تمام عمر دلش میخواست سوار کشتی شود،
سوار کشتی شد و نتوانست از آن دل بکند، حتی وقتی کشتی غرق شد.
میگویند هنوز هم که هنوز است پیکر بیجانش کنار تایتانیک خوابیده....کنار کوسه ها و ماهی ها!
شاید در دیگر داستان ها عشق ها جور دیگری باشند، اما در داستان ما هر بوسه ای که سرباز به گونه پرنسس میزد، شاه کسی را میکشت...! و خوانندگان پشت کلمات ناآگاه از ظلم پادشاه، از بوسه ها ذوق میکردند...