسم جهاد (1) سرمای استخوان‌سوز خوزستان کار خودش را کرد؛ سرما خوردم. لباس گرم نداشتم که بپوشم. به حسین ناجیان گفتم:«انبار پُر است از اورکت. یکی از آن‌ها را به من بدهید، بلکه سرما خوردگی‌ام بهتر شود.» گفت: «آن‌ها فقط متعلق به کسانی است که در خط مقدم می‌جنگند. باید بروم و درخواستت را به آقای جزایری بگویم؛ اگر ایشان اجازه داد، آورکت را به تو می‌دهیم.» دست‌آخر یکی از بچه‌ها آورکتش را به من داد تا بپوشم. سردار جهادگر شهید عبدالحسین ناجیان فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ، جهاد- قرارگاه کربلا @bicimchi1
رسم جهاد(2) تعهد کاری زیر سایه‌‌ی تهدید منافقین و گروهک‌ها، نگهبان جهاد پستش را ترک کرده بود. حاج علی اجازه نداد کسی سر پست نگهبانی برود؛ خودش رفت و در کیوسک نگهبانی ایستاد. نگهبان که برگشت، فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگِ جهاد را دیده بود که به جایش ایستاده است، از خجالت سرش را بالا نمی‌آورد که لبخندهای حاج علی را نبیند. این‌طوری به ما فهماند حتی نگهبان جلوی در هم که نباشد، فرماندهی دچار اخلال می‌شود و ما نباید کارمان را رها کنیم. سردار جهادگر شهید علی فارسی- فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان اصفهان @bicimchi1
روشن از روی تو چشم و دلِ روز صبح از نام تو دم زد که دمید .. @bicimchi1
بنا به روایتی این ایام مقارن است با حرکت کاروان امام حسین علیه‌السلام از مدینه به سوی کربلا... دل‌ها را با این کاروان راهی کنیم به‌امید آن‌که اربعین امسال زیارت با معرفت آن امام نصیب‌مان شود، ان‌شاءالله @bicimchi1
رسم جهاد (۳) حرمت بیت‌المال یک پیکان در اختیار احمد گذاشته شده بود تا با آن به نجف آباد، رفت‌وآمد کند. یک روز گفت: این ماشین را برای صاف کاری آوردم و با هزینه شخصی خودم خطی را که رویش افتاده، درست کن. گفتم: این خط چیزی نیست و احتیاجی به صافکاری و نقاشی ندارد. احمد به من و ماشین نگاهی انداخت و جواب داد: این ماشین در حین رانندگی من این‌طوری شده، حاضر نیستم در قیامت به خاطر غفلت من در نگهداری بیت‌المال خطی مثل این روی پهلویم ببینم. سردار جهادگر شهید احمد حجتی- فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد و مسئول تدارکات سپاه منطقه 2 کشور @bicimchi1
تن به تَب،دل به تَعَب،جان ز فراغت برلب غیر «صحن» تو مرا هیچ مداوایی نیست @bicimchi1
بیسیم‌چی
رسم جهاد (۴) سوغات آلمان محمد مدتی از طرف جهاد سازندگی برای انجام ماموریت به کشور آلمان رفته بود. موقع برگشت در فرودگاه ساکش را نگاه کردم، به غیر از وسایل شخصی خودش، فقط یک ساندویچ در کیفش بود. پرسیدم از آلمان چه آورده‌ای؟ با لبخندی گفت: 400 موتور اسقاطی هواپیمای دو موتوره برای نصب بر سر چاه‌های آب در مناطق محروم. سردار جهادگر شهید محمد طرح‌چی- بنیانگذار پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد @bicimchi1
🗳 پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR برای انتخاب مهم‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۹۹ از مخاطبان خود خواست تا جمله مورد نظرشان را ارسال کنند. از میان نظرات رسیده در نخستین مرحله‌ی این نظرسنجی ۱۰ جمله‌ی زیر بیشترین آرا از سوی مخاطبان را کسب کردند. هم‌اکنون شما می‌توانید در مرحله پایانی از این فراخوان به یک جمله از میان موارد زیر رأی دهید و به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ی رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۹ را انتخاب کنید. 📥 انتخاب کنید👇 http://khl.ink/jomlesal1399
در سَر که نیست جُز تو و حال‌وهوایِ تو باید که نوکرت بشود مبتلایِ تو @bicimchi1
رسم جهاد (۵) ماشه‌ی دوربین همیشه با وضو بود، میز کارش هم رو به قبله بود، موقع مونتاژ می‌رفت وضو می‌گرفت و می‌آمد. یک‌بار به شوخی گفتم آقا مرتضی! وسواسی شدی؟ گفت: نه! کارکردن برای شهدا یک حریمی دارد. راجع به جنگ بایستی درست وارد شد. ماشه‌ی دوربین را می‌خواهی بچکانی، قبلش یک سری مقدمات دارد. سردار جهادگر شهید سیدمرتضی آوینی- مسئول گروه تلویزیونی روایت فتح @bicimchi1
کربلا خواستنم از هوسم نیست ، ولی خاکتان طعم عسل داشت ، نمک گیرم کرد @bicimchi1
رسم جهاد(6) عمل به توصیه امام یک نفر با سفارش وارد جهاد سازندگی شده بود. وقتی سید محمدتقی رضوی فهمید، خیلی ناراحت شد‌ و گفت: جای ایشان در جهاد نیست، چون امام فرموده «از من هم توصیه قبول نکنید.» گفتم: آقا تقی، گناه داره این بنده‌ی خدا. حالا دیگه آمده، ولش کنید. گفت: در اصل ایشان نباید اینجا باشه، فقط به خاطر این که با توصیه به جهاد آمده. سردار جهادگر شهید سید محمدتقی رضوی- مسئول ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد- قائم مقام قرارگاه مهندسی رزمی خاتم‌الانبیاء @bicimchi1
میلاد حضرت عباس مبارک باد @bicimchi1
درمَحفلِ‌دوستـٰان،بجزیادِتونیست، آزادھ‌نَباشدآنکھ‌آزادِتونیست! @bicimchi1
🚩 برای امام زمان عج، عباس باشیم 🔺چند خصوصیتِ حضرت عباس از زبان امام صادق علیهما السلام ذکر شده که می تواند برای منتظرین و کسانی که می خواهند برای امام زمان(عج) همچون حضرت عباس باشند، مورد توجه قرار گیرد: امام صادق علیه السلام: « عموى ما عبّاس، داراى بينشى ژرف، ايمانى راسخ بود، همراه با امام حسين عليه السلام جهاد كرد، و نيك آزمايش داد، و به شهادت رسید. »/عمدة الطّالب، ص۳۵۶ @bicimchi1
رسم جهاد (۷) مثل حاج خلیل راننده خیلی به لودر فشار می‌آورد؛ اگر همین طور ادامه می‌داد، حتماً بلایی سرش می‌آمد و خاک‌ریز ناقص می‌ماند. حاج خلیل تازه برای بازدید آمده بود. این وضعیت را که دید، پا گذاشت در رکاب لودر و به راننده گفت: «برادر شما خیلی زحمت کشیدی و خسته‌ شدی؛ بیا پایین چند دقیقه‌ای استراحت کن تا من هم کمی کمک کنم.» راننده که نمی‌شناختش، برای استراحت پایین آمد. حاجی شروع کرد به خاک‌ریز زدن؛ آرام و بدون این‌که به لودر فشار بیاورد. راننده از نحوه‌ی کار کردن حاج خلیل تعجب کرده بود. چند دقیقه بعد که دوباره پشت فرمان لودر نشست، آرام و بدون فشار به دستگاه کار می‌کرد؛ مثل حاج خلیل. سردار جهادگر شهید خلیل پرویزی- فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان فارس @bicimchi1
رسم جهاد(۸) فرمانده در صف در صف غذاخوری ایستاده بودیم. یک نفر از از پشت سر آرام گفت: « آقایی که جلوی شما ایستاده، هاشم ساجدی است؛ فرمانده قرارگاه نجف.» به حرفش خندیدم. گفتم:«مگر فرماندهان هم مثل جهادگرها و رزمنده‌ها توی صف غذا می‌ایستند؟ مگر غذای‌ فرماندهان را توی اتاق‌شان نمی‌برند ؟» گفت:«نه، حتی اگر یک لقمه نان و پنیر برایش ببرند توی اتاق، ناراحت می‌شود که چرا بین او و سایر نیروها تبعیض قائل شده‌اند.» سردار جهادگر شهید هاشم ساجدی- فرمانده پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد قرارگاه نجف @bicimchi1
جانباز 70 درصد عبدالکریم نعناکار که در حین خنثی کردن مین در منطقه عملیاتی فتح‌المبین دو پای خود را از دست داده در خصوص لحظه دیدار با مادرش در بیمارستان می‌گوید: وقتی مادرم وارد اتاق شد، به سبک عرب‌ها دست راستش را بالا برد و کِل کشید. همین‌طور به سمت من می‌آمد و می‌خندید و می‌گفت: «پسرم اصلا ناراحت نشو، فکر کن از روز اولی که به دنیا آمدی همینطور بودی. اصلا نگران نباش من کنارت هستم.» @bicimchi1
بر‌حاجت‌من‌جنت‌اعلا‌بنویس راهم‌بده‌و‌قسمتم‌آنجا‌بنویس بر‌ڪاغڋ‌سرنوشت‌من‌با‌دستت یڪ‌تذڪره‌با‌خط‌معلـےٰ‌بنویس! @bicimchi1