eitaa logo
داستانهای مهدوی
217 دنبال‌کننده
891 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 799) قسمت ۱ 🌻 پناه بی پناهان 🌻 🍃 سیّد عالم و عامل سیّد محمّدحسین شوشتری می‌فرمود: یکی از حجاج شوشتری گفت: سالی که به سفر حج مشرّف شدم، وبای عظیمی شیوع داشت. هرکس را به بیمارستان دولتي می‌بردند، جز مُردن چاره ای نداشت و به سرعت از خستگی دنیا راحت می‌شد. چون من مبتلا شدم و کسی را هم نداشتم، مرا به بیمارستان بردند. در آنجا مشرف به موت افتاده بودم ولی قبل از رسیدن مأمورین بیمارستان بر بالینم، مردی در لباس نظامیان عثمانی ظاهر شد و مواظب حالات من گردید و از من پرسید: به چه چیزی میل داری! برای تو آش ماش خوب است. لذا رفت و طولی نکشید که با کاسه آشی برگشت و آن را نزد من گذاشت. خواستم یک قاشق بخورم، دیدم از گلویم فرو نمی رود. دست در جیب نمود و نارنج یا مثل آن بیرون آورد و شکست و روی آش فشرد. به خاطر ترشی آن، کمی آش از حلقم فرو رفت. بعد از آن فرمود: به تو باکی نیست برخیز و از اینجا خارج شو. عرض کردم: مأموران کنار در هستند و حتماً مرا از خارج شدن منع می‌کنند. فرمود: برو شاید تو را نبینند. من برخاستم و به اتفاق او از آن محل خارج شدیم و ابداً کسی متعرّض ما نگردید. عرض کردم: شما که هستید که این همه به من احسان نمودید؟ فرمود: وقتی به وطن برگشتی سومین کسی که با تو مصافحه کرد مرا می‌شناسد. این را فرمود و رفت. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هفدهم - پناه بی پناهان - ص ۷۹ و ۸۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 799) قسمت ۱ 🌻 پنا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 799) قسمت ۲ 🌻 پناه بی پناهان 🌻 🍃 ... عرض کردم: شما که هستید که این همه به من احسان نمودید؟ فرمود: وقتی به وطن برگشتی سومین کسی که با تو مصافحه کرد مرا می‌شناسد. این را فرمود و رفت. شبانه وارد شوشتر شدم. در بین راه، قبل از ورود به دروازه، مردی با من مصافحه کرد. من به یاد آن شخص افتادم. بعد دیگری مصافحه کرد و من هم منتظر سومین نفر شدم. دروازه بان که مأمور گمرک بود پیش دوید و با من مصافحه کرد. من ایستادم و متعجّبانه به او نظر کردم. آن مرد دروازه بان به من گفت: چرا متعجّبی؟ آن شخص بزرگوار که در مکه به فریاد تو رسید حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) بود. تعجّب من زیاد شد که گمرکچی و این مقام شامخ! آن مرد فرمود: حال برو چند روز دیگر به تو خواهم گفت. بعد از گذشت ایامی، نزد او رفتم. فرمود: اینکه مرا گمرکچی می‌یابی. بدان هر ماهه حقوقی دارم که نزد یکی از تجّار حواله می‌باشد و تا به حال ابداً یک شاهی از کسی قبول نکرده ام. ثانیاً مأموریت من در شب است و در اینجا اگر خواب باشم فَبِها و اگر هم بیدار باشم خود را به خواب می‌زنم و هرکس هرچه بخواهد بیرون می‌برد و یا وارد می‌کند و متعرّض او نمی شوم. سؤال کردم: از کجا می‌گویی که آن شخص بزرگوار حضرت بقیّةالله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده است؟! فرمود: ابداً این سرّ بر تو فاش نمی گردد و اگر مرگ من نزدیک نشده بود همین قدر هم بر حال من مطلّع نمی شدی! [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هفدهم - پناه بی پناهان - ص ۷۹ و ۸۰ 📚 ۱- العبقري الحسان، ج۲، ص۴۹۳ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۹۳ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 800) قسمت ۱ 💐 التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام)💐 ☘ حاج سیّد احمد اصفهانی که به همراه عالم عامل حاج ملّا محمّدعلی سلطان آبادی به حج مشرف شده بود می‌گوید: در آن سفر چون وارد مکه معظمه شدیم چند شتر را برای رفتن به منی از شخص شترداری که نامش صالح بود و به همین مناسبت به او صالح جمّال می‌گفتند، اجاره کردیم. وقتی شترها را از خارج شهر آوردند یکی از آنها مفقود شده بود. او حجاج را سوار کرد و ایشان رفتند و گفت: بگذارید حجاج بروند، من یک شتر می‌فرستم که شما را بدون تأخیر و معطّلی ببرد. من تنها ماندم و در خانه ای که منزل کرده بودم جز پیرزنی که او را به خاطر حفاظت در آنجا گذاشته بودند کسی نماند. لذا من تنها و محزون و غمگین بدون اینکه چاره و علاجی داشته باشم ماندم. بر در خانه منتظر شتربان بودم که الآن شتری را می‌فرستد و به حجاج ملحق می‌شوم تا اینکه آفتاب غروب کرد و شب تاریک شد. در آن وقت از پیرزن خواستم که به خانه صالح جمال رفته و خبری بیاورد و در مقابل یک لیره عثمانی به او اجرت بدهم. قبول نکرد و گفت: اگر هزار لیره هم بدهی خانه را رها نمی کنم. با شنیدن این جواب حال زار و رسوایی دنیا و آخرت مرا گرفت. زیرا حج من استیجاری بود به همین دلیل به بالای بام رفتم و گریه زیادی کردم و بر روی خاک به سجده افتادم و التجاء و استغاثه به حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نمودم. ناگاه مردی را دیدم که شکل شتردارها بود و در خانه ایستاده و با او شتری است. به آن پیرزن فرمود: به سیّد اطلاع بده و بگو صالح جمّال مرا فرستاده است که او را به حجّاج برسانم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هجدهم - التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۱ و ۸۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 800) قسمت ۱ 💐 الت
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 800) قسمت ۲ 💐 التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام)💐 ☘ ... ناگاه مردی را دیدم که شکل شتردارها بود و در خانه ایستاده و با او شتری است. به آن پیرزن فرمود: به سیّد اطلاع بده و بگو صالح جمّال مرا فرستاده است که او را به حجّاج برسانم. پیرزن به طبقه چهارم آمد و اثاثیه مرا برداشت و در خانه برد. من هم پشت سر او رفتم. آن شخص مرا به بهترین وجهی سوار کرد و زمام شتر را به دست من داد و فرمود: اصلاً نترس این شتر تو را به حجّاج می‌رساند و از نظرم غائب شد. به راه افتادم و کمتر از یک ساعت به حجّاج رسیدم. صالح جمّال را حاضر کرده و موضوع را از او سؤال کردم. گفت: من نتوانستم برای تو شتر بفرستم و این شتر هم از شترهای من نیست. و مثل آن در شترهای حجاز یافت نمی شود بلکه از شترهای یمن است. خلاصه مشاجره ای بین حجّاج و راهنما و شتردار افتاد و راهنما حکم کرد که جمّال باید حبس و از او جریمه گرفته شود. امّا جناب حاج ملّا محمّدعلی سلطان آبادی دستور دادند که این مشاجره را ترک کنیم تا نزاع خاتمه یابد و همین کار هم شد. وقتی به مکه مراجعت نمودیم و از اعمال حج فارغ شدیم و حجّاج خواستند به اوطان خود مراجعت نمایند، راهنما به دلّال‌ها دستور داد تمام شتربانان را جمع نمایند و آنها را به حضور تمامی حجّاجی که باقی مانده بودند بیاورند و از آنها سؤال شود که کدام یک از جریان شتر اطلاع دارد و کدام یک از آنها بوده که به منزل من آمده است. هیچ یک جوابی ندادند و اطلاعی از این مطلب نداشتند. بعد هم آن شتر را به شصت لیره عثمانی خریدند و به من تقدیم کردند. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان هجدهم - التجاء و استغاثه به امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۲ و ۸۳ 📚۱- العبقري الحسان، ج۲، ص۵۱۹ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۷۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 801) قسمت ۱ 🌼 حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام)🌼 🌱 آخوند ملّا زین العابدین سلماسی ناظر امور جناب سیّد بحرالعلوم در ایام مجاورت مکه معظمه نقل می‌کند: در مدتی که سیّد در مکه معظمه سکونت داشت؛ با آنکه در شهر غربت به سر می‌برد و از همه دوستان دور بود در عین حال از بذل و بخشش کوتاهی نمی کرد و اعتنایی به کثرت مخارج و زیاد شدن هزینه‌ها نداشت. یک روز که چیزی باقی نمانده بود، چگونگی حال را خدمت سیّد عرض کردم، ایشان چیزی نفرمود. برنامه سیّد بر این بود که صبح طوافی دور کعبه می‌کرد و به خانه می‌آمد و در اتاقی که مخصوص خودش بود می‌رفت. آن وقت ما قلیانی برای ایشان می‌بردیم. آن را می‌کشید بعد بیرون می‌آمد و در اتاق دیگری می‌نشست و شاگردان از هر مذهبی جمع می‌شدند و او هم برای جمعی به روش مذهب خودشان درس می‌گفت. فردای آن روزی که از بی پولی شکایت کرده بودم وقتی از طواف برگشت طبق معمول قلیان را حاضر کردم امّا ناگاه کسی در را کوبید. سیّد به شدتّ مضطرب شد و به من گفت: قلیان را بردار و از اینجا بیرون ببر. و خود با عجله برخاست و رفت و در را باز کرد. شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سیّد نشست و سیّد در نهایت احترام و ادب دم در نشست و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نوزدهم - حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۴ و ۸۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 801) قسمت ۱ 🌼 حوا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 801) قسمت ۲ 🌼 حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام)🌼 🌱 ... شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سیّد نشست و سیّد در نهایت احترام و ادب دم در نشست و به من اشاره کرد که قلیان را نزدیک نبرم. ساعتی با هم صحبت می‌کردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سیّد با عجله از جا بلند شد و در خانه را باز کرد. دستش را بوسید و آن بزرگوار را بر شتری که کنار در خانه خوابیده بود، سوار کرد. او رفت و سیّد با رنگ پریده برگشت. حواله ای به دست من داد و گفت: این کاغذ، حواله‌ای به مرد صرّافی در کوه صفا است. نزد او ببر و آنچه حواله شده بگیر. من هم حواله را گرفتم و نزد مرد صرّاف بردم. وقتی آن را گرفت و در آن نظر کرد، کاغذ را بوسید و گفت: برو چند حمّال بیاور. من رفتم و چهار حمّال آوردم صرّاف مقداری که آن چهار نفر قدرت داشتند پول فرانسه آورد و ایشان برداشتند و به منزل آوردند. پس از مدتی روزی نزد آن صرّاف رفتم تا از او بپرسم که این حواله از چه کسی بود امّا با کمال تعجب نه صرافی دیدم و نه دکّانی! از کسی که در آنجا بود پرسیدم این صراف با چنین خصوصیاتی کجا است؟ گفت: ما اینجا هرگز صرافی ندیده بودیم و این جا مغازه فلان شخص می‌باشد. دانستم این موضوع از اسرار ملک علّام و پروردگار متعال بوده است. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نوزدهم - حواله‌ای از جانب امام زمان (علیه‌السلام) - ص ۸۵ 📚۱- العبقري الحسان، ج۶، ص۴۸۸ - نجم الثاقب، ص۶۱۵ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۴۲ - امام زمان (علیه‌السلام) و سیّد بحرالعلوم، ص۱۷۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖