eitaa logo
داستانهای مهدوی
216 دنبال‌کننده
887 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 793) قسمت ۳ 🌼 زائ
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 793) قسمت ۴ 🌼 زائر اين راه نبايد بداخلاق باشد 🌼 🌱 ... با خود گفتم: روی بام بروم تا یک دفعه دیگر آن مناظر را تماشا کنم. فرمود: حاجی بیا اینجا بام ندارد و باز مرا سوار کرد. وقتی که شتر مرا به زمین زده بود خیلی تشنه بودم و بعد از آنکه همراه او سوار شدم هرچه با هم می‌رفتیم، اثر تشنگی رفع می‌شد. وقتی با ایشان سوار بودم می‌دیدم زمین زیر پای ما غیر طبیعی حرکت می‌کند تا اینکه از دور یک سیاهی به نظرم رسید. گفتم: معلوم می‌شود اینجا آبادی است. فرمود: چرا؟ گفتم: چون نخل‌های خرما به نظر می‌رسد. فرمود: اینجا عَلَم حجاج و چادرهای آنهاست. قافله دار شما کیست؟ گفتم: حاج مجید کاظمینی. طولی نکشید که به منزل رسیدیم. شتر ما مثل بَبر از وسط طناب چادرها عبور می‌کرد ولی پای او به طناب هیچ خیمه ای بند نمی شد تا به پشت خیمه قافله دار رسیدیم. باز با همان چوب به چادر او اشاره نمود. حاج مجید کاظمینی بیرون آمد و همین که چشمش به من افتاد بنای بداخلاقی و تغیّر با من گذاشت که کجا بودی و چقدر مرا به زحمت انداختی و بالاخره هم تو را پیدا نکردم. آن شخص کمربند او را گرفت و نشاند. حال آنکه حاج مجید مرد قوی هیکل و با قدرتی بود. به او فرمود: به حج و زیارت پیغمبر می‌روی و کسی که به حج و زیارت پیغمبر می‌رود نباید این اخلاق را داشته باشد این حرف‌ها چیست؟ توبه کن. بعد روانه شد تا به چادر ارباب من رسید. فاصله تا آنجا حدوداً ششصد متر بود ولی فوراً به آنجا رسید و بدون آنکه از کسی چیزی بپرسد. دوباره با چوب دستی خود به چادر اشاره کرد. ارباب بیرون آمد و همین که چشمش به من افتاد گفت: آقا ابوالقاسم آمد. شتردار حاج سیّد احمد گفت: داخل بیایید. من با آن شخص به داخل چادر رفتیم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان یازدهم - زائر اين راه نبايد بداخلاق باشد - ص ۵۵ و ۵۶ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 793) قسمت ۴ 🌼 زائ
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 793) قسمت ۵ 🌼 زائر اين راه نبايد بداخلاق باشد 🌼 🌱 ... ارباب بیرون آمد و همین که چشمش به من افتاد گفت: آقا ابوالقاسم آمد. شتردار حاج سیّد احمد گفت: داخل بیایید. من با آن شخص به داخل چادر رفتیم. آن شخص گفت: این هم امانتی است که بین راه مانده بود. حاج سیّد احمد نسبت به من تندی کرد که کجا بودی. آن شخص فرمود: حاجی، هر جا که بود آمد. دیگر حرفی نمی خواهد. سپس آن شخص پا در رکاب کرده و روی شتر نشست و خواست برود. حاج سیّد احمد به پسرش گفت: برو برای حاجی قهوه بیاور. فرمود: من قهوه نمی خورم. حاج سیّد احمد به پسرش گفت: برو انعام این شخص را بیاور. رفت و یک طاقه شال خلیل خانی و یک کلّه قند آورد. آن شخص قند را برداشت و کنار گذاشت و فرمود: این برای خودت باشد. شال را برداشت و فرمود: به مستحق می‌رسانم و بیرون رفت. ارباب برای مشایعت ایشان بیرون رفت به محض اینکه از چادر خارج شد او را ندید و یک مرتبه از انظار غایب شد. آن وقت من حکایت خود را گفتم و ارباب از این جریان افسوس خورد. شب آنجا بودیم. صبح قبل از بار کردن و حرکت، برای کاری از چادر بیرون رفتم، شخصی را دیدم که باری به دوش گرفته و می‌آورد. به من رسید و فرمود: اینها اثاثیه شماست بردار. من آنها را از دوش او برداشتم و ایشان رفت ولی این شخص، آن مرد سابق نبود. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان یازدهم - زائر اين راه نبايد بداخلاق باشد - ص ۵۵ و ۵۶ 📚۱- العبقري الحسان، ج ۲، ص ۵۶۳ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص ۲۳۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 794) 💐 يک قِران اُجرت می‌گيرم 💐 🌿 حاج شیخ علی محمّد کَرْکَری، چند سفر پیاده با یک انبان آرد بر دوش به حج مشرّف شد. در یکی از منازل بنا شد سماور برنجی بزرگی را آتش کنند. ایشان برخاست و آتش زیادی در سماور انداخت ولی آب ریختن را فراموش کرده بود. بعد از گذشت مدّتی اجزاء سماور از هم پاشید و جدا شد. غیرت ترکی و تقدّس حاج شیخ به جوش آمد که چرا سماور مردم در چنین راهی که ابداً چیزی پیدا نمی شود، این طور شد؟ به حدّی حزنش شدید گشت که از خود بی خود شده، قطعات سماور را جمع نمود و از خیمه بیرون آمد. هرچه گفتند: کجا می‌روی فایده ای نداشت. از اوّل قافله حجاج تا آخر قدم زد و به چند نفر از عرب‌ها که سفیدگر بودند و مس را سفید می‌کردند، رسید. به ایشان گفت: سماور را درست کنید آنها در پاسخ گفتند: کار ما نیست و ما ابزار لازم را نداریم. مأیوس گشت و متحیّر ماند. ناگاه سیّد عمّامه سبزی پیدا شد و به ایشان فرمود: من سماور را درست می‌کنم و یک قِران اُجرت می‌گیرم. تو برو و یک قِران را بیاور. من سماور را درست می کنم و نزد این عرب‌ها می‌گذارم. حاج شیخ علی محمد، سماور را تحویل داده و به سمت خیمه که نزدیک یک فرسخی بود به راه افتاد و جریان را به رفقا اظهار داشت. ایشان گفتند: یعنی چه در این محل چه کسی پیدا می‌شود که سماور درست کند؟ بالاخره وقتی شیخ بازگشت، سماور را در آنجا درست شده یافت و از آن سیّد نشانی به دست نیاورد. از اعراب پرسید؟ آنها گفتند: ما سیّدی را ندیدیم و از سماور شما هم خبر نداریم. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان دوازدهم - يک قِران اُجرت می‌گيرم - ص ۵۷ و ۵۸ 📚۱- العبقري الحسان، ج۲، ص۴۸۹ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص۱۹۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 795) قسمت ۱ 🌻 مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ 🌻 🍃 آقای میرزا هادی بجستانی فرمود: بعد از تشرف مرحوم میرزای شیرازی به مکه معظمه، پدرم مرحوم آقای سیّد علی بجستانی در سال بعد به مکه مشرف شد و چون در تطهیر و وضو بسیار محتاط بود در سفرها خصوصاً در راه مکّه به ایشان سخت گذشت. به طوری که نمازهای پنج گانه را با وضوی صبح به جا می‌آورد. در یکی از منازل، بر سر برکه ای نشست و آفتابه بزرگی را پر از آب کرد، اما دید که سوراخ شده و آبش هدر می‌رود. اندوهی بر ایشان عارض شد. به دقّت نظر کرد و سوراخ آفتابه را دید. همانجا نشست و در اندوه و حیرت فرو رفت. ناگهان از طرف دیگر برکه جوانی در لباس اعراب، رو به ایشان کرد و بانهایت مهربانی و شیرین زبانی فرمود: میر سیّد علی اشبیك؟ میر سیّد علی تو را چه می‌شود؟ - لفظ میر، اسمی عجمی است که هیچ کس از اهل نجف ایشان را به این نام نمی شناخت جز اشخاصی که همشهری‌های ایشان و یا از بستگان بودند -. بالاخره به مجرّد تکلّم آن جوان، پدرم با ایشان مأنوس شد که معمولاً اگر کس دیگری صحبت می‌کرد، به خاطر آن اندوهی که برای سوراخ شدن آفتابه و نداشتن ظرفی برای تطهیر و وضو، با او تندی می‌کرد. ظاهراً دو سه مرتبه آن جوان لطف فرموده از حال پدرم پرسش نمودند و ایشان هم جواب دادند و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سیزدهم - مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ - ص ۵۹ و ۶۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 795) قسمت ۱ 🌻 مير
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 795) قسمت ۲ 🌻 مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ 🌻 🍃 ... ظاهراً دو سه مرتبه آن جوان لطف فرموده از حال پدرم پرسش نمودند و ایشان هم جواب دادند و نیز در حق ایشان دعا فرمودند. پدر می‌گوید: من از نام و مسکن و احوال ایشان سؤال نمودم و همان طور که ایشان مرحمت فرموده و از من سؤال کرده بودند پرسیدم: نام شما چیست؟ فرمودند: عبدالله. پرسیدم: اهل کجایید؟ فرمودند: حرم الله. پرسیدم: شغل شما چیست؟ فرمودند: طاعة الله. و همین طور چند مطلب را با قافیه فرمودند، تا آنکه سؤال کردند: چرا ناراحتی؟ بیان حال کردم و احتیاج زیاد خودم و کمبود آب و سوراخی آفتابه را گفتم. فرمود: آفتابه سوراخ نیست. عرض کردم: خودم به دقّت نگاه کردم و سوراخ را دیده‌ام و الآن آب آن خالی می‌شود. فرمودند: نه، دوباره ملاحظه کن. چون مشغول نگاه کردن شدم آن سوراخ را در آفتابه ندیدم. متعجب شدم و در آن حال حیرت، به خود آمدم که او کیست و چه شد؟ و ملتفت شدم آن بزرگوار امام (علیه‌السلام) بوده اند. آفتابه را به زمین زدم و سر و سینه زنان راه بیابان را پیش گرفتم. چند نفر از رفقا و علماء که همراه ما بودند مرا نصیحت کردند و حقیر را برگرداندند. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سیزدهم - مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ - ص ۶۰ 📚۱- العبقري الحسان، ج ۲، ص ۴۸۸ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص ۱۸۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا