eitaa logo
شـب آبـٰی ‌
14.3هزار دنبال‌کننده
73 عکس
5 ویدیو
0 فایل
﷽ سرآغاز { 1401/7/10 } سرگشته و حیران در میان کوچه‌ها به دنبال تو می‌گردم؛ فقط می‌خواهم مثل آن شب‌آبی در آغوش تو آرام گیرم! ‌ • کپی؟ به جز #آیهان_نویس مانعی نیست☕️ • تبلیغات🌱 @tb_bluenight
مشاهده در ایتا
دانلود
. مهم نیست که غم‌ما در برابر غم دیگری کوچیکه یا بزرگ. اون غمِ ماست؛ مالِ ماست؛ جزوی از وجودمونه. 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
‌ آدم‌ها شبیه گل‌هایند و مثل همان گل‌ها هم مراقبت می‌خواهند: _اضطرابی‌ها شبیه گلهای گلخانه‌ای و آپارتمانی‌اند، لطیف و حساس. _تنوع‌طلبها، گلهای خودرویِ مقاومِ دشت و بیابانند. _برون‌گراهای اجتماعی شبیه گلهای تزیینی‌ پر رنگ و لعاب‌اند. _و کمال‌گراها شبیه گلهای رونده‌اند در جستجوی جایی... - دکتر روح‌الله صدیق 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
هدایت شده از فرخ
تو شدی دوزو کلک،پر شده‌ای از حیله این دلِ نارَسِ من ، مار تو را می‌بیند
. کلوخه‌ی غم را باید به آبِ دهان خیس کرد و به زبان هی چرخاند و چرخاند و بعد فرو داد. گفتن ندارد... - هوشنگ گلشیری 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. مردمی که به خانه‌های تاریک و بی دریچه عادت کرده‌اند از پنجره‌های باز و نورگیر، گریزان هستند؛ آخر چشم‌شان را می‌زند و خسته‌شان می‌کند. جنگ با افکارِ پوسیده دشوارتر از جنگ رو در رویِ جبهه هاست. 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. خاطره، چیز عجیبی‌ست؛ گاه مثل شعبده‌باز از کلاه، عکس‌هایی فوری را بیرون می‌کشد که خیال می‌کردی تا ابد فراموش‌شان کرده‌ای. –طوطی– 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. ما با دو قطره اشک به یک عمر روشنیم کم مصرف است مردمِ بی‌کس چراغشان - معنی‌ زنجانی 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. نمی‌دانم چرا اغلب خیال می‌کنند من انسان پرتحملی‌ام؟ هستم، اما نه آنقدری که ديگران فکر می‌کنند. باصلابت به نظر می‌رسم اما درونم را کسی نمی‌شناسد. لابد این‌طور دیده می‌شوم. شاید خودم را بد معرفی کرده‌ام. انگار بیلبورد متحرکی هستم که اطلاعاتی ناقص و نامیزان را از دنیای درونم به بیرون مخابره می‌کند. بارها تاب و توانم را سنجیده‌ام. خرابم! ناپایدار و شکننده‌ام. اما آخرِ هر ماجرا وقیحانه زنده‌ام و دوام آورده‌ام. بی‌آن‌که بفهمم چطور. دوستانم تحسین می‌کنند. نمی‌دانم از چه می‌گویند. گاهی لذت می‌برم. پنهان نمی‌کنم که این نظرات مطلوب است. بخاطر تحملم، گاهی از هر جانبی ستایش‌ هم می‌شوم، دستشان درد نکند، اما آن‌ها خبر ندارند که درونم آشوب است، می‌خواهم گریه کنم و پشت دامن کسی قایم شوم. آدم‌ها نمی‌دانند که تا کجاها بی‌خبرند. حس می‌کنم‌ کسی مرا نمی‌شناسد. این نکته منشأ ناراحتی‌هایم بود. اما سن‌و‌سالم که بالاتر آمد، درک کردم که زندگی همین است. هیچکس، دیگری را نمی‌فهمد. مگر ما چقدر درون خود را برای مردم آشکار کرده‌‌ایم؟ مگر دیگران چقدر وقت و حوصله دارند. هر چه بزرگ‌تر می‌شوم بیشتر درک می‌کنم که موجود مهمی نیستم و انسان کلا مهم نیست. بگذریم. - معین دهاز 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. و هیچ‌کس با خودش فکر نمی‌کند، که من از جنس فولاد نیستم... - آلبر کامو 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. آبی که از این دیده چو خون می‌ریزد خونی‌ست بیا ببین که چون می‌ریزد پیداست که خون من چه برداشت کند دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد - مولانا 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉
. خواب دیدم آمدی. همان‌قدر دور... همان‌قدر بعید! 𝒷𝓁𝓊𝑒𝓃𝒾𝑔𝒽𝓉