نمایی از آشپزخانه صنعتی و وسیع یادمان
که باهمت بلند مسئولین جهادی و خوش قول هنوز به وسایل طبخ و دیگ و شعله تجهیز نشده
قرار است اینجا آشپزخانه بشود تا ناهار و شام زائرها را همین جا طبخ کنند
در این روزهای بازگشایی آشپزخانه یادمان با کمی ارفاق به عنوان قالی شویی استفاده میشود
فرشها را چهارتا چهارتا میشوریم
با آب نیمه گرمی که موتورخانه تحویلمان میدهد
موتورخانه چهار تانکر بزرگ دارد که
هم آب نیمه گرم دارد برای سرویس
هم آب داغ دارد برای حمام
که البته گاهی اوقات جابجا هم میشود
بیسیم کانال کمیل
وسط بیابان که گیربکنی هم فرشت را خودت میشویی
هم برقکاری میکنی
هم لوله کشی میکنی
هم موتورت را خودت تعمیر میکنی
خادمی شهدا فقط اسپند و گلاب و حنا و چوب پر نیست
اینجا برای یک گالن بنزین یا چند ابزار ساده یا چند متر خرطومی باید چهل کیلومتر جاده مرزی را تا بستان یا دورتر گز کنی
دیشب مزدای قدیمی و پرمصرف یادمان
چند ساعت در جاده مانده بود
و کسی هم محلی به التماسش نگذاشته بود
حتی کاروان راهیان نور
از کانال کمیل رفتند و بوکسلش کردند
بیسیم کانال کمیل
بسم الله الرحمن الرحیم
روز هفتم ۱۴۰۳/۸/۲۱
بیسیم کانال کمیل 16
«خسته»
موکت های شسته شده دیروز را
که گذاشته بودیم از آب سبک شوند
اول وقت پهن کردیم
روی ریگهای درشت وسط محوطه یادمان
رفتم بالای بیل لودر در ارتفاع
تا عکس بهتری برای یادگاری بگیرم
از این همه فرش و موکت خیس گلدار
کنار هم
پرچم های یادمان
به جای خادمها خسته شده اند
انگار آنها این فرشها و موکتها را شسته اند
و نماز جماعتی که همیشه
با کمک نسیم صحرای فکه میخوانند را نمیخوانند
هواسشان به خورشید زرد آسمان نیست
تنبلها در غیاب نسیم
هنوز خوابیده اند
و صدای اوستاغلام را برای بیدار باش نشنیده اند
خبر ندارند که اگر خواب بمانند
و دیر بیایند سر سفره بنشینند
اوستاابراهیم به آنها صبحانه نمیدهد
اول صبحی معلوم نیست
نسیم صحرا کجاست
شاید بعد از یک شب انیسی کردن برای شهدا
و رقص عاشقی نمودن
مهمان های آسمانی را بدرقه کرده
و او هم استراحت میکند
البته که در همدمی مادر و فرزند
خستگی نیست؛
نه مادر از پرستاری فرزند مجروحش
خسته میشود
نه فرزند از همدمی مادر مهربانش سیر
بیسیم کانال کمیل
4_6032849224469578802.mp3
1.45M
صدای دلنشین شهید ابراهیم هادی
آنهم یک شب قبل از عملیات والفجر مقدماتی، پس از سی و شش سال به صورت اتفاقی پیدا شد و در یادواره شهید ابراهیم هادی، در حضور خواهر شهید، رونمایی گردید
صوت این مرد خدایی، که خود منقلب کننده و هادی دلهاست به حق که آرام بخش جانها است ...
گویا او با ذکر تاریخ و روز و شرایط محفل شهدایی رزمندگان آماده شهادت، میخواهد برای نسلهای آینده پیامی الهی به یادگار بگذارد
آنگاه که می گوید: همه باید بمانیم و برای اسلام کار کنیم...
درحالیکه در شب نهم بهمن 61 برات شهادت خود را در عالم رویا گرفته و چگونگی وصول به لقاء الهی و سر بر دامان مولا گذاشتن را در آن رویای صادقه دیده است و میداند که زیباترین شهادت و گمنامی را برای او رقم زده اند
بعد نام بردن از شهدایی که در آن چادر گروهی و زیر نور فانوس چنانه و دهکده حضرت رسول جمع شده بودند، خودش را مورد خطاب قرار می دهد و در کمال خضوع و شکسته نفسی می گوید: آقاابرام ... تو که لیاقت شهادت نداری اما اگر تو هم شهید شهدی دوستانت را شفاعت کن
امید است شفاعت این شهید خدایی شامل لشکریان دلداده اش در سراسر کشور گردد
بیسیم کانال کمیل
بسم الله الرحمن الرحیم
روز هفتم 1403/8/21
بیسیم کانال کمیل 17
«راز کانال کمیل»
وصیتنامه شهید «علیرضا بنکدار»
معاون گردان کمیل را میخواندم
یکی از مفقودالاثر های مجروح کانال
که عکس درازکش پیکر مجروح او
در کف کانال با باندهای سفید پانسمان
دور زخم سرش و دستش و پهلویش معروف است
آنجا نوشته بود:
امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه سلام الله علیهم باشم
که از روی هزاران شهیدی
که بی هیچ تشییع جانشان را
در راه خداوند وانقلاب فداکرده اند
شرمنده نشوم
تعجب نکردید؟
من که تعجب کردم و در حیرتم
این جمله شهید «علیرضا بنکدار»
شما را به یاد چه چیزی انداخت؟
آیا با خواندن این جملات وصیتنامه
به یاد پیام امام امت نیافتادید؟
بله! امام با بسیجیانش و شهدای راهش
در یک سلوک و مسیر عاشقانه ی جمعی
سیر میکرده اند
امام امت شهدایش را امامت میکرده
و با خودش به سمت نور و اوج و بینهایت
حرکت میداده است!
از یک طرف امام امت بر شهدای گمنام و مفقود الاثر سلام و درود میفرستند
و راهنمایی میکند که آنها
در اوج مراتب بندگی
و در سقف آنچه برای بشر ممکن است،
همدم حضرت زهرا هستند؛
و از طرف دیگر بسیجی های امام
آرزوی شهادت و گمنامی میکنند
تا به آنچه که امام نشانی اش را داده
واصل شوند
راز کانال کمیل
در میدان مین و محاصره و تشنگی و عقب نشینی و ماندن و رفتن نیست
که اگر این را بگویی
کانال کمیل را کوچک و عقیم و محدود و غیرقابل تکثیر کرده ای
«راز کانال کمیل» را باید در تعالیم ناب
معلمی و استادی و مرشدی و سلوک
امام امت جست
که شاگردانش و محصلانش و مریدانش و سالکانش
در کانال های آنتنی شکل حنظله
۷۰ فارغ التحصیل عاشق
و در مجاور پاسگاه رشیدیه یا «کانال کمیل»
۱۲۰ فارغ التحصیل سالک
و در سرتاسر کانال نود کیلومتری
از شرهانی تا چزانه
صدها و هزارها فدایی
و مهاجر الی الله را
ابتدا تربیت و سپس قربانی و تقدیم نور مطلق کرده است
بیسیم کانال کمیل
بسم الله الرحمن الرحیم
روز هشتم 1403/8/22
بیسیم کانال کمیل 18
«عطش»
بیسیم یک ایرادی دارد
بیسیم برای انتقال صوت است
آن هم صوت کوتاه
کاربر نمیتواند شاسی بیسیم را
برای مدت طولانی نگه دارد و حرف بزند
بلکه فقط باید در مدت کوتاهی
که شاسی را نگه داشته
کلماتی گزیده و منتخب را بیان کند و تمام.
پیام بیسیم هم
فقط با استفاده از کلمات است و کوتاه.
بیسیمچی فقط میگوید «تشنگی»
فقط میگوید «محاصره»
فقط میگوید «پرواز»
مابقی را یا خودت باید بفهمی
یا باقی مانده های حماسه کانال
بیایند و برایت بگویند.
دقیقا مثل حرم آل الله در کربلا
که فقط اسم رمز «عطش» را
برای تاریخ گفته اند
و جزییاتش را خودت باید بفهمی
حالا این یک خاطره کوتاه از مصاحبه شهید «ابوالحسن احمدی» بعد از عملیات در مورد تشنگی شهید «علیرضا بنکدار» را بخوان
از عطش مجروح شده های
داخل محاصره پنج روزه کانال کمیل:
بالای سر هر کدام از مجروحین که میرفتیم
آب می خواستند.
یک مقدار آب لجن داخل کانال بود
که به هیچوجه خوردنی نبود
و وقتی می خواستی یک جرعه از آن بخوری
حتی هنوز به حلق نرسیده بود
بالا می آوردی!
من نیز می خواستم جرعه ای از این آب بخورم... اصلاً نمی شد
چگونه بگویم که چطوری بود
شور، ترش یا تلخ بود
یک مزه خاصی داشت
و این هم سخت است که آدم آب را
جلوی خودش ببیند و نتواند بخورد.
شهيد بنكدار كه معاون اول گردان بود مجروح شد
و بیست و چهار ساعت زنده بود
و از ما آب خواست و گفت:
از همين آب هم که شده
يك جرعه به من بدهید.
لذا به اندازه يك در قمقمه آب
داخل حلق او ریختیم
ولی با آن شدت تشنگی
نتوانست حتی یک جرعه از آن را بخورد.
بیسیم کانال کمیل
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه روز نهم 1403/8/23
بیسیم کانال کمیل 19
«کلاه»
باید آن قدر از خاطرات و مستندات کانال کمیل بخوانم و بشنوم تا بیسیمچی خوبی برای آیندگان باشم
چند روز است که مصاحبه شهید
«ابوالحسن احمدی» بعد از عملیات والفجرمقدماتی را مرور میکنم
ابوالحسن در میان خاطراتش
از حماسه کمیل
حرفهای عجیبی میزند
که به درد شما آن طرف بیسیم میخورد
والا مابقی همه گذشته است
و در بیان گذشته سودی نیست
شهید «ابوالحسن احمدی»
از یک طرف میگوید:
خاطره كه خيلي زياد است
در آنجا يكي از برادرها سر من كلاه گذاشت.
وقتي گفتم كه برادر شما دو نفر برويد و به هر صورتي كه هست آب و آذوقه براي اينها بياوريد (البته آن هم حق داشت شما تصور كنيد چهار پنج نفر دوست از يك محله بيايند كه از كودكي در يك محله و در يك كوچه بزرگ شده باشند و هر چهار نفر در كانال مجروح و شهيد بشوند و فقط يك نفر بماند خب آن يك نفر چه كار ميتواند بكند، واقعاً حق داشت كه دوستانش را رها نكند لذا) گفت: من به هيچ وجه نمي آيم خودتان برويد، بنابراين مجبور شدم خودم بروم و ايشان در آنجا ماند و ظاهراً شهيد شد خوشا به سعادت او، در اينجا سر ما كلاه گذاشتند و خداوند هم به هر صورتي بود ما را از آنها جدا كرد.
و از طرف دیگر شهید «ابوالحسن احمدی» به اتفاق مهمی در روزهای محاصره اشاره میکند و میگوید:
ساعت 2 بعدازظهر يك سری از برادرها گفتند: چون سالم هستيم جان خود را برداشته و يك معبر باز مي كنيم و از آن عبور نماييم و به طرف نيروهاي خودي برويم و مجروحين و شهدا را اينجا بگذاريم و سعی كنيم كه سالم به طرف نيروهاي خودي برويم كه در عمليات بعد شركت كنيم چون هر كدام از ما يك نيرو برای جمهوری اسلامی هستيم و اگر اينجا بمانيم شهيد شدن ما صددرصد است و يا بعد از تمام شدن مهمات اسیر ميشويم. ولي دسته دوم ما بوديم كه مي گفتيم كنار مجروحين و شهدا میمانيم چون اگر ما برويم اين مجروحين تنها مي مانند
و ديگر روحيهاي برايشان نمیماند.
دقت کردید؟
عده ای استدلال های قشنگ می آورند که برگردند و نباشند و نمانند
و عده ای دقیقا برعکس استدلال میآوردند تا برنگردند و باشند و بمانند
مرا ببخشید
پیامهای بیسیمچی همیشه خوشایند نیست
گاهی تلخ است
گردان کمیلی ها هم همگی
یک دل و یک رنگ و یک شکل نبوده اند:
یک عده ای که میل پریدن داشته اند
شده اند فارغ التحصیلان مکتب سلوکی خمینی کبیر
و حماسه کانال کمیل را رقم میزنند
و مابقی که میل پریدن نداشته اند
با هزار و یک استدلال عقلی و نقلی و محکمه پسند برمیگردند
تا برای آینده، نیروی جمهوری اسلامی باشند
یک عده استدلال میآوردند برای رفتن
یک عده استدلال میآورند برای ماندن
یک عده کلاه میگذارند تا در کانال بمانند
یک عده کلاه برمیدارند تا در دنیا بمانند
از گذشته درس بگیر و آینده را بساز
در گذشته نمان که ضرر میکنی
گذشته برای عبرت است و عبور کردن
در «گردان کمیل» بودن افتخار نیست
استقامت در «کانال کمیل» افتخار است
پیکر بیسیمچی شهید گردان کمیل
«سید مرتضی رضا قدیری»
۴۰ سال زیر پای زائرین ..
دقیقا همون جایی که راوی ایستاده
بیسیم کانال کمیل
متن کامل پیام امام خمینی (ره) که در تاریخ ۷ آذر ۱۳۶۰ صادر شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر آنان که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند.
سلام بر آنان که همچون حسین (ع) عازم کربلای خونین شدند و در رکاب امام خویش جام شهادت نوشیدند.
سلام ما بر پارههای تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا (س) ندارند.
سلام بر آنهایی که رفتند تا به ما بگویند که در این ظلمتکده خاکی راهی به سوی نور باز است.
ما مفتخریم که در میان ما عزیزانی بوده و هستند که برای اسلام عزیز از همه چیز خود گذشتند و با خون خود راه استقلال و آزادی را هموار نمودند.
سلام و درود خداوند بر شهیدان پاک و بر ملت شهیدپرور ایران.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
روحالله الموسوی الخمینی
بیسیم کانال کمیل
دعوتید به دست نوشته های عبدالزهرا
بیسیم کانال کمیل 20
«آسمان»
جاده آسفالت چزابه به فکه را ببین
به سردر یادمان کانال کمیل که میرسد
به سمت راست گردش میکند
انگار که مقصدش جایی دیگر است
که اگر مستقیم میرفت
به کانال کمیل میرسید
و «آسمان» را پیدا میکرد
جاده که به سمت راست گردید
خودروی شماهم اگر به هوای جاده برود
همراه جاده میگردد به همان سمت
بر سردر کانال کمیل نوشته:
«معبری به آسمان»
ولی فقط کسی
وارد این «معبر آسمانی» میشود
که مقصدش «آسمان» باشد
و «همراه» جاده و پیش فرضها نشود.
اگر مقصدت «آسمان» است
باید از خودرو پیاده شوی در این نقطه
و از جاده مرسوم بین المللی
بسمت کربلا بروی
به سمت قتلگاه
مراقب جاده ها و معبرهای دنیا باش
و پیش فرضهای مرسوم را دنبال نکن
بعضی هایشان تو را
داخل دنیا گرفتار میکنند
و با تو کاری میکنند که باور کنی
غیب و معنا و «آسمانی» در کار نیست
و هر چه هست
همین دنیای تنگ و محدود است.
شیطان با فرآیند غفلت
با بنی آدم کاری میکند که یاد آسمان را
بالکل فراموش کند
و نشانی آسمان را از یاد ببرد
و شهید «سیدجعفر طاهری» ها
دقیقا در نبرد آخرالزمانی با شیطان هستند
معبر کانال کمیل
با اینکه «معبری به سوی آسمان» است
اما با نگاه اهل دنیا
نه جای توقف است
و نه جای ماندن و داخل شدن
اما با نگاه اهل معرفت
انتهای کانال کمیل «آسمان» است
«معبر کانال کمیل» یک جاده مرزی است
اما نه از جنس مرز بین کشورها
بلکه معبری بین زمین و آسمان
بین پایین و بالا
بین ماندن و رفتن
بین فراق و وصال
بین کوفه و کربلا
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل 21
«گلاب»
شهید «رضا یزدی» به من گفت:
برادر آهنگرانی! یادته شب عملیات والفجرمقدماتی که «علی شکرریز» لباساشو عوض کرد، شما عصبانی شدی!؟
داد زدی سرش!؟ گفتی: رضا به «علی شکرریز» بگو که برای چی داری این لباسهاتو کنار میدان مین و توی معبر عوض میکنی؟
شهید «علی شکرریز» گفته بود: «نه نمیگم. میترسم اگر بگم اون فکر کنه این عمل من برای ریا است!
علی فقط به رضا که دوست صمیمی اش بود راز کارشو گفته بود.
علی شکرریز گفته بود:
این لباسای من که تنمه
بوی عرق می ده
الان چند وقته چون توی خط پدافندی بودیم
اصلا لباس نمیشد بشوریم
اینها را درآوردم
این لباس مشکی تمیزم را
که همراه آورده بودم الان پوشیدم
بهش گلاب زدم تا معطر بشه
تا وقتی توی این عملیات
شهید میشم
آقا امام حسین میخوان منو
توی بغلشون بگیرند،
بوی بد ندم....
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل 22
«ملائکة الله»
امام امت «خمینی» کبیر
در مورد شهدای کانال کمیل و حنظله
و مقاومت پنج روزه آنها در محاصره فکه
فرموده اند:
«آنها از ملائکة الله بودند»
راستی معنای این جمله امام چیست؟
آیا این جمله کوتاه
عبارتی شاعرانه است؟
آیا امام ما در اینجا شاعرانه حرف زده؟
یا از اوج عرفانی جانش
سری نگفتنی را فاش کرده است؟
من و توی شنونده میتوانیم
خیلی ساده از روی این جمله بگذریم
و آن را یکجا و درهم شاعرانه بدانیم
و چشممان را بر بعد عرفانی امام ببندیم
و از جستجو و رسیدن به عمق مطلب
دست برداریم
و به کارهای عقب مانده مان برسیم
و در مقابل میتوانیم
چشم دلمان را بگشاییم
و باطن فکه را ببینیم
و محاصره را لمس کرده
و تشنگی و گرسنگی و نخوابیدن را
سلوک کنیم
تا بلکه آرام آرام و جرعه جرعه بفهمیم
که کمیلی های داخل کانال
چرا به تعبیر دقیق امام عارفمان
از ملائکة الله بوده اند؟
ملائکة الله نه اهل خوراکند
و نه تشنه آب اند
و نه محتاج خواب
ملائکة الله نمیدانند آب و خوراک چیست
و شهوت و غصب چه معنایی دارد
کمیلی ها در این پنج روز محاصره
به جن و ملک و بشر ثابت کردند
که یک انسان الهی
و یک تربیت شده مکتب انبیاء
میتواند از حصار تنگ
آب و خوراک و خواب بیرون رود
و زندگی فرامادی و فرااحتیاج را
از همین کانال خاکی آغاز کند
و شبیه «ملائکة الله» و جزو آنان شود
بیسیم کانال کمیل 23
«شگفتی»
ملائکة الله
معنای تشنگی را نمیفهمند
تقصیر خودشان نیست
خلقتشان این گونه است
آب و خوراک و خواب نمیخواهند
و نمیفهمند که الزامات زندگی مادی چیست
ملائکة الله نمیفهمند کمیلی ها و شهید «سیدجعفر طاهری» چقدر تشنه بوده اند
آنها اساسا تشنگی را نمیفهمند
و نمیدانند چرا چشمهای «سیدجعفر»
این قدر خسته
و چهره اش چرا این قدر شکسته است؟
ملائکة الله درکی از فکه و حماسه اش ندارند
چون نه تشنگی و گرسنگی کشیده اند
و نه داخل محاصره مانده اند
و نخوابیدن را تجربه نکرده اند
و نه حتی ترس را
ملائکة الله معنای ترسیدن و نترسیدن را هم نمیفهمند
نمیفهمند که «سیدجعفر»
چگونه این قدر شجاع بوده است
نمیفهمند که در محاصره گرفتار باشی
و در اوج تشنگی و جیره بندی آب
آخرین جرعه قمقمه آبت را
به اسیر عراقی و سودانی بدهی
چه کار بزرگی کرده ای
شهید «سید جعفر طاهری»
در کانال کمیل
و در محاصره پنج روزه
شگفتی ملائکة الله را برانگیخته است
مانند روز عاشورا
همان جایی که امام زمان
در زیارت ناحیة مقدسه
روضه اش را برایمان خوانده اند
و میفرمایند که ملائکة الله
از صبر جد غریبشان تعجب کرده اند:
« و أنت مقدم في الهبوات
و محتمل للأذيات
قد عجبت من صبرك ملائكة السماوات
فأحدقوا بك من كل الجهات
و أثخنوك بالجراح
و حالوا بينك و بين الرواح»
ای جد غریبم حسین جان
تو در خط مقدم و مقابل دشمن بودی
و متحمل انواع آزارها و اذیتها شدی
تا جایی که فرشتگان آسمان
از صبر تو شگفت زده شدند
و دشمنانت از هر طرف
دورت حدقه زدند
و تو را محاصره کردند
و از هر طرف بر بدنت زخم زدند
و در نهایت میان بدنت و روح مطهرت فاصله انداختند و تو را به شهادت رساندند
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل ،24
«سنگر دوشکا»
بازمانده های عملیات والفجر مقدماتی میگویند
سنگر دوشکای تپه دوقلو را
آر پی جی زن نوجوان گردان کمیل
شهید «علی شکرریز» خاموش کرده است
یعنی برای رد شدن از این سنگر دوشکا
هم جهان پهلوان افسانه ای
«ابراهیم هادی» آر پی جی زده
هم «علی شکرریز» ۱۵ ساله
تصورش را بکنید
«علی شکرریز» و «ابراهیم هادی»
هر دو آر پی جی به دست
هر دو شجاع
هر دو دلیر
اما «ابراهیم هادی» با آن بدن ورزیده و قامت زیبا و سر تراشیده و محاسن بلند
که بچه های اطلاعات عملیات قبل از شروع عملیات برایش سلمانی کرده اند و عکس یادگاری باهم گرفته اند.
و در گوشه دیگر معبر
و در مقابل میدان مین و سنگر دوشکا
«علی شکرریز» با آن چهره معصومانه
و صورت بدون محاسن
و بدن لاغر و نزار کودکانه
که به زحمت ۴۵ کیلو بوده
با پوتین گشاد جبهه که اندازه اش نبوده
و به علت گشادی و لق زدن
در این ۱۷ کیلومتر پیاده روی
مکرر پر از رمل میشده
همه اینها را گفتم یکی را یادم رفت
«علی شکرریز» اینگونه مقابل دوشکا ایستاد:
«با یک پیراهن مشکی بر تن
که بوی گلاب میداد»
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل 25
«کاپشن»
شهید «علی شکرریز» یک کاپشن داشت
از این کره ای ها منتها رنگ سبزش بود.
اون زمان این مدل کاپشن ها رو
می دادند به نیروهای انتظامی؛
و به نیروهای بسیجی
کاپشن های کره ای خاکی رنگ میدادند.
علی به من گفت: برادر آهنگرانی!
بیا این کاپشنت را با من عوض کن.
من کاپشنم را که بسیج داده بود
دادم به علی
و علی کاپشن سبزش رو داد به من.
بعد از عملیات والفجرمقدماتی
من با همین کاپشن سبز که تنم بود
رفتیم خونه «شهید شکرریز»
تا مادرش کاپشن رو دید گفت:
«این کاپشن علی هست!»
آخه کاپشن شخصیش بود
نه اینکه از بسیج گرفته باشه.
مادر علی با یک نگاه کاپشن علی رو توی تن من که بین همه بچه ها بودم شناخت!
مادر اینه...
خلاصه یه حالت خیلی حزنی بود
چون جنازه علی جا مونده بود
توی کانال
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل 26
«ششمین نفر»
قبل از عملیات والفجرمقدماتی
10 الی 12 روز سمت چنانه
در دهکده حضرت رسول مستقر بودیم
که هیچ امکاناتی آنجا نبود
حتی تداراکت هم به سختی می آمد
بعضی وقت ها می آمد و بعضی وقت ها نمی آمد
حتی سنگر و حمام نداشتیم
کار همیشگی ما آنجا ساختن سنگر در خاک رملی بود که به آسانی هم خراب میشد
شب ها ما شش نفر
توی یک سنگر میخوابیدیم
آن هم کتابی کنار هم.
خدا رحمت کند شهید میری، شهید آموزگار، شهید سلیلی، آقای عشقعلی بخشی بود و من
ما دیدیم خداوندا چقدر هوا سرد است.
آنقدر هوا سرد بود
که استخوان هایمان میخواست بترکد.
من هیچ وقت یادم نمی رود که حس میکردم
خون در مویرگ های ریز روی صورتم
به سختی حرکت می کرد
جوری که میخواست از سرما یخ بزند.
هیچ وقت یادم نمی رود
شبها که از سنگر می آمدم بیرون
برای غذای حاجت
دیدم شهید «علی شکرریز» رضوان خدا بر او
یک قبر کنده
و توی قبر نشسته است
و گریه می کند
یک جوان کمتر از 16 ساله
بیسیم کانال کمیل
بیسیم کانال کمیل 27
«پوتین»
صبح که بلند شدیم آقای عشقعلی بخشی که از نگهبانی بانک مرکزی به جبهه اعزام شده بود و واقعا خیلی مرد بود و قلب رئوف و پاکی داشت به من گفت:
«برادر آهنگرانی من دیشب خواب دیدم
این آقای میری شهید می شود!
آقای آموزگار هم شهید می شود...»
دقیقا این خوابی که تعریف کرد
تمامش به وقوع پیوست
یعنی یک مورد خوابش هم اشتباه نبود.
در مورد خودش گفت :
«من زخمی میشم
ولی شما هیچ چیزیت نمی شود»
گفتم: عشقعلی دست بردار
گفت: حالا تو ببین.
من یک جفت پوتین داشتم
این پوتین ها اسراییلی بود
از نیروهای عراقی غنیمت گرفته بودیم
خیلی پوتین های شیکی بود
همه چیز می آمد برای آنها
منطقه اون موقع سال 61
از ارتش صدام حمایت می کردند
حتی پوتین نیروهای عراقی
از این پوتین های اسراییلی شیک بود
اینها را بچه ها به غنیمت گرفته بودند
و کسی به من داده بود
شهید میری به من گفت:
«ببین من شهید می شم
بعد دلت میسوزه که چرا
این پوتین ها را به من ندادی
بیا و این پوتین ها را به من بده»
درآوردم و دادم بهش و پوتینشو گرفتم
بیسیم کانال کمیل
🌹شهیدان سید محمد سلیلی و رضا میری
شهریور ۶۱
گردان کمیل لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
شهید سید محمد سلیلی و شهید رضا میری
هر دو شهید از بسیجیان گردان کمیل بودند
و در کانال کمیل به فیض شهادت نائل آمدند.
اهل تهران ، میدان شهدا ، مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) هستند.
دو دوست قدیمی که تا آخرین نفس کنار هم بودند و پس از سالها تفحص در کنار یکدیگر در قطعه ۲۹ بهشت زهرا تا ابد ماندند...
May 11
بیسیم کانال کمیل 28
«رهبر گروه»
شهید «سید جعفر طاهری» با شهید اوجی و شهید داستانی، شهید علی شکرریز و شهید رضا یزدی، اینها با هم بچه محل بودند
و توی خیابان نبرد زندگی می کردند
و از مسجد ۱۴ معصوم اعزام شده بودند
و رهبرشان هم «سید جعفر» بود.
این گروه شبها که بچه ها می خوابیدند
چهار طبقه ساختمان گردان کمیل در دوکوهه را
از بالا تا پایین طی می کشیدند.
مثل آیینه، تمام پوتین های بچها را واکس میزدند. خیلی هم دوست داشتند که این کار را
کسی متوجه نشود.
خاک اطراف دوکوهه رسی بود
باران که می آمد ساختمان کثیف می شد
و یک عالمه گل به پوتین ها می چسبید.
صبح که بچها بلند می شدند
می دیدند که این راه پله ها برق افتاده.
اینها تمام راهروها را
قبل از اینکه نمازشب بخوانند تمیز میکردند
و بعد بچه ها را برای نماز صبح بیدار میکردند.
بعد از نماز صبح زیارت عاشورا میخواندند
و شهید میری هم خیلی زیبا مداحی میکرد.
شهید میری، شهید آموزگار، شهید سلیلی را هلیکوپترهای عراقی در بیرون از کانال زدند
بیسیم کانال کمیل
https://eitaa.com/bisimekanalekomeil
شهید عارف و بسیجی مخلص گردان کمیل «علی شکرریز» از لشکر حضرت محمد رسول الله تهران
تصاویر شهدای عزیز را ارسال میکنیم
تا پیامهای بیسیم را بهتر حس کنید
اسم تک تک شهدا را اینجا سرچ کنید
تا پیامهای مرتبط با هر کدام و خاطراتشان را ملاحظه کرده و شناخت بهتری روی هر کدام پیدا کنید
برای شهدای مقرب هدیه بفرستید
تا براتون مخصوص دعا کنند
بیسیم کانال کمیل
https://eitaa.com/bisimekanalekomeil
نه دستگاه اتوبوس راهیان نور
همین الان از یادمان کانال کمیل
حرکت کردند و همگی باهم رفتند
خدا به همراه همشون
بعد از یک مناجات دلچسب کانال کمیلی
الان سردر یادمانم
جایتان خالی
ولی نمیدانم
با این کفشهایی که جا گذاشته اند
چه کار کنم
برایم عجیب است
یعنی چی جوری رفته اند
و با چه حالی سوار اتوبوس شده اند
که کفش پوشیدن هم یادشان رفته است
مگر یک دانش آموز دختر
چند جفت کفش توی اردو همراهش دارد؟
باز آن کسی را که کلن کفش نپوشیده
و جفت پاهاش بدون کفش بوده
و پابرهنه رفته داخل اتوبوس را
درک میکنم
ولی آن کسی را که با یک لنگه رفته
و یک لنگه دیگرش را جا گذاشته
اصلن نمیفهمم😁
https://eitaa.com/bisimekanalekomeil
بیسیم کانال کمیل 29
«سفره آقا»
امروز صبح ده اتوبوس مهمان داشتیم
از خواف و فریمان و تربت حیدریه
همگی از استان خراسان رضوی
عصر هم برای شهدای کانال مهمان رسید
چهار اتوبوس دانش آموز بودند
از دبیرستانهای استان البرز
که نماز مغرب را هم در یادمان خواندند
حالا همه رفته اند
سرمان خلوت شده
مهمان ها رفته اند
کارم هر روز شده گفتن از
«سیدجعفر طاهری» و «علی شکرریز»
برای کاروانها
امشب که هوا تاریک شد
به فکر فرو رفتم
که یک روضه خوان مثل من چقدر باید از
«سیدجعفر طاهری» و «علی شکرریز»
برای کاروانها بگوید
تا تمامی مردم شریف ایران
حداقل یک بار در طول عمرشان
نام و حماسه این شهدا را شنیده باشند
امشب متذکر شدم که عاشورا و کربلا
چگونه جهانی و فراگیر شده است
و دشمنان نتوانسته اند
یاد و نام حسین علیه السلام را خاموش کنند
ما برای عاشورا و کربلا در کل عالم
به تعداد تک تک مجالس و محافل حسینی
روضه خوان و سخنران داریم
بیسیمچی های حسینی
هر کدام به یک زبان و یک شعر
و یک حدیث و یک روایت
این حماسه خونین را
در گذشته روایت کرده اند
و هم اکنون هر روز روایت میکنند
و در آینده هم همیشه روایت خواهند کرد
نه خسته میشوند
و نه حرفها برایشان تکراری میشود
ای به قربانت بشوم من اقا
که همگی بر سر سفره شما نشسته ایم
بیسیم کانال کمیل
https://eitaa.com/bisimekanalekomeil
بیسیم کانال کمیل 30
«پسر فاطمه»
راستی که همه راویهای دفاع مقدس
تا نام حسین شهید
و عاشورا و کربلا را
در روایتگری های شهدا نبرند
چشمهای شنوندگان نیز بارانی نمیشوند
حتی در کاغذ باقی مانده از کانال کمیل
که گروه تفحص پیدایش کرد
تا ذکر لب تشنه «پسر فاطمه» نشود
کسی برای جیره بندی آب در کانال کمیل
با آن همه حماسه گریه نمیکند
اما همین که یاد لب تشنه «پسر فاطمه» میشود
همه اشکها جاری میشود
میگویی نه!؟
صحت کلام مرا امتحان کن!
هم اکنون همان متن را برایت مینویسم
چشمهایت را امتحان کن و ببین
چشمهای تو
کجای متن کاغذی کمیلی ها
خیس و بارانی میشود
آماده ای؟
بسم الله:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم
آب را جیره بندی کرده ایم
نان را جیره بندی کرده ایم
عطش همه را هلاک کرده
همه را جز شهدا
که حالا کنار هم
در انتهای کانال خوابیده اند
دیگر شهدا تشنه نیستند!
فدای لب تشنه ات
ای «پسر فاطمه»
بیسیم کانال کمیل
https://eitaa.com/bisimekanalekomeil