#بسم_الله
در نوجوانی یک روز رفتم دنبال عباس تاباهم به کوهپیمایی برویم
وقتی رسیدیم بالای بلندترین کوه روستا ، ازخستگی نشستیم وپائین رانگاه می کردیم و ازچیزهایی که خیلی کوچک شده بود و ازدنیا و مردن و ... صحبت می کردیم
عباس یهو روکرد به من گفت : من وتو ازبچگی باهمیم میخوام یه چیزی درمورد خودم بهت بگم تابدونی ولی بهم نخندی !
گفتم بگو چی هست؟
گفت : من به سن ۲۵ سالگی برسم شهید میشم
من نتونستم جلوی خنده ام وبگیرم آخه اون زمان نه ازانقلاب خبری بود نه جنگی نه چیزی انتظار چنین حرفی نداشتم ، گفتم چی میگی حالت خوبه!!! گفت : جدی میگم یه جنگی درراهه من دراون جنگ شرکت می کنم وشهید میشم
گفتم : جنگ؟ جنگ چی ؟ امروز حالت خوب نیست اصلا به حرفاش گوش ندادم
اون فقط خندید گفت برگردیم ولی یادت بمونه چی گفتم بهت !
چندسال بعد وقتی شهید شد بالای سرش که رسیدم یاد اون حرفش افتادم که گفت من به ۲۵ سالگی برسم شهید میشم !!! حسین بعد از شهادت عباس طاقت دوریش رانداشت و بلافاصله در جنگ شرکت کرد و به دوست شهیدش ملحق شد.
به قلم #شهیدحسین_زمانیان
#شهید_عباس_زمانی
@Bicimchi1
کهف را عاشق شوی آخر شهیدت میکنند...
مادر شهید:
محمّدحسین خیلی حسرت دوران دفاع مقدس را میخورد. با غبطه میگفت: ای کاش من هم در آن زمان بودم. خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که دیدید. یکی از برنامههای همیشگیاش زیارت کهفالشّهدا و قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا(سلام اللّه علیها) بود...
#شهید_فاطمی
#محمدحسین_حدادیان
@bicimchi1
در عملیات خیبر دیدمش که داشت نماز می خوند همین طور اشک می ریخت و با خدا حرف می زد...
دستهاش رو بالا گرفته بود و از خدا می خواست #شهید بشه
بچه ها بهش گفتند: سید! ما توی جنگ به تو نیاز داریم ولی تو مرتب دعا می کنی شهید بشی!
گفت: دیگه بسه من چهل ماه توی جبهه موندم شما هم مثل من چهل ماه بمونید بعد برید؛ برای من دیگه بسه، باید برم.
#سید_پابرهـنه
#شـهید_سیدغلامرضا_میرافضلی
@bicimchi1
خورشید، بزرگ ترین مؤذن صبح است و #شهید، والاترین مکبر آزادگی؛ و کدام تکبیر، رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بی تعلق ترین ثانیه های زندگی بر زبان شهید جاری می شود؟!
آری! رهایی، محصول دل سپردگی مردان جهاد، به عالمی فراتر از خاک است؛ محصولی که توازن عقل های زمین را درهم می شکند. پس سلام بر شهدا که ایستاده می میرند.
#صبحتان_بخیر_و_شادی
@bicimchi1