eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
100 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
45 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ممنونم ممنونم شما هم عزیز هستی ب ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر و مادر معزز شهید حامد 💐 معرفی جانباز معروف به
❤️🍃 حامدجان کاش دلتنگی هم... حد و مرز داشت... می شود مرحمی بر دل تنگ ما بگذاری؟ سخت💔دلتنگیم... 🕊🌹 💐 معرفی جانباز معروف به
☘دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیه‌الله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص. روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید: «ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند و گفتند: «این چفیه را حضرت آقا فرستاده‌اند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستاده‌اند برای حامد، اما فرموده اند: ما می‌دانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد، این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد.» 🌟و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمه‌جا با پدر شهید مدافع حرمی‌است که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتی که بعد از 42 روز کما، سوم تیر 1394 نصیب حامد شد. 💐 معرفی جانباز معروف به
حامد آچارفرانسه ی سردار دلها بود... حال در کنار هم هستند...💔 💐 معرفی جانباز معروف به
خواستِ ته تغاری خانه را مگر می‌شد نشنیده گرفت و پشت گوش انداخت؛ همین شد که پدر و مادر سر نمازهای شان دعا کردند که خدا جهاد حامد را قبول کند... 💐 معرفی جانباز معروف به
برادر باشی و برادرت را با این حال بر تخت ببینی... چقدر صحنه آشناست...💔 یا حضرت ابوالفضل... 💐 معرفی جانباز معروف به
❤️🕊خاطره ی مادر حامد از دیدار با مقام معظم رهبری موقع خداحافظی من برگشتم به سمت آقا گفتم حاج آقا می‌شود من از شمایک خواهشی بکنم؟ حضرت آقا هم گفتند : شما خواهش نکنید...شما مادر شهید هستید، شما امر بفرمایید. ☘من هم گفتم : آقا من می‌خواهم این انگشتری که در دست شماست، روز قیامت من را شفاعت بکند، ایشان هم همانجا انگشترشان را از انگشت درآوردند و به من دادند. بعد هم یک انگشتر دیگر به امیر پسر بزرگم دادند و همانجا نوه کوچک مان علی را که آن موقع 5 ماهه بود در آغوش گرفتند. ☺️ما گفتیم آقا ، حامد در وصیت نامه اش نوشته تنها دلخوشی من علی است، موقعی علی بزرگ شد به او بگویید که عمویت در جهت دفاع از حرم حضرت زینب (س) رفته و شهید شده و بگذارید افتخار بکند. حضرت آقا این را که شنیدند، یک انگشتر هم به علی یادگاری دادند و فرمودند این انگشتر را نگهدارید وقتی علی بزرگ شد به او بدهید تا همیشه یاد عموی شهیدش باشد. 💐 معرفی جانباز معروف به
خاطره ی آشنایان شهید یه شب اومد بخوابم. گفت: آقا... چندروز دیگه تولد خواهرزاده هام، فاطمه و زهراست. لطفا از طرف من براشون ۲ تا عروسک بخر الان که نمیتونم ولی این دنیا حتما برات جبران میکنم... صبح که بلند شدم به خانومم تعریف کردم وگفتم: حامد که خواهر نداره؟! خانومم گفت بذار تماس بگیرم ببینم قضیه چیه. زنگ زدیم به مادر حامد، گفتن حامد خاله کوچیکش رو به عنوان خواهر میدونه تولد دخترای اونه فاطمه و زهرا، حامد خیلی به این بچه ها علاقه داشت و امکان نداشت هر وقت اینارو میبینه یا تولدشون میشه دست خالی باشه... وقتی متوجه شدیم رفتم براشون عروسک گرفتم... 💐 معرفی جانباز معروف به
ته تغاری جان... کسی به خوبی تو مشق عشق ننوشت... 💐 معرفی جانباز معروف به
☘خاطره رفیق شهید، آقای بالازاده یه روز سر کار بودم که بهم زنگ زد سلام داداش کجایی؟؟؟ گفتم سر کارم داداش گفت مهرداد میتونی با ماشینت بیای دنبالم؟؟ چون هروقت بهش زنگ میزدم بدون سوال درباره ی کارم، میومد دنبالم، منم ازش چیزی نپرسیدم. ماشینو برداشتم و رفتم. وقتی رسیدم دیدم ماشینش تصادف کرده و جلوش داغون شده.گفتم حامد خودت چطوری خوبی؟؟ چیزیت که نشده؟؟ گفت نه نگرانم نباش هیچیم نیست.بیا بریم دنبال تعمیرکار. حامد حواست کجاس پس؟؟چرا دقت نمیکنی؟؟اخه تو که شیفت بودی بیرون چیکار میکردی؟؟ جوابی بهم نداد !! تو راه بهش گفتم حامد مقصر تویی؟؟ گفت نمیدونم ولی انگار منم !!گفتم ینی چی اخه؟؟ نمیدونی مقصری یا نه؟؟؟ گفت: مقصرم ولی بیمه نمیدم میخام پول نقد بدم به طرف، که بیمم حیف نشه. گفتم راس میگی حیفه بیمه، پول نقد میدیم.نگران پولم نباش منم پول همراهم هست. چند روزی ماشین خودش تو تعمیرگاه بود و پول کسی که ماشینو بهش زده بود رو هم دادیم. بعد چند مدت فهمیدم که خودش تصادف نکرده بود!!! یکی از سربازاش برای بیرون رفتن با نامزدش ماشینش رو از گرفته بود و تصادف کرده بود!! اینم به روش نمیاورد!! میگفت سربازه خوب شاید پول نداره و نباید جلو نامزدش شرمنده بشه... بله این بود داداش من باید باهاش زندگی میکردی که بفهمی حامد کی بود حامد یه انسان معمولی نبود... ومعمولی هم نموند.... 💐 معرفی جانباز معروف به
هدیه های اهدایی رهبرعزیز انقلاب به خانواده شهید جوانی 💐 معرفی جانباز معروف به
❤️ با هم رفیق تر شده اند. انگار نه انگار که حامد دیگر نیست. حرف حامد که می شود، یاد حامد که می افتد، پشت فرمان ماشین حامد که می نشیند، انگار که پسرش نشسته باشد کنار دستش. 😔 حرف هایش، درد دلهایش، غصه نبودن هایش شروع می شوند. یاد رانندگی و دست فرمان تند و تیز حامد می افتد و این که حامد عشق سرعت بود و عشق لایی کشیدن توی اتوبان و همیشه ی خدا جعفر نگران این بود که یک روز توی اتوبان بلایی سر این بچه می آید، بس که مدام گوشی دستش بود و با آن دست دیگرش، هم دنده عوض می کرد و هم فرمان ماشین را نگه می داشت. 😐 یاد غر زدن های مدامش که «وقت رانندگی گوشیت رو بذار زمین!» 😉 و حامد به خاطر اینکه حرف پدر زمین نیفتد، گوشی را می چِپاند توی جیب شلوارش و با گوشی توی جیب، پیامک می نوشت و می فرستاد. 🌹 جعفر می ماند که این بچه جای حروف را روی گوشی لمسی چطوری حفظ کرده که پیامک هایش درست نوشته و فرستاده می شوند و حرص می خورد ولی ته دلش حامدش را بابت همه این کارهای عجیب و غریبش دوست داشت و تحسینش می کرد. 💐 معرفی جانباز معروف به