eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 📚 داستان کوتاه ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد، با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است، من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای، او لابد غذا یا دارویی را نام می برد، آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم. مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید، حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم، ناشنوا خدا را شکر کرد.  ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد زهر! زهر کشنده! ناشنوا گفت نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل!  ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد. مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
❤️چگونه هیجانات شدید را كنترل كنیم؟ بیشتر مردم، در زندگیشان هیجانات شدید و غیر قابل كنترل را تجربه كرده اند. در چنین مواقعی، شخص بسیار مایل است  شدت خشم، غم و اضطراب و ناامیدی تحت كنترل او باشد. ممكن است شدت هیجانات بر رفتار و طرز برخورد  فرد به گونه ای تأثیر بگذارد كه موجب رنجش و ناراحتی خود و اطرافیان شود. در چنین لحظاتی چگونه می توان این هیجانات را تحت كنترل درآورد؟ برای دستیابی به چنین توانایی به نكات زیر توجه نمایید: 1) از چگونگی تنفس خویش آگاه باشید. سعی كنید تنفسی آرام و عمیق داشته باشید. با این عمل ساده به طور طبیعی می توان ضربات قلب و فعالیت ذهن را آرام كرد. هر نوع انقباضی را در بدنتان به خصوص عضلات، شانه ها، گردن و فك  بررسی و تعدیل كنید. 2) سعی كنید بر هیجانات خود مسلط شوید. هنگامی كه با دیگران هستید زمان مساعدی برای ابراز هیجانات شدیدتان نیست. بنابراین، از آنها پوزش بخواهید و برای مدتی از آنها دور شوید. به آنها بگویید كه احتیاج به زمانی دارید  تا  بر اعصابتان مسلط شوید و چند لحظه دیگر بر می گردید. 3) حتماً با افرادی دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشید و مشكلات خود را با آنها در میان بگذارید. چنین ارتباطی به  شما كمك خواهد كرد تا در حس و رفتارتان تعادلی برقرار كنید و احساس تنهایی و انزوا ننمایید. 4) روشی دیگر برای كنترل كردن هیجانات، ثبت آنها در دفترچه یادداشت روزانه است.تحقیقات نشان داده است كه چنین روشی، تأثیرقابل ملاحظه ای بر افرادی كه دچار حوادث شده بودند داشته است. 5) اگر موضوعی برایتان بسیار اهمیت دارد آن را بی پرده با دیگران مطرح كنید اما قبلاً در مورد آن موضوع و موقعیت خود خوب فكركنید. به یاد داشته باشید كه تغییر در ارتباطات به مرور زمان رخ می دهد و صحیح نیست كه این تغییر براساس اصول غیر منطقی و یا هیجانات زود گذر باشد. 6) با خودتان مهربان باشید. سعی كنید مرخصی كوتاهی داشته باشید و فعالیت های مورد علاقه خود را انجام دهید. در این فاصله زمانی، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد یافت. به عنوان مثال مدت كوتاهی در پارك راه بروید یا غذای مورد علاقه خود را درست كنید و یا كتاب مورد علاقه خویش را بخوانید. 7) سعی كنید برای مدت كوتاهی به موضوعی كه باعث آشفتگی شما شده است، فكر نكنید. چرا كه در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیم گیری صحیح را ندارد. تصور كنید رنج و ناراحتی خود را درون جعبه ای داخل كمدتان  گذاشته اید، در زمانی مناسب كه آرامش بیشتری دارید این جعبه را از كمد بیرون آورید و به طور صحیح راه حلی برای مشكل و ناراحتی تان پیدا كنید. با انجام دادن فعالیت های فیزیكی از قبیل ورزش كردن ، كلاس رفتن و یا سخت كار كردن سعی نمایید خود را خسته كنید و توجه و تمركز خود را به كلاس، ورزش یا كار معطوف سازید. 8) كارهای همیشگی و امور روزمره خود را انجام دهید. بدین گونه زندگی شما تحت كنترل خواهد بود.فراموش نكنید كه سرانجام لحظات پر اضطراب و هیجان به پایان خواهد رسید. شما قبلاً این واقعیت را تجربه كرده اید. و در اخر چنانچه مكرراً دچار احساسات و هیجانات شدید و ناراحت كننده می شوید حتماً با مشاوران مجرب مشورت كنید یا کتاب های منتشر شده در این زمینه را بخوانید . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 سی عادت ناپسند اجتماعی : ۱. خیره شدن به دیگران ۲. با دهان‌پر حرف زدن ۳. قطع کردن حرف دیگران ۴. اظهار فضل و دانایی کردن ۵. بلند حرف زدن ۶. خیلی محکم یا شل دست دادن ۷. پرخوری در میهمانی ها ۸. گذاشتن آرنج روی میز ۹. پچ پچ کردن و خندیدن مرموز در حضور دیگران ۱۰. دراز کردن دست از سوی آقایان و اصرار برای دست دادن با خانم هایی که به هر دلیلی مایل نیستند. ۱۱. باد کردن یا صدا در آوردن با آدامس ۱۲. استفاده بی اندازه از تلفن همراه ۱۳. نمایش عمومی احساسات و رومانتیک بودن در حضور دیگران ۱۴. توهین یا کنایه و طعنه زدن به دیگران ۱۵. بهداشت ضعیف و رفتارهای ناپسند بهداشتی در حضور دیگران: مانند خلال دندان، تمیز کردن بینی حتی با دستمال، شانه‌ کردن‌ مو ۱۶. حمله به حریم شخصی و باورهای افراد ۱۷. بی نظمی و زرنگی در نوبت ۱۸. ریختن آشغال روی زمین حتی در جاهای کثیف ۱۹. پوشیدن لباس نامناسب،یا آراسته نبودن ۲۰ خندیدن به خطاها، آسیب دیدن یا مشکل دیگران ۲۱. به کاربردن کلمه های زشت و زننده ۲۲. هنگام گفتگو، نگاه کردن به جایی غیر از چهره مخاطب ۲۳. حل و فصل کردن مشکلات (با فرزند یا همسر یا...) در جمع ۲۴. کشیدن سیگار در جمع ۲۵. سکوت، و کم حرفی غیر عادی یا‌عبوس بودن در جمع ۲۶. مسخره کردن لهجه ها یا شوخی های تحقیر آمیز جنسیتی ۲۷. افراط و تفریط در سلام ‌و احوالپرسی ۲۸. بدگویی از دیگران ۲۹. فضولی کردن ۳۰. بی توجهی به وقت و برنامه دیگران ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
❤️استاد و شاگرد!!! استادى از شاگردانش پرسید : !!چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت : چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم استاد پرسید : این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم ؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند ، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد . آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید : هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد : هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود . سرانجام ، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست میتوانی در اوج همه شلوغی هابدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚تاثیر لقمه حرام شريك بن عبدالله نخعى از دانشمندان معروف اسلامى در قرن دوم بود، مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) به علم و هوش شريك ، اطلاع داشت ، او را به حضور طلبيد و اصرار كرد كه منصب قضاوت را قبول كند، او كه مى دانست قضاوت در دستگاه طاغوتى عباسيان ، گناه بزرگ است ، قبول نكرد. مهدى عباسى اصرار كرد كه او معلم فرزندانش گردد، او به شكلى از زير بار اين پيشنهاد نيز خارج شد و نپذيرفت . تا اينكه روزى خليفه عباسى به وى گفت : ((من از تو سه توقع دارم كه بايد يكى از آنها را بپذيرى : 1- قضاوت 2- آموزگارى 3- امروز مهمان من باشى و بر سر سفره ام بنشينى )). شريك ، تاءملى كرد و سپس گفت : اكنون كه به انتخاب يكى از اين سه كار مجبور هستم ترجيح مى دهم كه مورد سوم (مهمانى ) را بپذيرم . خليفه قبول كرد و به آشپز خود، دستور داد: لذيذترين غذا ها را آماده نمايد و از شريك ، به بهترين وضع ممكن پذيرائى نمايد. پس از آماده شدن غذا، شريك كه آن روز از آن غذاهاى لذيذ و گوناگون نخورده بود، با حرص و ولع از آنها خورد، در همين حال يكى از نزديكان خليفه به خليفه گفت : ((همين روزها، شريك ، هم منصب قضاوت را مى پذيرد و هم منصب آموزگارى فرزندان شما را، و اتفاقاً همين طور هم شد و او عهده دار هر دو مقام گرديد)). از طرف دستگاه عباسى ، حقوق و ماهيانه مناسبى برايش معين كردند، روزى شريك با متصدى پرداخت حقوق ، حرفش شد. متصدى به او گفت : ((مگر گندم به ما فروخته اى كه اين همه توقع دارى ؟)). شريك ، جواب داد: ((چيزى بهتر از گندم به شما فروخته ام ، من دينم را به شما فروخته ام )). آرى غذاى حرام و لقمه ناپاك ، آنچنان قلب او را تيره و تار كرد، كه او به راحتى جزء درباريان دستگاه ظلمه گرديد، و به اين ترتيب انسان خوبى بر اثر غذاى آلوده ، منحرف و عاقبت به شر شد. 📚 منبع: داستان دوستان، ج1 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه کن🙏 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚سبیل کسی را چرب کردن از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 برای ازدواج دخترانتان سخت گیری نکنید ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
برای امشبتون زیباترین حس ها رو خواهانم حس قشنگ آرامش حس گرما تو فصل سرما حس وجود خدا در قلبتون و حس داشتن دوستان خوبی مثل شما شبتون منور به نور خدا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 ماجرای سکونت شهید کافی در مشهد بر اثر کرامتی که از امام رضا علیه السلام دیدند👇 https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560
هر صبح خدا💗 یک غزل از دفتر عشق است💗 سرسبزترین مثنوی ازمنظر عشق است💗 هـر صـبح ســلامی  💗 به گـل روی تـو زیبـا💗 چون یادگـلِ روی تو یادآور عـشق اسـت💗 صبحـت قشنگـــــ💗 روز خوبی داشتـه باشی💗 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 غریب نوازی امام رضا علیه السلام بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻧﻮﺭﻯ ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻰ ﻧﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻌﻴّﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﻯ ﻧﺠﻔﻰ ﻋﺎﺯﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺁﻗﺎ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﺍﻟﺮﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻰ ﻛﻪ ﻛﻔﻴﻞ ﺧﺪﻣﺖ ﻭ ﺍﻣﻴﻦ ﺧﺮﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﻯ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﺎ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻳﻢ. ﻣﻦ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﻴﻢ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺸﻬﺪ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻣﺪّﺕ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺮﺟﻰ ﻣﺎ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺧﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻮﻟﻰ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻗﺮﺽ ﺑﮕﻴﺮﻳﻢ. ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﻯ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻣﺸﺐ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﻴﺴﺖ. ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﭘﻰ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﻄﻬّﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺸﺘﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﺮﺩﻳﻢ. ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﭘﻬﻠﻮﻯ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺷﻴﺦ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻛﻴﺴﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺷﻴﺦ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺷﻴﺦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻰ ﻛﻴﺴﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻭﻯ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣّﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍَﻣﺎ ﻋَﻠِﻤﺖَ ﺍِﻥﱠﱠ ﻟِﻜُﻞﱢﱢ ﺍِﻣﺎﻡَ ﻣَﻈﻬَﺮ ﻭ ﺍِﻥﱠﱠ ﺍﻟﺎِﻣﺎﻡ ﻋَﻠﻰﱢﱢ ﺑﻦِ ﻣﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮّﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣُﺘَﻜَﻔﱢﱢﻞ ﻟِﺎَﺣﻮﺍﻝِ ﺍﻟﻐُﺮﺑﺎﺀ: ﻣﮕﺮ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﺍﻣﺎﻣﻰ ﻣﻈﻬﺮﻯ ﺍﺳﺖ؟ ﻭ ﺑﺮﺍﺳﺘﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻛﻔﻴﻞ ﺣﺎﻝ ﻏﺮﻳﺒﺎﻥ ﺍﺳﺖ! ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻛﻴﺴﻪ ﻧﻤﻮﺩ ﻭﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ. ﻣﻬﺪﻯ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﻛﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ: ﺑﻴﺎ ﻛﻴﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮ. ﻣﻦ ﻛﻴﺴﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻴﺦ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ، ﻏﺬﺍ ﻭ ﻣﻴﻮﻩ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩﻡ. ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭﻗﺘﻰ ﻃﻌﺎﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﻛﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﻛﺮﺩﻯ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﻏﺬﺍﻯ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﺰ ﺷﺐ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺷﻴﺦ ﻭ ﻣﺮﺩﻯ ﻛﻪ ﻛﻴﺴﻪ ﺍﻫﺪﺍﻳﻰ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻧﻤﻮﺩﻡ. ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻛﻴﺴﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﺍﺷﺮﻓﻰ ﺑﻮﺩ. (1) 1-ﺩﺍﺭﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﻮﺭﻯ: ﺝ 2، ﺹ 258 داستان هایی از علماء ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‍ 📛درباره فانتزی‌های غیراخلاقی پسربچه اینستاگرامی و دو دختر ▪️تجارت ابتذال با استثمار کودکان کار لاکچری 🔹اخیراً پست‌های یک پسر خردسال در اینستاگرام با بازخوردها و واکنش‌های مختلفی مواجه شده است. در پست‌های او دو دختر کم سن و سال به‌عنوان «ملکه‌های زیبای او» نیز حضوری نا متعارف دارند و دیالوگ‌هایی که میان آن‌ها رد و بدل می‌شود نشان از این دارد که آن‌ها صرفاً مجریان سناریوهای از پیش تعیین شده‌ای هستند که تیمی بزرگسال برای آن‌ها نوشته است. 🔹فعالیت روزانه و سطح فیلم‌های تولید شده در صفحه منتسب به این پسربچه، سؤالات و ابهامات متعدد و جدی را ایجاد کرده بود تا اینکه درز برخی اطلاعات و تصاویر از «پشت صحنه» ضبط و تولید محتوای خاص این صفحه، به روشنی بر گمانه فوق تأکید گذاشت که یک تیم حرفه‌ای با برنامه‌ریزی قبلی برای تولید این پست‌های خاص با هزینه‌کردهای سنگین مالی در عقبه این صفحه حضور دارد و این کودکان تنها مجریان دیدگاه‌های آن‌ها هستند. 🔹اینکه ایجاد چنین صفحاتی با چه هدفی انجام می‌شود و عقبه تولید محتوای آنها چه کسانی هستند، از سؤالات مهمی است که این روزها، افکار عمومی دوست دارد پاسخ روشنی برای آن‌ها داشته باشد. 🔹آیا حضور چند نفر عکاس و فیلمبردار با تجهیزات حرفه‌ای در صفحات متعلق به این افراد که تجهیزات همراه آنها قیمت زیادی دارد، صرفاً با هدف ضبط فیلم و تولید پست‌های اینستاگرامی از "فانتزی‌های غیراخلاقی یک پسر خردسال" معقول به نظر می‌رسد؟ 🔹یا اینکه تصور کنیم در اختیار گذاشتن یک اسب با نژادی با قیمتی بین یک تا ۲ میلیارد تومان در اختیار یک پسر خردسال صرفاً برای تولید پست‌هایی برای خودنمایی در شبکه‌های اجتماعی، انجام می‌شود و اهداف پس‌پرده‌ای برای تولید چنین محتواهایی با هزینه‌کردهای سنگین وجود ندارد؟ 🔹به نظر می‌رسد حداقلی‌ترین پاسخ برای این دست اقدامات، می تواند تلاش برای تبلیغ و ترویج یک صفحه با رویکردی خاص با هدف شکار فالوور و کسب درآمد از صفحات پر مخاطب‌شده از این طریق باشد. 🔹اقدامی که در پس آن نگاهی سرمایه‌دارانه قرار دارد و این بار هم جنس دیگری از کودکان برای کسب سرمایه و ثروت در خدمت جریانی خاص به کار گرفته شده‌اند و تنها تفاوت آن با واقعه تلخ کودکان کار و زباله‌گردی که در سطح شهر‌ها دیده می‌شوند تنها همین نمایش های رنگ و لعاب‌دار و بزک شده از ایشان است. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
❤️ نماز اول وقت تاجر کرمانی که از مقلدین حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود از شیخ عبدالکریم سوال کردن آقا شما که یک عمره تو آیات و روایات اهل بیت و ائمه گردش میکنید بفرمایید آیا ختمی، ذکری، وردی ، توسلی ، دعایی سراغ دارید که برای برآورده شدن حاجت موثر باشه ؟ فرمودن بله شیخ عبدالکریم فرمودن اونی که من تا به حالا به دست آورده‌ام اینه که هیچ ختمی و ذکری، و توسلی و دعای برای برآورده شدن حوائج به مثل نماز اول وقت نیست نماز بخونید اونم اول وقت کارهاتون راه میفته امتحان کنید نماز اول وقت گره گشای عجیبیه ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚مديريت خشم به خشم خود با ذهنی آگاه نگاه كن. "خشم خودت راسركوب نكن، فقط بر اساس آن عمل نكن" ابراز كردن خشم يكى از بدترين راه‌هاى خاموش كردن آن است. انفجار خشم معمولا باعث اختلال بيشتر آن بخش از مغز مى شود كه احساسات را تحت كنترل دارد و شخص را بيشتر خشمگين مى‌كند. وقتى از زمان‌هايى حرف مى‌زنيم كه خشم خود را بر سر كسى كه موجب اين احساس در ما شده خالى می‌كنيم، نه تنها آرامش پيدا نمی‌كنيم بلكه خشمگين‌تر نيز می‌شويم . اما هنگامى كه ابتدا خشم را خاموش و سرد می‌كنيم سپس با برخوردى سازنده و حاكى از اعتماد بنفس، به حل و فصل اختلاف خود با ديگرى می‌پردازيم بسيار موثرتر عمل می‌كنيم. مشاهده احساس خشم از طريق حواس بدنی (خشم در كجای بدنم تاثير گذار بوده است؟) و تنفس، نه تنها به كم شدن انرژی انفجاری آن منتهی می‌شود، بلكه به ما امكان انتخاب می‌دهد كه چه رفتار سازنده ای در قبال آن انجام دهيم. نگاه كردن به خشم با هوشياری، حالتی است كه نه به يكباره در واكنش پرخاشگری می‌افتيم و نه آن را در درون خود سركوب می‌كنيم . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚قصه های کهن 🎯اختصاصی بهلول عاقل ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ شما را نمی‌دانم! من اما هرچه که فکرهام زیاد باشد و ذهنم شلوغ‌تر، درست همان وقت‌ها مغزم خاطرات هزاران سال پیش‌تر را از قفسه‌های خاک‌خورده‌ی اتاقش بیرون می‌کشد که بعد میان جدی‌ترین فکرها و تصمیم‌ها یکهو چراغ خاطره‌ای روشن می‌شود، رنگ می‌گیرد و زنده می‌شود و جلو می‌آید مثلا همین الان که روی موضوعی تمرکز کرده‌ بودم و داشتم نتایج سرچ‌ها و نوشته‌هام را جمع‌بندی می‌کردم، به یک آن یادم افتاد که چند سالی هم از سال‌های جوانی را طرفدار خواننده‌ی عرب، «نانسی عجرم» بوده‌ام! آن سال‌ها که هنوز دسترسی به اینترنت این‌همه فراگیر نبود و گوگل این‌همه ابزار واجب زندگی نبود، سیستمم پر بود از پوسترها و عکس‌های پرتره‌اش. با بدبختی چندتایی از موزیک ویدیوهاش را هم پیدا کرده بودم و روزی صدبار گوش می‌دادم! عنوان یکی از شعرهاش «سحر عیونه» بود. این یکی را روزی هزاربار جدا گوش می‌دادم! عاشق آنجا بودم که دست‌هاش را می‌گذاشت روی شقیقه‌هاش و می‌خواند «یااااااای سحر عيونه و نظراته اول ما اتلاقينا عين بعين»! موضوع کلیپش هم از این داستان‌های آبکی عشق در یک نگاه بود که زمان جوانی ما خیلی ترند بود یک سالی که رفتم سوریه، وسط بازار شام پسرکی بود که سی‌دی‌ آلبوم‌های تمام خوانندگان عرب را می‌فروخت یادم هست که آن میان کلی به پدرم اصرار کردم که چندتا از سی‌دی‌های نانسی را برایم بخرد! از نظر پدرم خریدن سی‌دی در یک سفر زیارتی جایز نبود! اما راضی شد بالاخره. از شوق اینکه می‌توانم تمام ویدیوهای این بشر را بی وقفه در تمام روز پلی کنم در پوستم نمی‌گنجیدم! آنقدر که از تمام بازار شام و مسجد جامع اُمَوی، تصویر آن پسر و سی‌دی‌هایی که داد دستم، روشن‌تر است بعد از این همه سال. از سفر که برگشتم، قبل از هرکاری نشستم پای کامپیوترم و یکی از سی‌دی‌ها را توی سی‌دی‌رام گذاشتم! خالی بود! سی‌دی بعد؟ خالی بود! هر چهارتا سی‌دی را آن پسر جوان کیلومترها دورتر از من غالب کرده بود به من. پسرک حالا هم‌سن و سال من باشد شاید. همین سرظهری که من داشتم فکرهام را جمع‌بندی می‌کردم برای انجام کاری، از گرمای دمشق پناه برده به خنکای خانه‌اش! البته اگر هنوز مانده باشد در دمشق!! مشتش را پر از آب کرده و قبل از آنکه صورتش از قطرات آب خیس شود، یک آن یادش افتاده که سال‌ها قبل دخترکی بود که میان بازار شام، با ذوق بسیاری سی‌دی‌های نانسی را از او طلب کرده! بعد به تمام سال‌های جوانی که این‌چنین کاسبی می‌کرده از ته دل خندیده و فکر کرده که آن دخترک کجاست حالا؟! من اینجایم آقا سال‌هاست دیگر شعرهای نانسی را گوش نمی‌دهم! حتی قیافه‌اش هم از یادم رفته‌! اما باید عرض کنم که مغزی دارم به غایت آشفته! دقیقا شبیه همان بازار شام که روزگاری محل کسب و کارتان بود! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شخصیت شناسی از روی گروه خونی شما ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 ملاک و معیار دوستی «رفیق شناسی» امام حسن مجتبی (ع) به یکی از فرزندانش فرمود: 👈 پسرم! با هیچ کس دوستی و رفاقت «صمیمانه» بر قرار مکن مگر اینکه از رفت و آمدها و راه و روش آن شخص آگاه شوی و چون خوب از حالش آگاه شدی و معاشرت با او را پسندیدی با او بر اساس گذشت از لغزش‌ها و برادری و کمک در سختی‌ها دوستی و رفاقت کن 📚تحف العقول، ابن‌شعبه ص۲۳۳ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚به حد ضرورت اکتفا کنید: اسلام زن و مرد نامحرم را از صحبت کردن با هم و برخوردهایی که لازمه رسیدگی به کارهای روزمره است منع نکرده است البته در صورتی‌که بدون هیچ شائبه‌ای بوده و به مسائل دیگر آلوده نباشد. حریم نگه دارید: حریم نگه داشتن میان زن و مرد نامحرم در متون روایی و در سیره معصومین(ع) ذکر شده، سنّت جاری مسلمانان از زمان رسول اکرم(ص) همین بوده و زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی‌شده‌اند ولی همواره اصل «حریم» رعایت می‌شده و در مساجد و مجامع حتی در کوچه و معبر زن و مرد مختلط نبوده و درب ورودی زنان در مسجدالنبی(ص) جدا بوده است. از نگاه و رفتار هوس‌آلود پرهیز کنید: اسلام می‌خواهد جامعه عاری از هرگونه نگاه و رفتار هوس‌آلود و سرشار از کار و فعّالیت باشد و زن و مرد فارغ از دغدغه‌های شهوانی به تحصیل و سایر کارهای زندگی برسند لذا زن و مرد از اختلاط بی‌حد و مرز از زیر پاگذاشتن حریم‌های عفاف و شرم و حیا باز داشته تا سلامت فرد و جامعه تأمین شود. به سیره معصومین(ع) توجه کنید: در حدیثی آمده حضرت علی(ع) کراهت داشت تا به زنان جوان آغاز به سلام کند و درباره حکمت آن فرمود: (ترس از آن دارم که تحت تأثیر صدای او واقع شوم و ضرر آن از ثوابی که از سلام می‌برم بیشتر شود.) درسی از امام باقر علیه السلام: یکى از اصحاب امام محمّد باقر علیه السلام که در کوفه ، مکتبِ قرآن داشت و زنان را نیز آموزش مى داد، روزى با یکى از زنان شاگرد خود شوخى لفظى کرد. پس از گذشت چند روزى از این جریان ، در مدینه منوّره به ملاقات آن حضرت آمد. و چون وارد منزل حضرت گردید، امام علیه السلام با تندى و خشم با او مواجه شد و فرمود: هر که در خلوت مرتکب گناهى شود، از عقاب و قهر خداوند متعال در امان نخواهد بود؛ و سپس افزود: به آن زن چه گفتى ؟ آن شخص از روى شرمسارى و خجالت در حالت سکوت ، با دست هایش ، صورت خود را پوشاند؛ و آن گاه حضرت به او فرمود: دیگر چنین نکن و از کردار خویش توبه نما. 📚خرایج راوندى : ج 2، ص 594، معرفة الرجال : ص 173، ح 295. قرار دادن حریم در روابط زن و مرد ثمراتی دارد که از جمله آن می‌توان به جلوگیری از آشفتگی ذهنی، کنترل غرایز جنسی، پرهیز از قرار گرفتن در موضع تهمت، آرامش روانی، تحکیم نظام خانواده و وفاداری به همسر، انجام سالم فعالیت‌های اجتماعی، کاهش جرائم اخلاقی ، پیشگیری از ناکامی و شکست در زندگی و موفقیت تحصیلی و شغلی اشاره کرد. 💡آیا صحبت یا شوخی با نامحرم به شکل صوتی، تصویری یا نوشتاری و نیز فالو یا لایک کردن جنس مخالف در فضای مجازی حرام است؟به طور کلی ارتباط با نامحرم که مستلزم مفسده بوده یا خوف وقوع در حرام در میان باشد، جایز نیست. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 حکایت سلیمان عليه السلام گنجشگی را دید که به ماده ی خود می گفت؛ چرا خود را از من باز میداری؟ در صورتی که اگر خواهم بارگاه سلیمان به منقار بردارم و به دریا اندازم سلیمان عليه السلام از شنیدن سخن او لبخند زد. سپس آن دو را به نزد خود خواند و بدو گفت: آیا به راستی توانی چنان کنی؟ گفت: ای پیامبر خدا نه، اما گاه شود که مرد خود را در چشم زن خویش آراید. عاشق را سرزنش نشاید. سلیمان به گنجشک ماده گفت: او تو را دوست همی دارد، زِ چه رو خود را از او باز میداری؟ گفت: او عاشق من نیست. بل مدعی عشق است. چرا که با من، جز من را نیز دوست همی دارد. سخن گنجشک ماده بر دل سلیمان نشست. وی سخت بگریست و چهل روز از مردمان در پرده شد و خداوند را میخواند که دل وی را برای محبت خویش خالی کند و از آمیختن با محبت غیر خود باز دارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان هاروت و ماروت   یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست . مفسران نوشته اند که هاروت و ماروت، دو نام سریانی است و دو فرشته آسمانی هستند و علت آمدن آن ها بر زمین، آن است که، مردم در زمین ستم ها کردند و ناموس ها دریدند و شراب خوردند و مستی ها کردند و زنا کردند! فرشتگان به خدا عرض کردند:" خدایا! بندگان را آفریدی که تو را نافرمانی کنند؟" خداوند فرمود:" اگر آن نیروی شهوت که در آن هاست در شما بود، شما هم چنین می کردید!" گفتند:" خداوندا! ما را نسزد که نافرمانی کنیم و خلاف امر تو رفتار نماییم." خداوند فرمود:" از میان خودتان دو فرشته برگزینید تا من در آن ها شهوت آفرینم." آنان هاروت و ماروت را برگزیدند که از همه پارساتر بودند. خداوند در آن ها نیروی شهوت آفرید و روانه زمین کرد تا در میان مردم داور و کاگزار باشند. و خداوند به آن ها سفارش کرد که شرک میاورید، خمر نخورید، زنا مکنید، آدم مکشید، گوشت خوک مخورید و در داوری، ستم و بیداد نکنید. ایشان به زمین آمدند و روز، کارسازی مردم می کردند و شب به آسمان باز می گشتند. روزی زنی زیبا، زهره نام، با طرف خود نزد آن ها به داوری آمد. گویند این زن، پادشاه زاده ای از کشور پارس بود، فرشتگان چون زیبایی او را دیدند، دل در هوای زن کردند و داوری را به تاخیر انداختند و او را در خانه خود دعوت کردند تا کام دل از او گیرند. آن زن سر باز زد و گفت:" اگر شما را از من مرادی است، نخست باید مانند من بت پرست شوید و آدم بکشید و شراب بنوشید. آن ها گفتند این کارها از ما به دور است و ما نتوانیم انجام دهیم! سه بار این گفتگو میان آن ها بود تا بار سوم که شهوت کار خود را کرد... گفتند از آن چهار که گفتی، شراب خوردن برای ما از همه آسان تر است و ندانستند که شراب مادر همه جنایت ها و گناهان است، پس خمر خورند و مست شدند و کام خود را از آن زن گرفتند، در این حال کسی از کار آنان آگاه شد، آنان از ترس فاش شدن راز، او را کشتند. تا هم آدمکشی و شراب خوری و زنا کاری مرتکب شدند! در آن حال، خداوند، فرشتگان را از کار آن ها آگاه ساخت و از آن پس برای مردم زمین آمرزش خواستند... و نوشته اند که به آن زن اسم اعظم آموختند و او به آسمان شد، لیکن فرشتگان او را مانع شدند و خداوند هم صورت وی بگردانید تا ستاره ای سرخ در نزدیکی زمین شد و نام او به عربی زهره و به فارسی ناهید و به زبان نبطی بیدخت است. مفسران نوشته اند: پس از آن که دو فرشته مرتکب گناه شدند نتوانستند به پرستشگاه خود بازگردند و پر وبال خود را ناتوان دیدند و از کرده خود پشیمان شده، نزد ادریس رفتند تا نزد خداوند شفاعت کند. خداوند آنها را میان عذاب دنیا و یا عذاب آخرت متحیر کرد. آنان عذاب دنیا را خواستند و از این پس، آن ها را سرنگون به چاهی درانداختند که به تشنگی و در آتش گرفتارند... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 وفای به نذر حاج میرزا خلیل تهرانی که از اطبای مشهور و دانشمندان عالی قدر شیعه است در زمان سید صاحب ریاض در کربلا به مداوای بیماران اشتغال داشت. او می‌گوید: هنگامی که ساکن کربلا بودم مادرم در تهران زندگی می‌کرد، شبی او را در خواب دیدم به من گفت: پسر جان من از دنیا رفته ام، جنازه‌ام را پیش تو می‌آورند. کسی دماغم را شکست. چیزی نگذشت که نامه ی یکی از دوستانم به دستم رسید، در آن نامه نوشته بود: مادرت از دنیا رفت، جنازه اش را با جنازه‌های دیگر فرستادیم. وقتی جنازه‌ها وارد شد مراجعه کردم، گفتند: ما خیال می‌کردیم شما ساکن نجف هستید جنازه ی مادرت را در رباط ذی الکفل گذاشتیم. پیوسته موضوع شکستن دماغ در نظرم بود. بالاخره جنازه ی مادرم را تحویل گرفتم، همین که کفن را باز کردم دیدم دماغش شکسته است، علتش را پرسیدم، گفتند: این جنازه بالای جنازه‌های دیگر بود اسب‌ها میان رباط در هم آویختند و به جنازه‌ها برخورد کردند و این جنازه از بالا به زیر افتاد، دیگر ما اطلاعی نداریم. پیکر مادرم را به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل (ع) آوردم، آن جا عرض کردم: یا ابالفضل! مادرم نماز و روزه را خوب نمی توانست انجام دهد، اکنون به شما پناه آورده ام، به فریادش برس، من با شما عهد میبندم پنجاه سال نماز و روزه برایش بخرم، پس از آن مادرم را دفن کردم. مدتی گذشت، شبی در خواب دیدم ازدحام و داد و فریاد زیادی بر پا است، خارج شدم دیدم مادرم را به درختی بسته اند و او را با شلاق می‌زنند، گفتم: چه کرده که او را می‌زنید؟ گفتند: حضرت ابوالفضل به ما دستور داده او را بزنیم تا مبلغی را که تعهد کرده بپردازد. داخل منزل شدم و مبلغی را که می‌خواستند آوردم، مادرم را رها کردند. او را به منزل آورده، به خدمتش مشغول شدم، وقتی از خواب بیدار شدم، حساب کردم مبلغی که در خواب از من گرفته بودند کاملا مطابق بود با پنجاه سال نماز و روزه، آن مبلغ را برداشتم نزد سید صاحب ریاض آوردم و تقاضا کردم از طرف مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگیرند. 📙پند تاریخ۳۰/۲ ؛ به نقل از: دار السلام ۲/ ۲۴۵. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه گویند که ... در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت  نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و  ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید  از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﺮپیچ ﻭ ﺧﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺳﺨﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﻩ ﺳﻘﻮﻁ می کند ، ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺟﺎ ﻓﻮﺕ می کند ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻣﺪﺍﺩﯼ ﻧﺠﺎﺕ می یاﺑﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ داده می شود ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪﻣﻼﻗﺎﺕ ﺍﻭ می رود، ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شود ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ! ﺳﻮﺍﻝ: ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺭﯾﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟! چندثانیه فکر کنید سپس بخوانید؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﭼﻨﮓ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭد! ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﺪ؟! ﺍﮔﺮ ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺭﺳﺖ می دادیم، ﺑﻠﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ ﻣﮕﺮ ﻓﻘﻂ یک ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﺷﺪ؟! ﺍﻣﺮﻭﺯه ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻧﯿﺴﺖ ... «ﺗﻔﮑﺮ ﻗﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺍﯼ می تواند ﺑﺎشد.» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴اسلام مدافع سرسخت حقوق حیوانات! 🌸پيامبر مهربانی و رحمت (صلى الله عليه وآله)فرمود: گر از شما به خاطر آن چه بر سر حيوانات آورده ايد، چشم پوشى شود، به يقين بسيارى از لغزش هاى شما آمرزيده مى شود. رسول رحمت، نه تنها از كشتن جانداران منع مى كرد، بلكه دستور مى داد كه شبانگاهان مواظب باشند تا مبادا موجود ريز و حشره كوچكى، حتى به طور نادانسته و غير عمدى، زير پا از بين برود. همچنین نوشته اند که: پيامبر اسلام هنگامى كه وضو مى گرفت، گربه اى نزد او آمد، پيغمبر دانست كه آن حيوان تشنه است، ظرف آب را به طرفش برد و گربه آب نوشيد، سپس ايشان نيز از همان ظرف وضو گرفت. همچنین پیامبر فرمود: هرگاه يكى از شما بر حيوانى سوار شد، آن را از راه هاى هموار و آسان ببرد، و آن را به راه هاى دشوار و سخت نكشاند! نيز در روايتى ديگر فرمود: كسى كه در گردنه (سربالايى) از مرکب خود پياده شود و پشت سر آن راه برود، همچون كسى است كه بنده اى را در راه خدا آزاد كرده باشد. نيز فرمود: سه نفرى بر يك حيوان، سوار نشويد، زيرا در اين صورت، يكى از آنان لعن شده است، و آن، نفر جلويى مى باشد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
تـو وقتی خوب هستی که اگر گناه کسی را دیدی آنرا ندیده بگیری و فاش نکنی... وقتی بزرگواری که غم دیگران را آرام می کنی... وقتی زیبـا هستی که لبخند می زنی و در قلبت غم بزرگی داری و دیگران را به لبخندت شـاد می کنی.... چه فرزندانت باشند چه همسر و چه غیر آنها... خدایا ما را از کسانی قرار بده که در دنیا خیر و نیکی می کارند خـدایا مـا را به کـارهـای خـیر هرگونه کـه باشد نزدیک کـن..... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
شب و آرامشی دیگر خداوند کنار توست و آماده برای شنیدن آرزوهایت را با عشق برایـش تـعریـف کــن…. شبتون بخیر🌸🌸🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
با نام زیبای خالق مهربان که واژه پر مهر «سلام» است موج لطیفی میسازم و در گوش تمام اهالی صبح خصوصا شما عزیزانم زمزمه میکنم؛ سـلام، سـلام و آرزومندم تنی سـالم داشته باشید🌸🌸🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel