eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
37.6هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ تو با خدای قادر باش، خداوند عزیز و تمام ملائکه‌اش برای تو خواهند بود علامه محمّد تقی مجلسی، در امر به معروف و نهی از منکر مردی دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود. به هرجا قدم می گذاشت، به هرکس که می‌رسید و هر موضوعی را می‌دید، از امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی‌داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت‌کنندگان ترس و اضطراب و رنجی به خود راه نمی‌داد. یک بار اراذل و اوباش که از برخورد مولا محمّد تقی سخت آزرده و آشفته بودند، برای ساکت نمودن وی نقشه‌ای طرح کردند و آن نقشه این بود که یکی از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانی دعوت کند. صاحب خانه ترسو برای شب جمعه از آن مرد بزرگ الهی دعوت کرد و خود از خانه رفت. مجلسی به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید. جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود. مجلسی دانست که نقشه‌ای جهت او کشیده شده، اما از نقشه خبر نداشت. ❌ادامه در پست های بعدی..... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 موضوع: بعضی مواقع درگیر ظواهر میشیم و از اصل داستان غافل می‌مونیم ... سخنران استاد عالی ➥═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
❤️ تو با خدای قادر باش، خداوند عزیز و تمام ملائکه‌اش برای تو خواهند بود علامه محمّد تقی مجلسی، در
ولی نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنی عشوه‌گر و مطربه با روی باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقی به رقص مشغول شود. آنگاه یکی از اوباش، مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانی را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهی از منکر بسته شود! مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد: در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند؛ گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را؛ چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص آن اوضاع را مشاهده کرد با دلی سوخته و چشمی گریان به وجود مقدس حضرت روی آورد و عرضه داشت: گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را. ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یا رب یا رب مشغول شده و در مقام توبه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهی توبه کردند و از صلحای زمان شدند. 📚انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی، ج 10، ص 119 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید و نبایدهای استفاده از مکمل‌ها برای افراد| آیا مکمل‌ها جانشین کاملی برای مواد مغذی هستند؟ میان مجموعه‌ای از مکمل های غذایی و رژیمی در فروشگاه‌های مختلف، سوال اکثر مردم این است که واقعا به کدام مکمل نیاز داریم. گرچه استفاده از مکمل‌‎ها برای حفظ سلامتی مناسب است، اما مصرف بی رویه مکمل های غذایی چه عوارضی می‌تواند داشته باشد؟ در این گزارش نگاهی به موضوع استفاده از مکمل‌های غذایی و رژیمی در زندگی روزمره افراد داشته‌ایم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💡 اصطلاح "چنته اش خالی شد" کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد. این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم. "چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت. "عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود. در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!" این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان مرد ادارى و همكارش‏ يكى از رفقايمان نقل مى‏كرد كه روز اول ماه رمضان بود، روزه گرفتيم رفتيم اداره و تازه با يك آقايى به اصطلاح هم ميز و آشنا شده بوديم. او هم روزه مى‏گرفت. بعد از يكى دو ساعت آن رفيقم گفت: فلانى! من مى‏خواهم يك تذكرى به شما بدهم. گفتم: بفرماييد. گفت: من خيلى از شما معذرت مى‏خواهم كه اين تذكر را مى‏دهم ولى خوب لازم مى‏دانم كه اين تذكر را بدهم، از اخلاق بد خودم است، چه عرض كنم. من يك چنين اخلاق بدى دارم كه در ماه رمضان كه روزه مى‏گيرم عصبانى مى‏شوم، خيلى هم عصبانى مى‏شوم. وقتى هم كه عصبانى مى‏شوم ديگر هرچه به دهانم مى‏آيد مى‏گويم، حرف بد مى‏گويم، فحش مى‏دهم، توهين مى‏كنم. ممكن است در اين ماه رمضان به جنابعالى جسارتى بكنم. خواهش مى‏كنم اگر چنين شد، ديگر روزه است، اخلاق من است، خيلى ببخشيد.  اين آقاى رفيق ما گفت: گفتيم عجب كارى شد! اين مرد روز اول ماه رمضان آمد با ما اتمام حجت كرد. حالا ما يك ماه رمضان تمام بايد از او فحش بشنويم، چون روز اول ماه رمضان گفته اخلاق من اين است. گفت: من هم گفتم كه عجب تذكر بجايى دادى! اتفاقاً اخلاق من هم همين‏طور است و بلكه بدتر، در حال روزه عصبانى مى‏شوم، يك وقت مى‏بينى كه اين دوات را برداشتم و پراندم به سرت. گفت: عجب! خيلى اخلاق بدى است. پس خوب است هر دومان مواظب باشيم. شهید این داستان را در تبیین معیار کار اخلاقی از نظر راسل بیان کرده است که معتقد هستند اخلاق را باید رعایت کرد تا دچار عکس العمل های منفی آن نشویم. 📚مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى ج‏22 / 484 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مذهبی سخنرانی بسیار زیبا و آموزنده از دست ندید ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
آرامش آسمان شب سهم قلبتان و خــداونـد روشنى بى خاموشِ تمـام لحظه هايتـان باشد شبتون بخیر لحظه هاتون سرشـار از آرامش ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
الهی! امروزمان آغازی باشد برای شکر بیکران از نعمت‌های الهی قلبمان جایگاه فقط مهربانی زندگیمان سر شار از آرامش و روحمان غرق از محبت الهی سلام صبح تون بخیر🌸🌸🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🌹داستان آموزنده آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت. بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛ چشمان و قلبش می‌لرزید. متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست. دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد. متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم! متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد. پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است. «و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…» (ضحی آیه ۱۱). «اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…» (ابراهیم آیه ۷). ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel