آقا جهانگیر گفت: «آمده ام آهو را نجات بدهم. داروی او دست من است.» جمال بلند شد و گفت:« مرد و مردانه اگر میخواهی نجاتش بدهی، دنبالم بیا.» بعد دوید و به اتاقی رفت که یک تنور داخل آن بود. آقا جهانگیر به حیاط دوید و از کنار زین ،اسبش بقچه‌ای را آورد و خودش را به آهو رساند. آهوی وحشت‌زده با چشم‌های لرزان گوشه ی اتاق خوابیده بود و قلبش تندتند میزد آقا جهانگیر مثل یک پزشک با تجربه، مقداری آب گرم خواست و زخم آهو را شست و با دارویی که آورده بود، آن را بست. عمو داراب که تا آن لحظه فقط تماشا می‌کرد گفت: «چی شده جهانگیر؟ چه بر سر تو و این آهو آمده؟» آقا جهانگیر گفت:« روی این آهو را بپوشانید. من شب را باید کنارش بمانم. فردا صبح تعریف می‌کنم.» 🍉برشی از کتاب #پناهگاه_آهو

🔺 مجموعه با تصاویری زیبا و داستان هایی آموزنده که هیچ وقت از خوندنش خسته نمی‌شین. #نظر_مخاطب

دیگربه‌نسخه‌ی‌اَطِّبا‌نیازنیست! یک‌یاعلی‌دوای‌ِدلِ‌غصه‌دارِما:] @bookcityforchildren

🌻 کارت پستال کودک غدير این کارت پستال،شامل: بادکنک غدیری، که به شیوه زیبایی روی کارت پستال طراحی شده. جای شکلات، جای عیدی که در کارت پستال تعبیه شده. قیمت: ۱۴،۵۰۰ تومان #غدير سفارش👇 @bookstore1401

🏴چقدرخاطره‌ی‌تلخ‌مانده‌درذهنت... 🏴 شهادت مظلومانه حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت🖤 @bookcityforchildren

🖤 به مناسبت شهادت امام محمد باقر (ع)👆

ا❁﷽❁ا 🗓7 ذی الحجه: #شهادت_امام_باقر(ع) 📚برشی از کتاب 📖غمگین‌ترین و بی‌ستاره‌ترین شب بود؛ شب هفتم ذی‌الحجه سال 114 قمری. همه در اتاقی که امام در آن بستری بود، جمع شده بودند؛ هفت فرزند امام و چهار تن از مردم قریش. شب از نیمه گذشته بود. همه اهل خانه در بیرون اتاق، نگران دور هم حلقه زده بودند که گریه امام صادق(ع) را شنیدند. سراسیمه و شتابان به طرف اتاق هجوم بردند. امام محمد باقر(ع) پس از نوزده سال و دو ماه امامت، اینک روحش به آسمان پر کشیده بود. در خانه امام،‌ طوفان گریه و زاری برخاست... 📘#باید_دریایی_باشد @bookcityforchildren