بیسیمچی
روایت حاتمی کیا از لحظه شنیدن خبر #شهادت سردار همدانی:
صبح جمعه، وقتی خبر شهادت حاج حسین را از دوست عزیزم، حسین بهزاد، شنیدم بهتزده شدم و ناگاه به هم ریختم. در حقیقت بغض کردم. تا آن روز آن طور نشده بودم؛ حتی وقتی خبر شهادت حاج ابراهیم همت را شنیدم، که خاطرات زیادی با ایشان داشتم....
من فقط چند بار به مدت کوتاه حاج حسین را دیده بودم. ولی از شنیدن خبر شهادت ایشان بسیار ناراحت شدم. باید کاری میکردم که از آن حالت خارج شوم. بغضم داشت میترکید. ناچار دست به قلم بردم و این جملات از عمق وجودم بر صفحه کاغذ جاری شد:
«خبر آمد که سردار حسین همدانی رفت. لحظهای که خبر به جانم نشست، بیش از آنکه به سردار فکر کنم، از جاماندگی خودم حالم گرفت. سردار که باید میرفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز این زیبنده #سردار بود؟
این ماییم که در این هندسه حضور؛ حصاری به قد عادتمان به دور خویش کشیدهایم و سردار سربهدار این هندسه را برهم زد و رفت. سردار سربهدار، حسین همدانی، آن سیمای سفید کرده در آسیاب جهاد، سالهاست که میرفت و ما گمان کردیم که در کنارمان است. او بازمانده قافلهای بود که سالارش حاج احمد متوسلیان بود. گمانم، اکنون سردار سلیمانی غصهدار است. گمانم، اکنون مرغان دشت جهاد هوایی شدهاند. ولی شما مرغان وحشی کجا و ما اهلیشدگان در قفس عادات کجا؟ آیا کسی صدای ما را میشنود؟ آیا امیدی برای ما هم هست؟!"
#حبیب_حرم
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق
حسین
است
چه ها
می کند؟!....
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دل جانباز اعصاب و روان با عکس رهبر انقلاب
بیمارستان میلاد شهریار /بخش جانبازان اعصاب و روان
@bicimchi1
صبحی که ...
درآن ذکر لبم نام حسین است
ای جان دلم ...
صبح من آن روز بخیر است
سلام صبحتون بخیر
@bicimchi1
بیسیمچی
#گریه_نخواهم_کرد
در یکی از عملیات ها #سولدوز همرزمش مجروحش را به دوش گرفت تا عقب ببرد ولی آنگاه که میخواست حرکت کند گلولهای آتشزا پیش پایش منفجر شد و او را بر زمین زد.
سولدوز سوخت... سوخت.
حالا فقط از سرش قابل شناسائی بود.
مسئول تعاون بنیاد شهید در حیاط سپاه در حالی که درب تابوت را بست، دید که #مادر سولدوز میآید.
مسئول تعاون همیشه او را خاله صدا میکرد. با دنیایی درد، گفت خاله لزومی ندارد که...
چشمان مادر سولدوز پر از #اشک شده بود. "خاله لالهزار" گفت:
"فرزندم به خدا قسم گریه نخواهم کرد. او که از #علی_اکبر و #قاسم برتر نیست."
درب تابوت را باز کرد و فرزندش را بوسید. فقط از سرش قابل شناسائی بود. بعد خود را کنارکشید گفت گریه_نخواهم_کرد و به این قولش هم عمل کرد...
که بود این شیرزن؟
مسئول تعاون با خود گفت از مادری این چنین، فرزندی هم چون سولدوز متولد میشود درود بر تو خاله . . .
تصویر #شهید_سولدوز_جعفری
و #مادر درحال بوسیدن جگرگوشه اش...
روستای "اسلامآباد" از توابع پارسآباد
@bicimchi1
بیسیمچی
#گریه_نخواهم_کرد
در یکی از عملیات ها #سولدوز همرزمش مجروحش را به دوش گرفت تا عقب ببرد ولی آنگاه که میخواست حرکت کند گلولهای آتشزا پیش پایش منفجر شد و او را بر زمین زد.
سولدوز سوخت... سوخت.
حالا فقط از سرش قابل شناسائی بود.
مسئول تعاون بنیاد شهید در حیاط سپاه در حالی که درب تابوت را بست، دید که #مادر سولدوز میآید.
مسئول تعاون همیشه او را خاله صدا میکرد. با دنیایی درد، گفت خاله لزومی ندارد که...
چشمان مادر سولدوز پر از #اشک شده بود. "خاله لالهزار" گفت:
"فرزندم به خدا قسم گریه نخواهم کرد. او که از #علی_اکبر و #قاسم برتر نیست."
درب تابوت را باز کرد و فرزندش را بوسید. فقط از سرش قابل شناسائی بود. بعد خود را کنارکشید گفت گریه_نخواهم_کرد و به این قولش هم عمل کرد...
که بود این شیرزن؟
مسئول تعاون با خود گفت از مادری این چنین، فرزندی هم چون سولدوز متولد میشود درود بر تو خاله . . .
تصویر #شهید_سولدوز_جعفری
و #مادر درحال بوسیدن جگرگوشه اش...
روستای "اسلامآباد" از توابع پارسآباد
@bicimchi1
گیرم که رقیه نبود دخت پیمبر،
یک دختر غربت زده سیلی زدنی نیست...
◾️شهادت حضرت رقیه (س)
دختر سه ساله امام حسین (ع) تسلیت باد🏴
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در پیـادهروی اربعیـن بهش گفتن : یه جمله ناب بگو...
گفت:خـدا ما رو با اونایی ڪه سالهای قبل توی این مسیـر قدم گذاشتن محشور کنه.
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#سالروزشهادت
@bicimchi1