❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
🥀رمان :#گاندو.3🥀
🥀پارت :#چهل_هفتم🥀
جیسون : تا خواستم شليک کنم 😳😳
این که سوگند نیست این اصلا مرد هست 😳
سریع خودم جمع کردم
شما اینجا چکار میکنی؟🧐
سامان: من اینجا خونم هست تو چی میخوای 🧐
جیسون: اینجا اشتباه اومدم شاید 😊
ببخشید
سامان: مشکلی نیست ولی چرا با تفنگ
جیسون: توهم تفنگ داری
سامان: تو با تفنگ اومدی توی خونه ی من 😳🧐
جیسون : این تفنگ واقعی نیست اسباب بازی هست برای پسرم خریدم که غافلگیر بشه
با اجازه دیگه برم
سامان: به سلامت😳😒
این چرا این جور بود
البته چون ما هیچ کدوم از همسایه ها نمیشناسیم نفهمیدم کیه
_________
سوگند:چشمام بستن توی ماشین با سرعت میرفتن این قدر استرس داشتم نشد زمان بگیرم 😱
تو فکر بودم و دستام بهم میزدم و پاهام و به کف ماشین میزدم
یک صدای تو گوشم پیچید
آروم پیاده شو
با صداش استرس گرفتم و تعادل از دست دادم دو نفر بازو هام گرفتن و کمک کردن بیام پایین چشمام هنوز بسته بود و اینکه کجا میرم سوال بدی بود برام
خانم فهیمی: پله هست مواظب باش
___
عزیز: عطیه چی شد
عطیه: گفت چک میکنیم
محمد: مشکوک هستین ها چی چی شد ؟🧐
عطیه : خصوصی هست
محمد: 😳😳😳من غریبه شدم
عطیه: نمیتونیم بگیم مشکل داری
محمد: من دیگه حرفی ندارم😐
عزیز: خیلی حساس شدی ها
محمد: من😳
عزیز: اره دیگه
محمد: آخه من ...🤦🏻♀
بیخیال ☹️
عزیز: بچه بازی در نیار بزرگ شو محمد 😂
محمد: بزرگ شم😳😳😳
مگه نوزاد هستم اخه😳
عطیه : اره دیگه
محمد: 😐😐😐
عزیز، عطیه :😂😂😂
___
جیسون: با سرعت از خونه خارج شدم
سریع سوار ماشین شدم و با آخرین سرعت رفتم
آخه سوگند غیب شد چرا
الن بفهمه از دست دادمش زندم نمیزاره ☹️
باید یک جوری پیداش کنم تا فردا
پ.ن: چرا محمد بزرگ نمیشه آخه.؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعا چرا محمد بزرگ نشده 😂😂
من با سوگند چکار کنم الان؟!☹️
https://harfeto.timefriend.net/16499221229031
3 روز تا تولد مستر😍🤤❤️
مستر رهبانی🤤❤️
عکس خفن وحیدی😍🤤❤️✨
وحید رهبانی🍓
عشق یعنی تو🤤
#سرباز_رهبرم💚
#ڪپیبردارےممنوع🚫
کپی⭕️
♥️"وحید رهبانی"♥️
واقعا چرا محمد بزرگ نشده 😂😂 من با سوگند چکار کنم الان؟!☹️ https://harfeto.timefriend.net/1649922122
1 باااااااش😂
۲ خیلی ممنون
3😐😂
4گیج شدم الان
5اوکی
6مرسی ❤️
7😐😐😐😂
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
🥀رمان :#گاندو.3🥀
🥀پارت :#چهل_هشتم 🥀
فرشید: آقای شهیدی کجاست داوود؟
داوود: تو اتاق آقای عبدی
فرشید: ممنون داداش
_
فرشید: اجازه هست بیام داخل ؟
عبدی : بیا فرشید
فرشید: سوگند تو اتاق هست آقای شهیدی نمیرن برای بازجویی ؟
عبدی: شهیدی به نظرم برو دیگه
شهیدی: چشم
عبدی: راستی فرشید پیشنهاد اینکه اینجا بمونی یانه موافقت کردم .
فرشید: چه خوب 😍
یعنی عضو تیم آقا محمد شدم
عبدی : فعلا عضو کمکی هستی تا محمد بیاد اگه محمد قبول کرد میشی عضو تیم اون
فرشید: اگر نکرد 😳☹️
عبدی: یا پشت میزی میشی یا میشی تیم عملیاتی
فرشید: مرسی 😔😔😔
اجازه هست برم ؟
عبدی : برو
فرشید: آروم رفتم بیرون اگر قبول نکنه که من😭😔ای خدااااا
شهیدی: واقعا اگه محمد قبول نکنه چه؟
نگران فرشید هستم اون از اول که اومد دوست داشت محمد رئیسش باشه
عبدی: اولن تا محمد نخواد نمیتونم عضو جدید بهش بدم بعدش هم اینجا دل بخواهی نیست تازه محمد قلبش مهربون هست قبول میکنه 😊
تو هم برو سراغ سوگند
شهیدی: اینکه محمد مهربون هست شکی ندارم😍
فعلا 🖐
_________
دکتر : سلااام آقا محمد
محمد: سلام
مرخص نشدم ؟
دکتر: خیلی عجله داری ها😂
محمد: خیلی 😔
دکتر : اول باید یک آزمایش ازت بگیرم
محمد: چی
دکتر : آزمایش بدی ببینم قلبت سالم هست یا نه
محمد: 😳😳
خوب معلومه که سالم هست
دکتر: حالا اول یک آزمایش بگیرم بعد
محمد: باش😳
پ.ن: ......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫
زیادمون کنید 🥀
نویسنده: هستی 🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ