🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 626)
🌺 *گـل سـرخ* 🌺
🍃 میرزا محمّد استرآبادی میگوید:
من در حرم الهی یعنی مکه مکرّمه زندگی میکنم، شبی در مسجد الحرام مشغول طواف خانه خدا بودم.
ناگاه جوانی را دیدم که وارد مسجد الحرام شد، او که سیمای زیبایی داشت به طرف کعبه آمد و همراه من مشغول طواف شد. در اثنای طواف وقتی به من نزدیک شد، یک دسته گل سرخ به من عنایت فرمود.
البته آن روزها فصل شکفتن گل نبود، من دسته گل را گرفته و بوییدم. گفتم: آقا جان! اینها را از کجا آورده ای؟
فرمود: از خرابات!
این بفرمود و از نظر ناپدید شد، که دیگر او را ندیدم. [۱]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۳.
📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۶.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 627) قسمت 1
🌼 *نگران درد و مرگ نباش!*🌼
🌾 علامه مجلسی رحمه الله میفرماید:
یکی از اهالی کاشان به قصد تشرّف به بیت اللَّه الحرام همراه گروهی از حاجیان، شهر و دیار خود را ترک میکند. وقتی کاروان وارد نجف اشرف میشود، به بیماری شدیدی مبتلا میگردد، طوری که هر دو پای او خشک شده و از حرکت باز میماند.
همراهان او برای انجام مناسک حج چاره ای جز ترک او نداشتند، به همین جهت، او را به فرد صالحی که در یکی از مدرسههای اطراف حرم حجره داشت، میسپارند و خود رهسپار میشوند.
صاحب حجره هر روز او را در حجره تنها میگذاشت، و در را قفل میکرد و خود به خارج شهر برای گردش و کسب روزی میرفت.
روزی آن مرد کاشانی به صاحب حجره میگوید: من دیگر از تنها ماندن خسته شده ام. از این جا هم میترسم. امروز مرا به جایی ببر و رها کن! و هر جا که خواستی برو!
مرد کاشانی میگوید: او حرف مرا پذیرفت و مرا به گورستان دار السلام نجف برد، و در جایی که منسوب به امام زمان علیه السلام و معروف به مقام قائم علیه السلام بود، نشاند، آنگاه پیراهن خود را در حوض شست و آن را بر روی درختی که آن جا قرار داشت، آویخت و خود به صحرا رفت.
او رفت و من تنها ماندم؛ در حالی که با ناراحتی به سرانجام خود می اندیشیدم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۴ و ۳۰۵.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 627) قسمت 2
🌼 *نگران درد و مرگ نباش!*🌼
🌾... او رفت و من تنها ماندم؛ در حالی که با ناراحتی به سرانجام خود می اندیشیدم. در همین حال، جوان زیبای گندم گونی را دیدم که وارد حیاط شد. به من سلام کرد و یک راست به محراب رفت و مشغول نماز شد. آن گونه زیبا به راز و نیاز پرداخت و چنان در خشوع و خضوع بود که تا آن زمان من کسی را چنین در نماز ندیده بودم. وقتی نمازش تمام شد، نزد من آمد و احوالم را پرسید.
گفتم: به مرضی مبتلا شدهام که مرا سخت گرفتار نموده است. نه خدا شفایم میدهد که بهبودی یابم، و نه جانم را میستاند که آسوده شوم.
فرمود: نگران نباش! به زودی خداوند هر دوی آنها را به تو عطا خواهد نمود.
این را گفت و رفت. وقتی از حیاط خارج شد، دیدم پیراهنی را که صاحب حجره روی درخت پهن کرده بود، روی زمین افتاده است. آن را برداشتم و شستم و دوباره روی درخت آویزان نمودم.
ناگاه به خود آمدم. آری من که نمی توانستم حتی از جایم حرکت کنم، اکنون هیچ گونه اثری از آن بیماری سخت در من دیده نمی شد. یقین کردم که او همان قائم آل محمّد علیه السلام است.
با عجله به دنبال او خارج شدم و تمام اطراف را گشتم. اما کسی را ندیدم. از این که دیر متوجّه شده بودم، بسیار پشیمان بودم. وقتی صاحب حجره بازگشت و مرا صحیح و سالم دید، با تعجّب پرسید: چه شده است؟
من تمام ماجرا را برای او تعریف کردم، او نیز مانند من، از این که به شرف ملاقات او نائل نشده بود، حسرت میخورد. اما با این حال خوشحال و شاد با هم به حجره بازگشتیم.
شاهدان میگفتند: او تا موقعی که دوستانش از حج بازگشتند، سالم بود، وقتی آنها آمدند پس از مدّتی مریض شد و مُرد، و در همان حیاط دفن شد. بدین ترتیب به هر دوی آنچه که از حضرت علیه السلام میخواست، نائل شد.[۱]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۵ و ۳۰۶.
📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۶ و ۱۷۷.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘️(داستان 628) قسمت 1
🌷 *عنایت مولا و رسوایی دشمن!*🌷
🍃 علامه مجلسی رحمه الله میگوید:
هنگامی که بحرین در تصرّف اروپاییان بود، مردی که ناصبی و از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام به شمار میرفت، به عنوان فرماندار دست نشانده بحرین به حکومت رسید، تا به رتق و فتق اُمور و بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ بپردازد.
وزیر مشاور او نیز مردی بود که در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام از خود او سرسخت تر بود، و با هر موقعیتی که به دست میآورد، سعی در قلع و قمع و شکنجه و آزار دوست داران اهل بیت علیهم السلام مینمود.
روزی همین وزیر ناصبی، نزد والی بحرین رفته اناری را به او نشان می دهد که روی آن به طور برجسته نوشته بود:
لااله الاّاللَّه، محمّد رسول اللَّه، ابوبکر، عمر، عثمان و علی خلفاء رسول اللَّه
وقتی والی نوشتههای روی انار را دید، بدون این که حتّی احتمال این را بدهد که آن انار ساخته دست بشر باشد، بسیار تعجب کرد و گفت: این نشانه روشن و دلیلی قوی برای اثبات این مطلب است که مذهب شیعیان دروغ و باطل است. نظرت درباره ارائه آن به مردم بحرین چیست؟
وزیر گفت: عُمر امیر دراز باد، مردم بحرین بسیار متعصب هستند و هیچ دلیلی را قبول نمی کنند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۶ و ۳۰۷.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor