به این تقدیمی خوش اومدید✨
شما این پیام رو هدایت میکنید به کانالتون، و اگه میتونید اینجا هم عضو میشید🙂
بعد لینکتون رو به پستچی میدید* البته اصلا باهاش کل کل نکنید، حوصله نداره!* و اگه حوصله پستچی رو ندارین میتونین به کلبه بالای درخت مراجعه کنید*یادتون باشه،چای رایگان هم داریم!*
_فقط این پستچی که گفتیم مورد اعتماده، بقیه وسط راه نامه رو گم و گور میکنن!
و حالا ما بهتون یه متن + یه عکس مثل عکسای بالا تقدیم میکنیم.
خلاصه امیدوارم از این آمار که چند وقتی روش گیر کردیم در بیایم🌚🎀
هدایت شده از "الف_جیم "
تودنيايى كه همه بلاگرن من بلاكرم.
"همرو بلاک ميكنم
هدایت شده از شماره "۱"
📝داستان از این قراره که شما باید یه داستان کوتاه با ژانر علمی_تخیلی (آخر الزمان، فضاییها و...) یا ماوراءالطبیعه (موجودات افسانهای، جادو و...) بنویسید.
🧸اما، باید دقت کنید که این داستان کوتاه باید طنز باشه، خواننده باید حالش خوب بشه و خنده رو لبش بیاد یا هم اونقدر غمانگیز و دارک باشه که اشک تو چشمای خواننده جمع کنه.
👑حالا ما تصمیم داریم یه جایزهای هم این وسط بذاریم تا شما انگیزه پیدا کنید.
جایزه چیه؟ چیز خوبیه، شما برنده بشید حالا متوجه میشید.
🥇برنده هم از طریق رایگیری انتخاب خواهد شد.
🏃♂️پس خیلی زود دست به کار بشید و نوشتههاتون رو بفرستید به اینجا، اینکار هم تا جمعه شب انجام بدید
#چالش
گمشده ای در بلین بارن☆
ما میتونیم متنمون رو همینجا بفرستیم؟ بلکه از بی محتوایی در بیایم؟😞
گمشده ای در بلین بارن☆
هنوز هم یادگاری های او، یادآور تمام داروندارش است که روزی داشت، و اکنون تنها آوازه ای مانده که کلبهی کوچکش را آواره میسازد. انگار تمام لحظه هایی که برای شوق او اشک های خیالی از چشمانش میریخت، خیالی بودند که میل بافتنی های گم شدهاش آن را بافته اند.
باد شاید هنوز هم بوزد، خورشید شاید هنوز هم نور بتاباند. اما هیچ چیز به قبل باز نمیگردد. هیچ چیز آن رنگ و بوی تازهاش را همانند میوهای تازه رسیده بازنمیگرداند. زندگی جوهر نقاشی را ریخته، خود را ویران کرده.
اما تنها بازماندگان چشماناند، که هنوز هم اشک های نریخته دارند.
و این است معجزه چشمان خاموش...