8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت کسی که به درخواست برادر دینیاش اعتنا نمیکند
شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیتالله خامنهای
☫به کانال جهاد تبیین بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78
توییت جالب خبرنگار بلوچ:
امروز علیرغم اعلام مولوی عبدالحمید به عنوان عیدفطر، اما همه اهل سنت سیستان و بلوچستان امروز عیدشون نبود؛
مولوی عبدالرحمن امام جمعه اهلسنت چابهار امروز رو ۳۰ ماه رمضان اعلام کرد...
محبوبیت عبدالحمید موج میزنه 😂
✋
تفاوت مقاومت و تسلیم
🔹"سودان" با وعده رفع تحریم، گزینه تسلیم را برگزید و حتی رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت اما تجزیه شد، فقیرتر شد، الان هم درگیر جنگ داخلیست!
🔹"سوریه" گزینه مقاومت را برگزید؛ هزینه داد اما کشورش را حفظ کرد و حالا دشمنان سابق برای ارتباط با او صف بستهاند!
👌همیشه "مقاومت" هزینه کمتر و عایدی بیشتری برای کشورها و ملتها دارد ...
https://eitaa.com/atashbekhtyar
🌺روایتی شگفت انگیز از حضرت پیامبراکرم صلیالله علیه وآله وسلم در مورد روزه داران و عید فطر (حتما بخوانید)
🔻از ابنعباس نقل شده که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیده که فرمودند:
♦️... و چون شب عید فطر که شب جوائز نام دارد، فرا رسد، خداوند پاداش عملکنندگان را بدون حساب و شمارش ببخشد.
♦️ و چون صبح روز عید فرا رسد، خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگیزد؛ پس در زمین فرود آیند و سر کوچه و گذرها بایستند و گویند: اى امّت محمد، بهسوى پروردگار کریم براى نماز عید بیرون شوید که او پاداش فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بیامرزد.
♦️و چون سوى محل برگزارى نماز عید روند، خدا عزّ و جل به ملائکه فرماید: اى ملائکه من، پاداش یک اجیر وقتى به وظیفهاش عمل کند چیست؟ گویند: معبودا و سيّدا، پاداش او آن است که اجر او را بهطور کامل عطا کنى.
♦️خدا عزّ و جل فرماید: اى ملائکه من، شما را گواه مىگیرم که من پاداش این را که در ماه رمضان روزه گرفتند و به نماز ایستادند، خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم.
♦️و مىفرماید: اى بندگانم، از من درخواست کنید. به عزّت و جلالم خودم سوگند، شما امروز در این گردهمایی خود براى آخرت و دنیایتان هرچه از من بخواهید، به شما ببخشم. و به عزّتم سوگند، تا آن زمان که مرا مراقب خود بدانید و از من بترسید، گناهان و عیوب شما را بپوشانم.
♦️ به عزّتم سوگند که شما را از عذاب پناه دهم و در نزد کسانى که در دوزخ جاودانند، رسوا نسازم. باز گردید که همگى بخشیده شدهاید. شما مرا خشنود ساختید و من از شما خشنود گشتهام.
♦️پیامبر فرمود: پس ملائکه بدین بخششى که خداوند به این امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنایت فرموده، یکدیگر را بشارت داده و تبریک گویند.
📚امالی مفید، ص٢٣٢؛ اقبالالاعمال، ج١، ص٢۵؛ بحارالانوار، ج٩٣، ص
🔴باز نشر/تصوير سلاحى كه در خطبه هاى نماز عيد فطر سال ۹۸ در دستان رهبرمعظم انقلاب بود مورد توجه رسانه ها قرار گرفت.
♦️اين سلاح " دراگانوف" نام دارد. اما اين سلاح چه خصوصيتى دارد؟
♦️سلاح تک تيرانداز "دراگانوف" سلاح انفرادی است که بیشتر در عملیات های تجسسی کاربرد داشته و برای از کار انداختن نفرات شاخص دشمن، در حین عملیات کمین از فاصله دور به کار می رود.
♦️این سلاح از وزن کم و دقت فوق العاده ای برخوردار است و با ظاهری زیبا، عملکردی مطمئن و بی خطر دارد.
🌹اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای …
♦️گفتندنماز عیدمحشـر شده است
مبهوت ز خطبه های رهبر شده است
♦️گفتندبـه هـم دوباره انگار «علی»
آماده برای فتح خیبرشده است
📸 تصاویری از پیشنویس نیم سوخته اساسنامه سپاه
♦️مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سند نیمسوخته مربوط به اولین اساسنامه سپاه را که پس از شهادت شهید یوسف کلاهدوز قائممقام وقت فرمانده کل سپاه از کیف ایشان پیدا شد، منتشر کرده است.
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_دوم
💠 ذهنم هنوز درگیر نگاهش بود و برای فهم هر کلمه به زحمت افتاده بودم تا بلاخره حرف آخر را زد :«گروههای امدادی #حشد_الشعبی هم دارن باهاشون میرن. منم با ابوزینب میرم برا کارای درمانی، تو نمیای؟»
ماشینها به سرعت از کنارم رد میشدند و انگار هیچکدام سراغ مسافر نبودند که خسته بهانه آوردم :«آخه شیفت دارم!» و او با حاضر جوابی پاپیچم شد :«چند روز بیشتر نمیشه! شیفتاتو عوض کن، همین امروز بیا #بغداد. ما فردا حرکت میکنیم سمت مرز زرباطیه.»
💠 از همان صبحی که مقابل چشمانم رفت، همیشه دلم میخواست محبتش را جبران کنم و حالا فرصتی دست دلم آمده بود تا حداقل برای مردم #ایران کاری انجام دهم که راضی به رفتن شدم.
نورالهدی هم مثل همان روزهای دانشگاه وقتی نقشهای میکشید تا آخر ایستاده بود که دو دختر کوچکش را به مادرش سپرد و با همسرش تا #فلّوجه آمد، دل پدر و مادرم را نرم کرد و همان شب مرا با خودشان به بغداد بردند.
💠 از فلّوجه تا بغداد یک ساعت راه بود و از بغداد تا مرز #زرباطیه سه ساعت و در تمام طول این مسیر، نورالهدی تنها از دوران آشناییمان در دانشگاه پزشکی بغداد میگفت.
اصلاً به روی خودش نمیآورد در این سالها بین ما چه گذشته و شاید نمیخواست آزارم دهد که حتی نامی از برادرش نمیبرد و با همان صورت سفید و چشمان روشنش تنها به رویم میخندید.
💠 همسرش ابوزینب هنوز در حال و هوای جنگ و #جهاد در هر فرصتی از خاطرات رفقای ایرانیاش در نبرد با #داعش میگفت و بین هر خاطره سینه سپر میکرد :«#ایران که به کمک ما نیازی نداره، ما خودمون دوست داشتیم یجوری جبران کنیم که داریم میریم!»
و از دریای آنچه او دیده بود، قطرهای هم به نگاه من رسیده و دِینی به گردنم مانده بود که قدم در این مسیر نهادم و تازه دیدم در مرز زرباطیه #قیامت شده است.
💠 صدها خودروی #حشد_الشعبی با آمبولانس و بیل مکانیکی همه به جبران محبت ایران برای ورود به #خوزستان صف کشیده و به گفته ابوزینب ساماندهی همه این نیروها در خوزستان با #ابومهدی و #سردار_سلیمانی بود.
تنها سه سال از آزادی فلوجه گذشته و یادم نرفته بود دو فرمانده قدرقدرتی که فلوجه را از دهان داعش بیرون کشیدند، #ابومهدی و #حاج_قاسم بودند که حتی از شنیدن نامشان کام دلم شیرین میشد.
💠 ساعتی در مرز معطل ماندیم و وقتی وارد #ایران شدیم دیدم خوزستان دریا شده و فوران آب زندگی مردم را با خودش برده است.
قرار ما شهر #شادگان بود، جایی که خانهها تا کمر در آب فرو رفته بود، روستاها تخلیه شده و مردم در چادرها ساکن شده بودند.
💠 باید هر چه سریعتر کارمان را شروع میکردیم که همانجا کنار آمبولانسی در یک چادر کوچک، همه امکانات درمانیمان را مستقر کردیم.
چند روز بیشتر از #سیلاب خوزستان نگذشته و در همین چند روز، بیماری حریف کودکان شادگانی شده بود که تا شب فقط مشغول معاینه و نسخه پیچیدن بودیم.
💠 نزدیک #نماز مغرب و عشاء، از کمر درد همان کف چادر دراز کشیدم و نورالهدی آخرین مادر و کودک را رهسپار کرد که صدای ابوزینب از پشت چادر بلند شد :«یاالله!»
من سریع از جا بلند شدم و نوالهدی به شوخی جواب داد :«مریضِ مرد نمیبینیم، نمیشه بیای تو!»
💠 ابوزینب وارد شد و مرا گوشه چادر دید که از خیر شیطنت با همسرش گذشت و با مهربانی خبر داد :«یکی از موکبهای #ایرانی برای شام دعوتمون کرده!» و نورالهدی هم مثل من ضعف کرده بود که روپوشش را درآورد و رو به من صدا رساند :«بلند شو بریم که رنگت پریده!»
تا رسیدن به موکب باید از مسیرهای ساخته شده بین آب و گِل رد میشدیم و همه حواسم به زیر پایم بود که صدایی زنانه سرم را بالا آورد.
💠 دختری با چشمانی گریان و میکروفون به دست، نزدیک موکب ایستاده و پیرمردی مقابلش اصرار میکرد تا انگشتری را از او قبول کند...
#ادامه_دارد
#سپر_سرخ
#رادان
#حجاب_بالندگی
#تولیدی_عس_زنجان