eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
164 دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
2هزار ویدیو
111 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال شب لیله الرغائب به صورت مرحله به مرحله و مصور
به آسمان دلها تو ماه آسمانی ز کل آرزوها تو آرزوی مایی... اللّهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب که بین خلق، است دانی چه چیز آرزوى قلب صاحب است ای کاش روز جمعه که از راه می رسد دیگر کسی نگوید ارباب (عج) غائب است اللّهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 640) قسمت 2 🌼 توبه روحانی 🌼 🍃 ... مشهدی حیدر که کمرش از تکیه زدن خسته شده بود تکانی به خودش داد و گفت: «خدا رحتمش کند. چه رونقی به مسجد داده بود امّا حالا، نه امام جماعتی داریم نه رمقی برای مسجد رفتن.» حاج یحیی که به تازگی سنّش از ۵۰ سال گذشته بود. با صدایی گرفته و محزون گفت: «به همین راحتی هم نمی شود از خیرش گذشت، باید فکری کرد، من دیشب با خودم خیلی کلنجار رفتم و فکر کردم، تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که سراغ حسن، پسر حاج آقا برویم و از او بخواهیم جای پدرش را پُر کند و امام جماعت مسجد شود.» قاسم آقا که از حرف حاج یحیی یکّه خورده بود از جایش بلند شد و گفت: «چی می‌گی حاجی، مگر به همین سادگی است. سواد می‌خواهد، معلومات می‌خواهد، امام جماعت باید عادل باشد، حسن که درس نخوانده، مکتبی نرفته؟» حاج یحیی با آرامش گفت: «فکر این مسائل را هم کرده ام، با خودم گفتم بالاخره، حسن، پسر حاج آقاست هرچی باشد، چیزی از او به ارث برده، از عهده یک نماز جماعت که بر می‌آید، ۲۰ سال در خانه حاج آقا زندگی کرده، مطمئناً خیلی از مسائل را یاد گرفته است. اگر موافق باشید همین حالا سراغش برویم تا مشکل بی رونقی مسجد را حل کنیم.» قاسم آقا در ادامه گفت: «اگر قبول نکرد چه؟» حاج یحیی لبخندی زد و گفت: «نگران نباشید، من فکر همه چیزش را کرده ام. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول: توبه روحانی - صفحه ۸ و ۹. گروه  ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor