eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
14.6هزار ویدیو
136 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ . روح‌الله وقتی به زیارتگاه یا هیئت می‌رفت، خیلی با ادب وارد می‌شد... مشهد که می‌رفت، کفش‌هایش را در می‌آورد، سرش را مودب پایین می‌انداخت، آهسته قدم برمی‌داشت. همه رفتارهایش مودبانه بود. گاهی بعد از زیارت هم کفش‌هایش را نمی‌پوشید و پا برهنه تا محل اقامت برمی‌گشت. موقع زیارت امام رضا(ع) شوردگی و احوالات خاصی داشت که به حالش غبطه می‌خوردیم . به نقل از: جمعی از دوستان شهید . پ‌ن۱: ان شاءالله حالا که به خاطر بیماری منحوس کرونا از مشهد دور ماندیم، شهدا به ویژه شهید روح‌الله قربانی نائب الزیاره ما در روز زیارت مخصوصه امام رضا(ع) باشند... . پ‌ن۲: عکس مربوط به دوران مجردی شهید روح‌الله است که به مشهد رفته... . س @bicimchi1
واکنش ها به توییت زیباکلام درباره واکسن ایرانی کرونا ♦️پیچیده نیست، بستگی داره به اینکه کار دست کی باشه. دست مرحوم ترکان باشه میشه آبگوشت بزباش دست شهید تهرانی مقدم باشه میشه موشک نقطه‌زن. 👤ایشی خاکی ♦️به همون دلیل فرانسه هنوز واکسن خودش رو نساخته ولی راکتور هسته‌ای می سازه یا کوبا صنعت خودرو سازی جدی نداره اما در بهداشت در جهان مهم است. یا همان دلیل که تیم ملی فوتبال آمریکا با همه امکانات ثروت نمی تواند از پس تیم فوتبال برزیل بربیاد. 👤حمزه غالبی (فعال اصلاح‌طلب) ♦️همان مردان و زنان با غیرتی که توانستند واکسن حصبه، آبله،هپاتیتB ،سرخک،پنوموکوک هاری،فلج‌اطفال،روتا ویروس و ده‌ها واکسن دیگر را تولید و به بازار جهانی عرضه کنند توان تولید واکسن کرونا را هم دارد تا کور شود هرآنکه نتواند دید🙂 👤عطیه شاپوری (پرستار) ♦️چه خود کوچک پنداریِ عجیبی، صدها رخداد علمی مهم در ایران پدید آمده، انتقادها به جای خود ولی این دیگر تحقیر حاکمیت نیست، تحقیر یک ملت است. 👤محمد دلاوری (مجری) ♦️چون امثال شما در‌ تولیدش نقشی نداشتند. 👤علیرضا وهاب زاده (مشاور وزیر بهداشت) @bicimchi1
کمترین نتیجه توهین به علما در همین دنیا چیست؟ ‌ آیت الله بهجت: ‌ ائمۀ ما علیهم‌السلام به علما و فقها و راویان احادیث احترام می‌گذاشتند؛ ولی ما بی‌حرمتی می‌کنیم، بدگویی می‌کنیم و…؛ غافل از اینکه کمترین سزای بی‌احترامی به آنها، بلاهایی است که در این دنیا بر انسان وارد می‌شود؛ از قبیل کوتاهی عمر، سوء عاقبت و… ‌ زمانی، شخصی با صاحب‌ جواهر به مجادله پرداخت؛ صاحب‌جواهر به او نفرین کرد و خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد و فرمود: اگر غَرَض این شخص از این مجادله، مطلب دیگری است، از نجف بیرونش کن! و آن آقا مجبور شد پانزده سال در جای دیگر با دربه‌دری اقامت کند. شاید بعضی از اهل علم گمان کنند که اگر علما و اهل علم همدیگر را تنقیص کنند، اشکال ندارد، ولی چنین نیست؛ بلکه خطر خرده‌گرفتن بر اهل علم، بیشتر از ایراد و اعتراض به دیگران است؛ لذا انسان حتی در موارد تشخیص عدم اهلیت علما باید احتیاط کند؛ زیرا تنقیص علما خیلی مشکل است. منبع: کتاب در محضر بهجت، ج۳، ص۲۶۳ ‌ @bicimchi1
▪️خیلیها یادشان رفته این نخبه جوان مصری چگونه دوازده سال پیش بخاطر حجاب در دادگاه ألمانها به وسیله متهم با ضربات چاقو مقابل چشم شوهر و کودکش قصابي شد و به شهادت رسید و پلیس فقط نگاه کرد. ان‌وقت اروپاییها برای بقیه دنیا لغز بخوانند. @bicimchi1
🔰 شهید حاج قاسم سلیمانی: این که عرض می‌کنم همه‌ی این برون‌رفت‌ها و موفقیت‌ها در دل بحران‌ها، مدیون مقام معظم رهبری است؛ این امری است که من با بنِ دندان و همه‌ی وجودم حس کردم. ۱:۲۰... @bicimchi1
گریه کردم ، عطش آمد به سراغم ، گفتم : به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد ... @bicimchi1
تو بالا رفته‌ای من در زمینم برادر، رو سیاهم شرمگین... @bicimchi1
لذت این نان، به دو دنیا نمےدهند.. ڪه قوتِ راهِ معراج‌شان بود؛ آنها ڪه شدند.. @bicimchi1
🌷تا چند قدمی شهادت🌷 یه روز به کردستان عراق رفتیم. مردم به خاطر حضور داعش خانه‌ها را خالی کرده و رفته بودند. در یکی از خانه‌ها مستقر شدیم و صبحانه خوردیم. بعد از صبحانه حاج قاسم دوربین را برداشت و روی پشت‌بام یکی از خانه‌ها شروع به شناسایی منطقه کرد. چشمم به یک بلوک افتاد آن را برداشتم تا بگذارم لب پشت‌بام که تک‌تیراندازهای داعش حاجی را نزنند، تا آن را برداشتم یک گلوله خورد وسط بلوک و پاشیده شد روی سر من و حاجی. به پشت‌بام یک خانه‌ی دیگر رفتیم، آن‌جا هم یک تیر از کنار گوش حاجی رد شد و به دیوار خورد. حاجی می‌خواست تجدید وضو کند، گفتم: بریم بغداد گفت: تا بغداد 180 کیلومتر راه است همین‌جا تجدید وضو می‌کنیم. وارد خانه‌ای شدیم و حاجی به دسشویی رفت من خیلی نگران بودم وقتی آمد بیرون گفتم از این‌جا بریم. گفت: حسین تو امروز چطورت شده؟ گفتم: بریم بریم. گفت: بذار جورابامو بپوشم گفتم: تو ماشین بپوش. با زحمت حاجی را سوار ماشین کردم و حرکت کردیم. صد متر که فاصله گرفتیم خانه را زدند طوری که رفت روی هوا. مورد چهارم؛ سوار ماشین بودیم که بچه ها داد زدند وایسا وایسا جلوتر نیا، ایستادیم. یه بمب کار گذاشته بودند توی جاده که چاشنی کششی داشت. بیست سانت دیگه مانده بود که ماشین ما در اثر اصابت با آن بمب منفجر شود. 🔸راوی:سردارحسنی سعدی به نقل از شهید پورجعفری @bicimchi1
. 🔹حاج احمد با دوستان  دو نوع برخورد داشت: یکی حین مأموریت و یکی بیرون از منطقه مأموریت. زمان مأموریت و انجام وظیفه ظاهراً خیلی خشن و با ابهّت برخورد می‌کرد؛ به شکلی که نزدیک ترین بچه ها به او، جرئت نمی کردند کوچکترین خنده ای بر لب بیاورند و با او یا با همدیگر شوخی کنند. بچه ها ترس داشتند از اینکه عملیاتی اگر موفق نبود و یا عده زیادی از بچه ها به شهادت می رسیدند، دور و اطراف حاج احمد پیدایشان بشود؛ ولی همین حاج احمد وقتی که از منطقه خارج می شدیم و به مرخصی می آمدیم، آدم دیگری بود. هیچ کس نمی توانست تشخیص بدهد که ایشان همان حاج احمد منطقه است. با بچه ها می گفت و می خندید و شوخی می کرد. از این لحاظ شخصیت عجیبی بود 📚نبرد درالوک @bicimchi1
🌷تا چند قدمی شهادت🌷 یه روز به کردستان عراق رفتیم. مردم به خاطر حضور داعش خانه‌ها را خالی کرده و رفته بودند. در یکی از خانه‌ها مستقر شدیم و صبحانه خوردیم. بعد از صبحانه حاج قاسم دوربین را برداشت و روی پشت‌بام یکی از خانه‌ها شروع به شناسایی منطقه کرد. چشمم به یک بلوک افتاد آن را برداشتم تا بگذارم لب پشت‌بام که تک‌تیراندازهای داعش حاجی را نزنند، تا آن را برداشتم یک گلوله خورد وسط بلوک و پاشیده شد روی سر من و حاجی. به پشت‌بام یک خانه‌ی دیگر رفتیم، آن‌جا هم یک تیر از کنار گوش حاجی رد شد و به دیوار خورد. حاجی می‌خواست تجدید وضو کند، گفتم: بریم بغداد گفت: تا بغداد 180 کیلومتر راه است همین‌جا تجدید وضو می‌کنیم. وارد خانه‌ای شدیم و حاجی به دسشویی رفت من خیلی نگران بودم وقتی آمد بیرون گفتم از این‌جا بریم. گفت: حسین تو امروز چطورت شده؟ گفتم: بریم بریم. گفت: بذار جورابامو بپوشم گفتم: تو ماشین بپوش. با زحمت حاجی را سوار ماشین کردم و حرکت کردیم. صد متر که فاصله گرفتیم خانه را زدند طوری که رفت روی هوا. مورد چهارم؛ سوار ماشین بودیم که بچه ها داد زدند وایسا وایسا جلوتر نیا، ایستادیم. یه بمب کار گذاشته بودند توی جاده که چاشنی کششی داشت. بیست سانت دیگه مانده بود که ماشین ما در اثر اصابت با آن بمب منفجر شود. 🔸راوی:سردارحسنی سعدی به نقل از شهید پورجعفری @bicimchi1
اگر جنازه من دست راست آن روے سینہ بود منظورش این است ڪہ من امام حسین"ع"یا امام زمان"عج" را دیده ام و سلام هم ڪردم ڪہ آرزوی بنده برآورده شده است. @bicimchi1
فرازی از شهید: پدرومادرم اگر شهادت نصیبم شد بدانید که پیروز شده ام و شما هم پیش خدا و حضرت زهرا(س)رو سفید می شوید و از دوستان آشنایان میخواهم که مرا دعا کنند. @Bicimchi1
‍ زیباترین تصویر از در شعر رضا برجی: حاج احمد متوسلیان یک بسیجیِ شاعر بود و زندگی‌اش شعر بلندی بود که در قافیه فلسطین تمام شد، او آنقدر بزرگ بود که همه‌اش سهم ما نمی‌شد، خدا قدری از بزرگی‌اش را به همسایگان مدیترانه هدیه داد تا سرزمین‌شان را تطهیر کنند، تا سربلندی را بیاموزند و از شهادت طفره نروند و با عاشقی کنار بیایند. @Bi‌cimchi1
اگرچه بیماری و یا بهانه‌گیری بچه‌ها برای پدر و هم‌چنین اداره امور زندگی در روز‌هایی که کمال در ماموریت بود، سخت‌ترین لحظات زندگی محسوب می‌شد، اما اگر به گذشته برگردم و از تمام این سختی‌ها آگاه باشم، بازهم او را انتخاب می‌کنم. چرا که معیار من برای ازدواج مفهوم دیگری دارد. به نقل از همسر شهید مدافع حرم #کمال_شیرخانی @bicimchi1
فرازی از شهید: وصیت من نسبت به پدر و مادرم و برادرانم این است اگرچه سن کم دارم ولی دل قوی همانند قاسم ابن الحسن تنها یادگار پدرش عزم راسخ برای یاری ادامه سالار شهیدان کربلا فرمان خمینی از نسل زهرای اطهرلبیک گویان عازم جبهه حق علیه باطل شدم. @Bicimchi1
پیش بینی حاج احمد در مورد خودش: مطمئن باشید اگه قرار باشه برای من اتفاقی بیفته،تو جبهه جنگ با اسرائیل میافته. @Bicimchi1
حرف از انتخابات شد. حاج احمد گفت: «تو به کی رأی دادی؟» گفتم به آقای بنی‏‌صدر. آهی کشید و گفت «خیانت کردی.» گفتم «چرا؟» گفت «بنی‏‌صدر از جو حاکم بر مملکت که بحث دین و معاده سوءاستفاده کرد و اومد مناظره، اون وقت شما فکر کردید آدم مسلمونیه و از اهداف دین خوب دفاع می‏کنه. اما کسی‏که این همه سال توی فرانسه درس خونده نمی‏تونه رئیس جمهور این مملکت باشه. توی صحبت‏هاش دقیق شدم. دیدم یک جا این حرف رو زده، جایی دیگه حرف دیگه‏ای زده. چون با امام مخالفه، منم باهاش مخالفم. این آدمی نیست که بتونه کشتی انقلاب رو جلو ببره و به مشکل بر می‏خوره. شما خیلی با بنی‏صدر درگیر نبودید. نمی‏دونید این چه جونوریه.» بیست و هفت هشت سال بیشتر نداشت، اما اندازه یک سیاستمدار کهنه‏کار می‏فهمید. (جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ 27 محمد رسول الله(ص)) منبع: کتاب «اثر انگشت» (خاطرات و وصایای شهدا در موضوع انتخابات) @Bicimchi1
گر چهدر خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر @bicimchi1
این‌ملت‌شایسته‌ی‌آن‌است‌که انسان‌برای‌اومجاهدت‌کند؛ تـلاش‌کند،کارکند ..🌱! @bicimchi1
بیسیم‌چی
... وقتي رسيديم ، فقط بغض بود و خستگ ی مفرط شب سختی گذشت... بچه های زیادی شهید شده بودند... و ما وامانده از همرزمان خسته و ودل شكسته رسيده بوديم شهيد شاكري... بچه ها هر کدام برای خود ، رفيق فابريك هايی داشتند كه اوقات شان با هم می گذشت رفقاي دوقلو و جدا نشدنی... آن شب اما ، خيلي از دو قلو ها تنها شدند... وارد حسينيه ی گردان نوح که شديم هر كس گوشه ای كز كرده بود كسی چیزی نمی گفت... فقط بغض بود .... سکوت.... بغض.. به هركدام ار بچه ها که نگاه می کردی ياد يكی مي افتاد كه ... انگار نیست... خزيدم توی تاريكی کنج حسینیه... زانوهامو تو بغل گرفته و فکر مي كردم ... بچ‌ه ها را می دیدم و جاهای خالی و انها که نبودند قطره اشكي بر گونه ام می خزید همه بغض داشتند اما انگار مانده بودند چه کنند حسين بلند شد... رفت وسط و با صدايي لرزان ، شروع كرد به خواندن : حسین مداح نبود وآن لحظه ، فقط می خواست از شهیدان بخواند و خواند... مي گذرد كاروان روي گل ارغوان ... غافله سالار آن سرو رشيد زمان ...... كم كم گريه ها شروع شده و ناله ها...... حسين اشك مي ريخت و می خواند خورشيدی ....تابيدی .....اي شهيد ..... بر دلها ...... ديگر صدای حسين شنيده نمي شد. فقط نعره های جانكاهی بود كه رفقا سر داده بودند .از فراق از دوستاني كه رفته بودند ... از اينكه به شدت احساس بی توفيقی مي كردند آخر همه ی ما غسل شهادت کرده بودیم اما رفیق از دست داده بودیم آن شب ، خیلی ها در بیابان اطراف شهید شاکری به سجده رفتند و تا نیمه شب گریستند آن شب ، شب فراق غواص های گردان نوح بود... @bicimchi1