گمشده ای در بلین بارن☆
هنوز هم یادگاری های او، یادآور تمام داروندارش است که روزی داشت، و اکنون تنها آوازه ای مانده که کلبهی کوچکش را آواره میسازد. انگار تمام لحظه هایی که برای شوق او اشک های خیالی از چشمانش میریخت، خیالی بودند که میل بافتنی های گم شدهاش آن را بافته اند.
باد شاید هنوز هم بوزد، خورشید شاید هنوز هم نور بتاباند. اما هیچ چیز به قبل باز نمیگردد. هیچ چیز آن رنگ و بوی تازهاش را همانند میوهای تازه رسیده بازنمیگرداند. زندگی جوهر نقاشی را ریخته، خود را ویران کرده.
اما تنها بازماندگان چشماناند، که هنوز هم اشک های نریخته دارند.
و این است معجزه چشمان خاموش...
https://eitaa.com/Nummer_ett/9402
این متن رو برید بخونید و بخندید*خودم خیلی خوشم اومد😭*
ناشناس
https://eitaa.com/cherryred_lipstick2 خوشحال میشم اینجا ببینمتون
****
حتما