🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 441)
🌼شرح مختصری از زندگی، مقام علمی و حالات معنوی استاد بزرگ اخلاق آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمهالله🌼
🌸کرامات آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی🌸
🌿 آیةالله سیّد ابوالحسن اصفهانی در دانش، بردباری، تواضع، تقوی، سخاوات، کرم و شرح صدر، در زمان خود بینظیر بود. معظم له پس از فوت مرحوم آیتالله حاج سیّد محمّد کاظم یزدی صاحب کتاب شریف عروةالوثقی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت سال ۱۲۴۱ قمری که همزمان با تأسیس حوزه علمیه قم بود دولت عراق با تحریک دولتهای استعمارگر بیگانه عدهای از مراجع و دانشمندان عظیمالشأن شیعه را در رأس آنها آیتالله اصفهانی بود به تدریج به ایران تبعیت نمود علت تبعید هم این بود که دولت انگلیس میخواست دو رود مهم و حیاتی یعنی دجله و فرات را از آن خود کند و دولت عراق هم بنا داشت که به آنها واگذار نماید این تصمیم با واکنش به موقع آیات عظام همراه شد و خصوصاً آیتالله اصفهانی اعتراض نمودند و برای آگاهی دادن و بیدار کردن مردم عراق به عنوان اعتراض از نجف اشرف به کربلا آمدند لذا دولت عراق آنها را تبعید نمود و عظمت و محبت ایشان در قلوب تودههای مختلف مردم به اندازهای بود که عموم طبقات مردم گرفته تا تجار و کسبه و درباریان و اعضای وزارت خانه و بخصوص علماء و روحانیون آن زمان استقبال باشکوهی از ایشان نمودند.
از مرز خسروی (بین ایران و عراق) با عزت هر چه تمامتر به شهرهای قصر شیرین، کرمانشاه، همدان، ملایر، اراک تا قم وارد کرده و همراهی نمودند. هنگام ورودشان به قم شهر تعطیل شد و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و سایر علماء و روحانیون و عموم مردم تا چند فرسنگ استقبال شایانی از ایشان نمودند عظمت و هیبت ایشان آنچنان بود که شاه وقت شخصاً برای دست بوسی و زیارت معظم له به همراه جمعی از اعضای هیئت دولت و نمایندگان مجلس به محضر ایشان شرفیاب گردیده و اظهار علاقه و ارادت نمودند همچنین به مدت هشت ماه اقامت در شهر مقدّس قم، مردم از دور و نزدیک برای زیارت ایشان به خدمتشان مشرف میشدند. آیتالله حائری برای احترام به این مهمان گرامی درس و بحث خود را تعطیل و به ایشان واگذار نمود و ایشان نیز مطابق روال گذشته خود همین مدت کوتاه چند ماه را به بحث و تدریس پرداخت.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۵ و ۶.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌍موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌻(داستان 442) قسمت 1
🌺من عباس هستم! قمر بنی هاشم🌺
🍃 مرحوم آیةالله شیخ محمّد رازی رحمهالله صاحب کتاب نفیس گنجینهٔ دانشمندان و کتابهای ارزشمند دیگر، همچون کتاب کرامات صالحین خاطرهای از مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی نقل کرده و نوشته است:
عالم ربانی، محدّث بزرگوار و شخصیت مورد اعتماد مرحوم حاج ملا محمود زنجانی که به حاج ملا آقاجان شهرت داشت، پس از جنگ جهانی اوّل با پای پیاده به عراق و زیارت عتبات عالیات شتافت. در مسیر راه در شهر خانقین، برای نماز به مسجد رفت و در آنجا با یک افسر سابق بلشویک که به صورت عجیبی هدایت شده بود آشنا شد و جریانی را از او شنید که خواندنی است، قضیه از این قرار است:
جناب حاج ملا آقاجان فرمود: در شهر خانقین برای ادای نماز به مسجد رفتم و در آنجا مرد سفیدپوست درشت و فربهی را دیدم که نماز میخواند امّا مانند شیعیان، نماز میخواند، از این موضوع شگفتزده شدم، چرا که دریافتم او از شمال روسیه است، نمازش تمام شد، به او نزدیک شدم و پس از عرض سلام و شنیدن جواب سلام از لهجهاش یقین کردم که روسی است، با این وصف از وطن و مذهب او پرسیدم. گفت: «دوست عزیز من اهل لنینگراد روسیه هستم و در جنگ جهانی اول افسر و فرمانده دو هزار سرباز روسی بودم و مأموریتم تسخیر کربلا بود. بیرون شهر اردو زده و در اوج آمادگی در انتظار دریافت فرمان حمله به کربلا بودیم که شبی در عالم رؤیا شخصیّت باعظمتی را دیدم که نزد من آمد و با زبان روسی با من سخن گفت و فرمود: «دولت روس در این جنگ شکست خورده است و این خبر فردا به عراق میرسد و پس از آن همهٔ سربازان روسی که در عراق مستقر هستند به دست مردم کشته میشوند و تو برای نجات خویش از مرگ به دست مردم، اسلام را برگزین.» پرسیدم: «سرورم شما کیستید؟» فرمود: «من عباس هستم! قمر بنیهاشم!» ...
(ادامه دارد) ...
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۶ الی ۹؛ همان، صفحه ۲۰۵، به نقل از گنجینه دانشمندان.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 442) قسمت 2
🌺من عباس هستم! قمر بنی هاشم🌺
🌾 ... و تو برای نجات خویش از مرگ به دست مردم، اسلام را برگزین.» پرسیدم: «سرورم شما کیستید؟» فرمود: «من عباس هستم! قمر بنیهاشم!» شیفته جمال پر فروغ و کمال وصفناپذیر و بیان گرم و گیرای او شدم و همان جا به راهنمایی او اسلام آوردم. آنگاه فرمود: «برخیز و از نیروهای ارتش روس فاصله بگیر.» پرسیدم: «کجا بروم؟» فرمود: «نزدیک مقر فرماندهیات اسبی آماده است بر آن سوار شو که تو را به نجف میرساند و آنجا نزد وکیل و شخصیت مورد اعتماد خاندان ما سیّد ابوالحسن برو.» گفتم: «سرورم! من تنها ده نفر مأمور مراقب دارم چگونه بروم؟» فرمود: «آنان هم الان مست افتادهاند و متوجه رفتن تو نخواهند شد.»
از خواب بیدار شدم و خیمه خویش را عطرآگین و نورانی احساس کردم. با عجله لباس خود را پوشیدم و حرکت کردم، مراقبین و مأمورین من همگی مست بودند، از میان آنها گذشتم، هیچکدام متوجه نشدند، در نزدیکی قرارگاه اسبی آماده بود، سوار شدم و آن مرکب با شتاب پس از مدّتی کوتاه مرا در شهری پیاده کرد.
در بهت و حیرت بودم که دیدم در خانهای باز شد و مردی کهنسال و نورانی بیرون آمد و به همراه او یک شیخ بود که با من به زبان روسی سخن گفت و مرا به منزل دعوت کرد. و گفت: «زود باش آقا منتظر شماست.» از او پرسیدم: «دوست عزیز! آقا کیست؟» پاسخ داد: «همان مرد فرزانه و بزرگی که حضرت عباس علیهالسّلام شما را به سوی او فرستاد و پس از رسیدن شما سفارشتان را به او نمود.» بار دیگر اسلام آوردم و آن مرد بزرگ، به شیخ دستور داد که دستورات اسلام را به من بیاموزد و شگفتانگیزتر این که، روز بعد خبر شکست دولت بلشویک روس در عراق انتشار یافت و عربهای خشمگین و جان به لب رسیده، به سربازان روسی یورش برده و همه را به هلاکت رساندند.»
حاج ملا آقاجان فرمود: از او پرسیدم: «شما اینک اینجا چه میکنید؟» گفت: «هوای نجف بسیار گرم است به همین جهت آیةالله سیّد ابوالحسن اصفهانی در تابستان که هوای اینجا بهتر است مرا به اینجا میفرستد.» پرسیدم: «آیا باز هم حضرت عباس علیهالسّلام را زیارت کردهای؟» گفت: «مگر شما او را زیارت نمیکنید؟» پاسخ دادم: «چرا گاهی ما را هم مورد عنایت قرار میدهد.»
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۶ الی ۹؛ همان، صفحه ۲۰۵، به نقل از گنجینه دانشمندان.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💐موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌻(داستان 443) قسمت 1
🌼زن آمریکایی در عراق🌼
🌸 آوازهٔ مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی نه تنها در داخل کشورهای اسلامی، بلکه تا اقصی نقاط عالم رسیده بود؛ تا جائی که یک خانم آمریکایی مشتاق دیدار با ایشان میشود و به عزم ملاقات با سیّد، وارد عراق میگردد. در ابتدای ورود، به نزد پادشاه عراق میرود و منظور خود را از آمدن به عراق بیان میکند. پادشاه عراق هم، او را با دو نفر همراه و یک نفر مترجم فارسی زبان به نجف میفرستد و او را به حاکم نجف معرفی مینماید.
حاکم نجف از آنها در منزل خود پذیرایی مینماید و از قرائن و شواهد در مییابد که این زن مسیحی تحفهها و هدایای زیادی برای مرحوم سیّد آورده و قصد دارد آنها را خدمت او تقدیم کند. به همین جهت به فکر میافتد تا با طرح نقشهای هدایا را تصاحب کند. از این رو ملاقات با سیّد را به تأخیر میاندازد و یکی از اهالی نجف را که شباهتی به مرحوم سیّد داشته پیدا میکند و نقشهٔ خود را با او مطرح میکند و او هم راضی میشود که در مقابل گرفتن بخشی از هدایا نقش مرحوم سیّد را بازی کند و حاکم او را مطمئن میسازد که سیّد با آن همه مراجعات، نیازی به این هدایا ندارد و این زن هم خارجی است و تا به حال سیّد را ملاقات نکرده و مشکلی پیش نخواهد آمد.
آن شخص هم با خوشحالی قبول مینماید و منزل را مهیا میسازد و بهترین میوه و شیرینی را تهیه مینماید. در روز موعود، حاکم نجف به همراه آن زن و همراهان خود وارد منزل او میشوند و هر کدام در گوشهای نشسته و مشغول صرف میوه و شیرینی میشوند. در این هنگام، زن مسیحی به محض ورود به اطاق و مشاهدهٔ مبل و صندلی و فرشهای گران قیمت و سایر تشریفات متوجه میشود که این جا منزل مرحوم سیّد نیست. ...
(ادامه دارد) ...
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۹ الی ۱۱.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌠(داستان 443) قسمت 2
🌼زن آمریکایی در عراق🌼
🌄 ... در این هنگام، زن مسیحی به محض ورود به اطاق و مشاهدهٔ مبل و صندلی و فرشهای گران قیمت و سایر تشریفات متوجه میشود که این جا منزل مرحوم سیّد نیست. از این رو، با حالتی افسرده و ناراحت پس از چند لحظه توقف، به همراه مترجم خود از منزل بیرون میآید. حاکم نجف و همراهان وقتی این صحنه را مشاهده میکنند، متوجه میشوند که نقشهٔ آنان نقش بر آب شده و این زن از خیانت آنان آگاه شده است و قصد مراجعت به بغداد و کشور خود را دارد. به همین سبب، پیش خود فکر میکند بهتر است او را نزد سیّد ببرد، شاید سیّد مقداری از هدایا را به آنها بدهند. سپس از آن زن عذرخواهی کرده و او را به منزل مرحوم سیّد راهنمایی میکند.
زمانی که زن آمریکایی وارد منزل سیّد میشود و چشمش به ایشان میافتد، بسیار خوشحال میشود و به مرحوم سیّد احترام میگذارد و به مترجم خود میگوید این آقا همان کسی است که من قصد دیدار او را داشتم. مرحوم سیّد هم به او توجهی میکند و با دست اشاره میکنند که بنشین، او هم مینشیند و پس از چند لحظه، به همراهان خود میگوید چمدان مرا بیاورید و از داخل آن، مبلغی پول برمیدارد و تقدیم مرحوم سید میکند و میگوید این پول تنباکویی است، قبول بفرمایید و دعا کنید. مرحوم سیّد پس از چند لحظه تأمل، میفرماید من وظیفهای برای برداشتن این پولها ندارم (نفرمود اینها را نمیخواهم تا مورد اعتراض واقع شود، بلکه فرمود من وظیفهای برای برداشتن این پولها ندارم) آن زن هر چه اصرار میورزد مرحوم سیّد قبول نمیکند. در این هنگام حاکم میگوید. آقا این پولها را بردارید و خرج راه آهن نجف - کربلا کنید. آن مرحوم میفرماید من دخالتی در این کارها نمیکنم؛ اگر خود او میخواهد، این کار را بکند، من دخالتی نمیکنم. سرانجام، آن زن مسیحی از خدمت مرحوم سیّد مرخص میشود.(1)
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۹ الی ۱۱.
📚:1- زعامت و کرامت، ص ۳۱ - ۳۲ و کتاب ملکوتیان، ص ۲۱.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
✴موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
✳(داستان 444)
🌷اعتراض خویشاوند و تدبر سیّد🌷
🍃 در اوج آوازه و شهرت مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی (قدس سره)، یکی از بستگان ایشان به قصد دیدار با سیّد عازم عراق میشود و در نجف، به خدمت ایشان میرسد. وی پس از چند روز اقامت، و مشاهدهٔ بذل و بخششهای فراوان مرحوم سیّد به طلاب، به نیّت اعتراض به ایشان میگوید چرا پولهای خود را به این شیخها و سیّدها میدهی؟ خودشان بروند کار کنند. تو چرا با این پولها به زندگی خودت نمیرسی؟ نه زمینی داری و نه باغی! نه خانهٔ درستی داری نه غذای مناسبی! این چه کاری است که میکنی؟ همه پولهایت را به طلبهها میدهی و خود با لباسهای کهنه و شکم گرسنه زندگی میکنی؟ مگر دیوانه شدهای؟
سیّد میفرماید عمو جان! این پولها مال طلبههاست که مردم برای من آوردهاند و من هم باید بین آنها تقسیم نمایم و چیزی از آنها مال خودم نیست. وی از جواب مرحوم سیّد قانع نمیشود و مجدداً زبان به اعتراض میگشاید و سیّد را با لهجهٔ بومی خودش سرزنش و ملامت میکند. هر چه سیّد او را نصیحت میکند، نتیجه نمیگیرد؛ تا بالاخره سیّد تدبیری میکند و به یکی از اطرافیان خود میفرماید هر طور شده او را به ایران باز گردانید بر اساس فرمایش سیّد، وی وسیلهای تهیه میکند و به قصد گشت و گذار در شهرهای عراق، خویشاوند سیّد را با خود برداشته و نجف را به قصد حلّه و بغداد ترک میکنند و پس از مدتی او را به خانقین و سرانجام به قصر شیرین میبرد و آنجا او را پیاده میکند و به او میگوید شما برو به ده خودتان و به همان کار زراعت خود مشغول باش و کاری به کار سیّد نداشته باش.(1)
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص ۱۱ - ۱۲.
📚:1- زعامت و کرامت، محمّد تقی فیاضی دستجردی، ص ۲۳ - ۲۴ و کتاب ملکوتیان، ص ۲۴.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi