eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
100 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
45 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ممنونم ممنونم شما هم عزیز هستی ب ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
#وصیت_نامه #زندگی_نامه
  سال‌هایی را پشت سر گذاشتیم که همگان آنها را خوب به یاد دارید حال باید از مدعیان پرسید سهم یک مادر شهید از سفره انقلاب چقدر است؟ آقایان مسولان که پست و مقام دارید برای انقلاب چه کرده اید، که اکنون حقوق‌های نجومی، امتیازات ویژه درمانی، چندین شغل و درآمد‌های آن چنانی دارید؟ برای خانواده شهدا چه کرده‌اید؟  سهم یک مادر شهید که جگر گوشش خود را در راه انقلاب برای آسایش و امنیت ما داد چقدراست؟ مادری که شب نخوابی و دلواپسی‌ها کشید تا فرزندی بزرگ کند که روزی عصای دستش شود. حال عصای دست ملت شد. آیا این حقش است؟. مادری که عزیز دردانه‌اش را راهسپار میدان نبرد می‌کند که امثال شما مسولین در آرامش و آسایش خدمتگزار مردم  باشید اما بی‌توجهی به خانواده‌های شهدا دیگر چیزعادی می‌شود. واقعا چرا؟
#وصیت_نامه #زندگی_نامه
خانه بسیار ساده و قدیمی که بر درب خانه عکس شهید هک شده بود که یادمان باشد اینجا منزلگاه عاشقان دلاور مردان بی‌ادعا شهرستان شهید پروردزفول است. وارد خانه که می‌شویم. در طاقچه اتاق پذیرایی عکس جوانی با لبخندی نقش بسته است که نشان از خاطرات شیرین زندگی این خانه می‌دهد.  برای روایت زندگی « شهید غلامرضا قاری » میهمان مادرش "خدیجه رسایی" و خواهرانش "فرخنده" و "فرزانه" می‌شویم.
فرزانه خواهرش می‌گوید: غلام‌رضا در مسیری قدم گذاشت که او را به آرزوی همیشگی‌اش « شهید شدن » رساند. زمانی که در حمله بیت المقدس شرکت کرد ترکش به پایش اصابت می‌کند و به اهواز اعزام می‌شود هرچه به او اصرار می‌کنند که به عقب برگردد فایده ندارد.
مادر می‌گوید در دشت عباس اعزام شد به او گفتم: کی به دزفول می‌آیی؟ گفت: زمانی به دزفول می‌آیم که جاده دهلران از وجود بعثی‌ها پاک شود، که در حمله فتح المبین سال61 این جاده آزاد گشت.
در همان چندروزی که در اهواز بستری بود، زمانی که تماس گرفت بدون آنکه به ما اطلاع بدهد که مجروح و بستری شده است مادر به او گفت: کی می‌آیی؟ گوسفند قربانی عروسی تو و برادرت آماده است. او گفته: فعلا کار دارم شما محمدرضا را زن دهید؛ بعد از شهادتش با خواندن وصیت نامه‌اش متوجه شدیم که مجروح و بستری بوده است.
او با افتخار عاشق شد و پاداش عشق به پرورگارش را هم گرفت، فرخنده خواهر شهید می‌گوید: بعد از اخذ مدرک دیپلم  به خدمت سپاه پاسداران دزفول درآمد. شهید به علت مهارتی که در شناسایی داشت در واحد اطلاعات سپاه مشغول خدمت بود برای شناسایی و کسب اطلاعات همراه همرزهایش برای شناسایی رفته، که در دل شب ناگهان انفجار توپی در جلوی پایش او را به درجه رفیع شهادت نائل می‌آورد.
مادر ادامه می‌دهد: به نماز و انجام وظایف دینی بسیار حساس بود و پیوسته این موضوع را به افراد خانواده متذکر می‌شد. هنگام نماز همه اعضای خانواده را برای خواندن نماز اول وقت تشویق می کرد و صف نماز جماعت را تشکیل می‌داد.
برای غلام رضایم خیرات می‌کنم و هم ختم صلوات می‌گیرم و هیچ گاه فراموشش نمی‌کنم.
قصه دلتنگی و عشق به فرزند هیچ‌گاه تمامی ندارد مادر به سختی حرفش را به ما می‌گوید: خدا را گواه می‌گیرم رفتار و شخصیتی که  او داشت معلوم  بود او زمینی نیست.
این را فرزانه خواهر غلام‌رضا به ما می‌گوید: او که یک سال از برادر کوچک‌تر است یک رسالت بزرگ را برعهده گرفته اینکه از برادر بگوید و زبان ناطق مادر باشد. غلام‌رضا اخلاق خاصی داشت هیچ‌وقت از کار کردن فراری نبود یادم است سن خیلی کمی داشت اما همراه پدرم کوره آجرپزی می‌رفت. یعنی هم درسش را می‌خواند هم مسجدش را می‌رفت و هم کمک خرج خانه بود.