کتاب پایان مأموریت زندگینامه داستانی رئیس جمهور شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی است. این کتاب با تکیه بر عناصر واقعی، داستان زندگی و فعالیت های این شخصیت برجسته را با زبانی داستانی و جذاب به تصویر می کشد. در این کتاب، نویسنده با استفاده از نقل قول ها، خاطرات و اسناد معتبر، تصویری جامع و کامل از زندگی شخصی و حرفه ای آیت الله رئیسی ارائه می دهد. داستان از کودکی او در محله نوغان مشهد شروع می شود و تا لحظات پایانی زندگی او ادامه می یابد، به گونه ای که خواننده با تمامی فراز و نشیب های زندگی ایشان آشنا می شود.
بخشی از کتاب...
مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. رو به روی کفشداری ایستاد، جملهای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش بر میخواست روی صورتش جاری شد.کفشهای کهنهمان را به کفشداری داد، خم شد پیشانیام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امنترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و درهای دنیا به رؤیت بسته شد به اینجا بیا.
سید قد بلند وارد مدرسه علمیه شد. در بین جمعیت یک راست به سراغ من آمد، مرا در آغوش گرفت، خوش و بشی کرد و پس از آن به سمت اتاق مدیریت مدرسه رفت. من که همچنان در بهت و حیرت بودم، خیال میکردم او من را با کس دیگر اشتباه گرفته است. هنوز نیم ساعتی از دیدارم با او نگذشته بود که مدیر مدرسه من را صدا زد. وارد اتاق که شدم، مدیر با لبخند به من نگاه کرد و گفت:« اون سید رو شناختی؟»...
حتما مطالعه کنین🙂❤️🩹
روزی امیرالمؤمنینعلیهالسلام به اصحاب خود میفرمود:
دلم خیلی به حال ابوذر میسوزد، خداوند رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند: چطور؟!
مولا فرمود:
همان شبی که به دستور خلیفه ماموران، جهت بیعت گرفتن از ابوذر به خانهی او رفتند؛ چهار کیسهی اشرفی به ابوذر دادند،
تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر عصبانی شد و به مامورین گفت: شما به من توهین کردید؛ آن هم دوبار! اول اینکه تصور کردید که
من علی فروشم،و آمدید مرا بخرید،
اما دوم؛ بی انصافها، آیا ارزش علی
چهار کیسه اشرفی است؟! شما با این چهار کیسه اشرفی میخواهید من"علی"فروش شوم؟!
اگر تمام ثروت های دنیا را هم
جمع کنید،با یک تار موی علی عوض نمیکنم!
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه میکرد و میفرمود:
قسم به خدایی که
جان علی در دست اوست؛
آن شبی که ابوذر درب خانه را
به روی سربازان خلیفه بست،
سه شبانه روز بود که او و خانواده اش
هیچ غذایی نخورده بودند....
| الکافی،ج۸
من همانم که به آغوشِ تو آورد پناه؛
بغلم کن که کسی جز تو نفهمید مرا :)❤️🩹
حضرتفاطمهزهراسلاماللهعلیه:
هرکسعباداتوکارهایخودراخالصانهبرای
خداانجامدهد،خداوندبهترینمصلحتهاو
برکاتخودرابرایاوتقدیرمینماید.
- بحار، ج۶۷، ص۲۴۹