eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
14.5هزار ویدیو
136 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم یادواره پنجشنبه ۲۱ آذر ماه بعد از نماز مغرب و عشا تهران افسریه خیابان شهید رحیمی حسینیه شهدای بسیج https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1 @bicimchi1
بیسیم‌چی
‍ نوجوانی که نذر امام رضا(ع) بود: «وضعیت وحید هر روز داشت بدتر می شد. حتی آزمایشات و مداوا روی او تاثیری نداشت و تمام دکترها از او قطع امید کرده بودند. تمام اقوام و آشنایان به ما دلداری می‌دادند که خواست خداست و کاری نمی‌توان کرد. دیگر کاملا ناامید شده بودیم، تا این که یک روز به علی آقا (پدر وحید) گفتم: بیا دو نفری دست وحید رو بگیریم و به پابوس امام رضا(ع) بریم، پدر وحید آهی از ته دل کشید و گفت: من حرفی ندارم اما با این وضعیت پسرمون؛ این همه راه نکنه حالش از اینی که هست…! . پریدم وسط حرفش و گفتم: هر چی خدا بخواد، امروز ماشین رو آماده کن، فردا حرکت کنیم. فردا!؟ چند روز صبر کن از دکترش سوال کنم ببینم چی میگه؟ امروز هم می‌تونی سوال کنی، پس تا دیر نشده تو رو خدا برو. فردای اون روز، صبح زود حرکت کردیم و دم دمای ظهر روز بعد بود که به مشهد رسیدیم. از همون دور دست که گنبد طلای (ع) رو دیدم، بغضم ترکید و با هر چه غم و غصه که در دلم داشتم از امامم خواستم که شفای وحیدم رو از خدا بگیره. وحید هم با چهره ای مبهوت به من نگاه می کرد. بالاخره به نزدیکی های حرم رسیدیم، اما صحنه‌ای رو دیدیم که تمام امیدهای ما رو ناامید کرد. اون روز راهپیمایی شده بود و رژیم ظالم شاهنشاهی با تانک هاش دور تا دور حرم رو بسته بود، آهی از ته دل کشیدم، اما همین طور بی هوا در حالی که دست وحید رو گرفته بودم به سمت جمعیت رفتم. علی آقا سریع از ماشین پیاده شد و دست منو گرفت و گفت: کجا؟ مگه نمی‌بینی نامردها رو بسته‌اند؟ تو رو به خدا بذار برم، من این همه راه رو به امید امام رضا(ع) اومدم، باید برم... در میان گفت وگوی من و علی آقا ناگهان خانمی با چهره ای که غم از اون می بارید- اومد کنارم و گفت: چی شده خواهر؟ مگه نمی‌بینی؟ از شمال این همه راه رو کوبوندیم اومدیم شفای پسرم رو از طرف آقا امام رضا(ع) از خدا بخوایم اما…! اما چی خواهر! این همه نگران نباش، همین که تا این جا اومدی خدا بچه‌ات رو شفا می‌ده. مهم نیست که حتما رو بغل بگیری؛ از هر کجا که امام رضا(ع) رو صدا بزنی صدات رو می شنوه، حالا هم امیدت به خدا باشه، ان شاءالله که این آقا پسر گل هر چه زودتر خوب بشه، خلاصه از آن سفر برگشتیم. چند روزی گذشت، اما چیزی که همه را متعجب کرده بود این بود که وحید دیگر مثل سابق درد نداشت. . سریع وحید رو نزد «دکتر وارما» بردیم. او هم تعجب کرد و هر آزمایشی نیاز بود انجام داد، روزی که رفتیم جواب آزمایش رو بگیریم، آقای «وارما» دستی بر سر وحید کشید و گفت: …!» راوی: مادر شهید @bisimchi10 @bicimchi1
به نقل از فرزند شهید مدرس: یڪ روز وقتی پدرم از مجلس بازگشت، عده‌ای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا این چه لایحه‌ای بود ڪه امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است.... آقا فرمودند: اگر بیست رأس الاغ و یڪ آدم را در مجلسی جمع ڪنند، و از آنها بپرسند ناهار چه می‌خورید؟؟ چه جواب می‌دهند؟! همه گفتند: جو؛ آقا فرمودند: آن یڪ نفر هم مجبور است سڪوت ڪند، این وڪلایی ڪه شما انتخاب ڪردید شعورشان همین اندازه است؛ . @bisimchi10 @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ‍ راوی: علی مرعی (دوست شهید) بهترین دوست احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند و اعتقاد داشت که مادرش باید دختر مناسبی برایش انتخاب کند، چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت. دین، مذهب، حیا و غیرت به او اجازه نمی داد که برای ازدواج با دختری رابطه داشته باشد. یک روز به او گفتم: " صبر داشته باش راه طولانی است " اما احمد جواب داد: " ازدواج برای جلب رضایت خدا و شادی دل امام زمان (عج الله) است. " احمد، منتظر، سرباز و یار امام مهدی روحی فداک بود. او می گفت: "من می خواهم ذریه ی صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه ی دیدن آن ها به یاد من بیفتند!" @bisimchi10 @bicimchi1
نااهلان پنداشته اند که مسلمین را خوابی عظیم فرا گرفته، غافل از آن که مؤمنین سالهاست که فرزندانشان را ابراهیم وار برای قربانی شدن در راه حق آماده کرده اند. @bisimchi10 @bicimchi1
از چراغانی چشمان تو, من جان دارم بی تو یک نسبت نزدیک به باران دارم روشنم، از تو و آن منحنی لب هایت من به لبخند پر از تو ایمان دارم ....‌ @bisimchi10 @bicimchi1
‍ جگرش می سوخت در آتش اشتیاق. به هر دری زده بود، به امید نشانی از آن محبوب. وکیل خاص امام را که پیدا کرد، ملازمش شد و دست به دامانش! از او اصرار و از وکیل امام انکار که نمی شود؛ آنقدر التماس کرد تا شنید: فردا صبح بیا! صبح فردا، پیشاپیش وکیل امام، جوانی دید؛ ماهتر از ماه. خورشیدتر از خورشید. شمیمش، شمیم بهشت. فهمید که به آرزویش رسیده. نزدیک رفت و شرفیاب محضرش شد. هر چه خواست پرسید و پاسخ شنید. لحظه آخر، صاحب زمین و آسمان به او فرمود: «دور از رحمت خداست، هر که تاخیر اندازد، نماز مغربش را تا وقت ظاهر شدن ستاره ها، و هر که تاخیر اندازد نماز صبحش را تا وقت ناپدید شدن ستارگان». 📚غیبت طوسی، ص271. @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اطلاع_رسانی مراسم یادواره #نیروی_صابرین_سپاه #زمان پنجشنبه ۲۱ آذر ماه بعد از نماز مغرب و عشا #مکان تهران افسریه خیابان شهید رحیمی حسینیه شهدای بسیج https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم/ قولی که شهید ضرغام به مردم داد... ایام شهادت شهید گرامی باد. @Bisimchi10
عناصر امنیتی آل سعود یکی از جوانان قطیف را بی رحمانه به رساندند پایگاه خبری مراة الجزیره: نیروهای امنیتی عربستان سعودی دو روز قبل, حسن مهدی آل دخیل، جوان اهل منطقه القدیح در شهر قطیف عربستان سعودی را با ‏خودرو زیر گرفتند و به شهادت رساندند.‏ نیروهای امنیتی به‌طور تعمدی او را زیر گرفتند و افراد حاضر در صحنه را که شاهد ‏ماجرا بودند بازداشت کردند.‏ @Bisimchi10
از اینجـــا شـــــــروع شـــــــد ↓ فراموش نمیکنم یڪبار زمستـون خیلے سردی بود و در حـال برگشت بــه سمــــت خـــــونه بــودیــــــــم. پیـرمــردی مشغول گــــدایی بود و از سرما مے‌لرزید. تـا دیدش فـــورا کــاپشـــن گـــرون قیمتش رو درآورد و بــــــه اون پیـــــــرمـــــــرد داد! بعد هم یه دسته اسڪناس بهش داد! پیرمرد که از خوشحالے نمیدونست چـــــــی بگه، مرتب می‌گفـــــــت: « جوون خدا عاقبتت رو بخیر کنه » و عاقبت بخیر شد.... @bisimchi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد ، مداح و مناجات‌خوان مطرح کشورمان، سحرگاه امروز به دیار باقی شتافت. پیکر او فردا سه‌شنبه ساعت ۱۰ صبح از مقابل خانه مداحان اهل بیت(ع) به سمت حرم حضرت عبدالعظیم تشییع می‌شود. @bisimchi10
بعد از شما #اخلاص رفت و اختلاس آمد.... @bisimchi10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمناسبت سالروز تولد آقا محمودرضا: یه چشممون اشکه یه چشممون لبخند اصلاً اشکش برای ما لبخندش برای تـو؛ فقط بیا و یکبارِ دیگه غافلگیر شو ... #تولدت_مبارک_آقامحمودرضا #شهیـد_مدافـع_حــرم #محمودرضا_بیضایی @bisimchi10
همسر شهید محمد صفری پس از ۳۸ سال بی‌خبری از شوهر شهیدش، به همت خانواده شهید همجوار مزار همسرش و یکی از همرزمان این شهید، مزار همسر خود را پیدا کرد و صبح دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ از رشت به تهران آمد و بر سر مزار همسر شهیدش حاضر شد. همسر این شهید که در طول این سال‌ها گمان می‌کرد «محمد صفری» مفقود‌الاثر شده است، صبح امروز بعد از سال‌ها انتظار برای اولین‌بار مزار شوهر شهیدش را زیارت کرد. پیکر مطهر شهید محمد صفری که در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید، در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده بود. @bisimchi10
ای جان چه درودی، چه سرودی، چه صفایی ای جان چه گل مخمل خورشید طلایی برخیز که آمده با چهچه ی نور به به چه بهشتی، چه نسیمی، چه هوایی @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⠀ ⠀⠀ ⠀ یا مُحَمَّد بِه عِشقَت چُنان اَسیرمان کُن، کِه هَمه یِ جَهآنَمان را فَرا گیرَد.... «... هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ‌....» و خداوند به وسیله تو بین بندگانش تالیف قلوب ایجاد کرد فارغ از هر رنگ و نژاد و زبانی ..... @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 خاطره خرید حلقه ازدواج، شهید نوید صفری حلقه هایی که از مشهد و قم برای این زوج جوان آماده شد. : ۱۳۶۵/۴/۱۶ : ۱۳۹۶/۸/۱۸ @bicimchi1
عهدی که بعد از شهادت بجا آورد... همسر شهید : شب پیش از مراسم خواب دیدم، حجت بدون آن‌که صحبتی کند به خانه آمد و یک تابلوفرش به دیوار منزل نصب کرد. روز بعد در مراسم همان تابلوفرشی را که خوابش را دیده بودم هدیه دادند. با چشمان بارانی گفتم «دقیقا همین تابلو را شب گذشته، همسرم در خواب به دیوار منزل‌مان نصب کرد و رفت.» @bicimchi1
من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست @bicimchi1
می‌گویند روزی یک قاضی را توبیخ کرده بود و وقتی دلیل این کار را پرسیدند گفت: شنیده‌ام که در مأموریت‌ها کیفش را می‌دهد دیگران بیاورند، توبیخ کردم تا دیگران را خفیف نشمارد! ! @bicimchi1