eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
جانشین فرمانده لشکر27 محمد رسول‌الله(ص) نوید شاهد اصفهان: دورۀ کودکی غلامرضا در نجف‌آباد و در میان مزارع سرسبز کشاورزی گذشت. علاقه به فراگیری علوم دینی و قرائت کلام‌الله موجب شد حوزه علمیۀ حاج شیخ ابراهیم ریاضی را برای ادامۀ تحصیل انتخاب کند. در آنجا به مدت دو سال از محضر اساتیدی چون آیت‌الله ایزدی بهره‌مند شد. مطالعات گستردۀ غلامرضا در این دوران، مثال‌زدنی است. در آن زمان عده‌ای از شخصیت‌های مذهبی بازداشت و تبعید شدند و ساواک حوزۀ علمیه را تعطیل کرد. غلامرضا خطاب به مأموران شهربانی گفته بود: «این چه دولت و چه نظامی است که مخالفِ با سواد شدن مردمش است؟» و به‌ دست مأموران اذیت و آزار زیادی را متحمل شد.
پس از آن تصمیم گرفت برای ادامۀ تحصیل به قم مهاجرت و در مدرسۀ حقانی ثبت‌ نام کند ، ولی به علت مشکلات مالی موفق به انجام این کار نشد. به فکر افتاد برای ادامۀ تحصیل چند ماه کار کند ، لذا در یزدآباد اصفهان در کنار پدر به کار مشغول شد.
روزها کار می‌کرد و شب‌ها به درس خواندن مشغول بود. این دوره هم‌زمان شده بود با انقلاب و او تا پاسی از شب به همراه دوستان انقلابی‌اش در جلسات مذهبی و چاپ و پخش اعلامیه‌ها تلاش می‌کرد.
در حال گذراندن دورۀ سربازی بود که با شنیدن فرمان امام، از پادگان محل خدمت فرار کرد و به جمع مردم انقلابی پیوست . در بهمن‌ ماه 1357 با چند تن از دوستان خود به تهران رفت و جزء گروه محافظان در کمیتۀ استقبال از امام خمینی شد . انقلاب که پیروز شد، ادامۀ خدمت سربازی‌اش را در کمیتۀ انقلاب اسلامی اهواز سپری کرد
وقتی به زادگاهش برگشت، عضو این نهاد انقلابی در نجف‌آباد شد، سپس به تهران مهاجرت کرد و با شهید محمد منتظری به مبارزۀ سیاسی با گروهک‌های لیبرال پرداخت. هم‌چنین در چاپ روزنامۀ پیام شهید که زیر نظر محمد اداره می‌شد، همکاری و فعالیت کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی، به سپاه پیوست و همراه یک گروه صد نفری که خودش فرمانده آن بود، عازم منطقۀ سر پل‌ ذهاب شد. در عملیات الی‌بیت‌المقدس که به عنوان فرمانده گردان عمل می‌کرد، از ناحیۀ پا به شدت زخمی و حدود دو ماه در بیمارستان تهران بستری گردید، سپس به جبهۀ غرب رفت و نزدیک یک ماه به کار شناسایی در کوهستان‌های صعب‌العبور و پُر برف منطقۀ شمال عراق مشغول شد. با توجه به توانایی، مدیریت و روحیۀ رزمی زیادی که داشت، سال 1362 در قرارگاه حمزه سیدالشهدا مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه را بر عهده گرفت.
در عملیات قادر، نمایندۀ رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و با تلاش شبانه‌ روزی‌اش در هماهنگی‌های لازم بین این دو نیرو نقش مهمی را ایفا کرد. از اوایل سال 1365 تا اواسط سال بعد با سِمت مسئول عملیات قرارگاه نجف در طرح‌ریزی عملیات‌های مختلف نقش فعالی را ایفا کرد. همان‌گونه که یک طراح عملیات‌های نظامی بود، عنصری فرهنگی نیز به شمار می‌رفت و هیچ وقت از کتاب و کتابخوانی فاصله نگرفت. از جمله مسئولیت‌هایش می‌توان به: عضویت در کمیتۀ انقلاب اسلامی، قائم مقام سپاه پاسداران نجف‌آباد، فرمانده گردان در لشکر8 نجف‌اشرف، معاون رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، مسئول عملیات قرارگاه نجف و قائم‌ مقام لشکر27 محمد رسوال‌الله(ص) اشاره کرد. سردار سرلشکر ایزدی دربارۀ ایشان می‌گوید: «نقش او در دفع حمله‌های دشمن در استراتژی دفاع متحرک، به یادماندنی است.
تنگۀ ابوغریب در 22 تیر ماه 1367 حکایتی عجیب از پرواز غلامرضا داشت . سی سال بیشتر نداشت و هنگامی که گردان عمار را به جلو حرکت می‌داد، اصابت ترکش گلولۀ توپ دشمن به پاها و بدنش، او را به زمین انداخت و به مقام وصال رساند.
آخرین کلام او در واپسین لحظه‌های زندگی سعادتمندانه‌اش ذکر مقدس «یا حسین» بود .
وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم «وصیت‌نامه طلبه شهید: غلامرضا صالحی» «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین.» در راه خدا با آنانکه به جنگ و دشمنی شما بر خیزند جهاد کنید ولی ستمکار نباشید که خدا ستمگر را دوست ندارد. امام خمینی: ما اگر بکشیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز هم پیروزیم. در حالی این وصیت‌نامه را می نویسم که حتی یک لحظه آرام نمی گیرم چون عشق شهادت در سر دارم و مرگ با شرف را بر زندگی ننگین ترجیح می دهم و با چشم خود مرگ را در جلوی گامهایم می بینم که چطور استقبال می کند. خواست من از ملت ایران این است که فرمان امام را به جان بخرند و نگذارند که امام این فرزند فاطمه زهرا(س) قلبش به درد بیاید، هر چند که این ملی گرایان خائن
آمریکایی قلب امام را به درد آورده اند و روزی در دانشگاه فاجعه به نفع آمریکا می آفرینند و روزی در دادگاه از امیر اسلام دفاع می‌کنند. شما ای مردم مسلمان دست به دست هم بدهید و وحدت را حفظ کنید که در این صورت پیروزی اسلام بر کفر حتمی است. اما تو ای مادرم خواهش من این است که برای من هیچ گریه نکن چون موجب شادی دشمن می شود و اگر شما به جای گریه شادی کنی آنچنان مشتی بر دهانشان زده ای که دیگر توان و شادی از آنها گرفته می شود و عزادار می شوند. اصلا چرا گریه؟ خدا در قرآن مجید می فرماید: ما به شما اولاد و مال می دهیم تا شما را امتحان کنیم. اگر می خواهی امتحان خوبی پس داده باشی وقتی که می بینی من شهید شدم بگو خدایا این قربانی را از من قبول کن و راضی هستم به آنچه رضای تو در آنست. اما ای پدر و خواهر و برادرم: شما هم محکم و استوار بر سر جای خود بایستید و از اسلام دفاع کنید که اسلام امروز نیاز به ما دارد و ترسی نداشته باشید از اینکه مثلا کشته می شویم. چرا از کشته شدن بترسید؟ خدا شهیدان را از همه بالاتر می داند و از خون شهیدان دفاع کنید که در غیر این صورت خدا بر شما غضب خواهد کرد. و پیامی دیگر اینکه از دوستان و آشنایان خواهش می کنم اگر به شما خسارت و یا توهینی کردم ببخشید و پدر و مادرم، برادران و خواهرانم هر اذیت و آزاری به شما رساندم ببخشید، خدا به شما توفیق بهترین عبادات و خدمت‌ها را عطا کند. کتابها‌یم را یا بخوانید و یا به جهاد سازندگی نجف آباد بدهید. راستی پدر عزیزم من به شما زیاد خسارت وارد کردم هم از نظر مادی و هم معنوی، ببخش. فرزند شهیدت غلامرضا صالحی