eitaa logo
برش‌ ها
382 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
350 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید غلامحسین افشردی معروف به «حسن باقری» معاون اطلاعات عملیات سپاه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید مجید بقایی؛ فرمانده قرار گاه کربلا (استان خوزستان، شهرستان بهبهان) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علیرضا نوری؛ قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه مغفول (كلیپ صوتی درباره بروز استعدادها در دوران دفاع مقدس در بیانات رهبر انقلاب) ✅دفاع مقدس وسیله ای شد برای اینکه استعداد های مکنون انسانها ظهور و بروز کند. ✅شهید حسن باقری بلا شک یک طراح جنگی است. فاصله بین سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی که حرکتی 25 ساله است این جوان در یک سال و نیم و دو سال طی کرده است.
فرازی از : خدايا تو گواهي در اين لحظه كه در خدمت مقام وحدانيت، اين كلمات را مي نويسم بسي شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را مي بينم كه در جبهه هاي حق بر عليه باطل مي جنگند و در سنگرهاي خود هاي شهيد وارانه مي نويسند. خدايا دلم مي سوزد كه چرا به زمين چسبيدم. خدايا اگر من بيچاره در اين لحظه بميرم فردا در مقابل اين جواناني كه از لذت و عيش و نوش دنيا بريدند و رو به تو آوردند سرافكنده خواهم بود. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آیا در ذهن شما من آدم خوبی هستم؟
حاج قاسم را با گوشت و پوست خود باور داشت و برای آن برنامه ریزی کرده بود. یکی از کارهایی که انجام داد این بود از خوبان شهادت و اقرار می گرفت؛ چنان که برای برخی از دوستان شهیدش هم از مردم اقرار گرفته بود. برش اول: در جمع فرماندهان و نیروهای سپاه سخنرانی می کرد. گفت شما همه مؤمنید و در جمع تان افراد مخلصی وجود دارند. اقراری که از شما می خواهم این است که «آیا در ذهن تان من آدم خوبی هستم؟» نگذاشت تعارفات حضار سر بگیرد. گفت: «من یک اقرار شرعی می خواهم وگرنه هر جا می روم به من قاب و هدیه زیاد می دهند و گذارم گوشه ای». وقتی همه یکصدا بله گفتند. ادامه داد: امیدوارم خداوند این شهادت شما را بپذیرد و امیدوارم روزی همراه با دیگران کنار جنازه ام هم این شهادت را بدهید. برش دوم: بیوت مراجع و علما زیاد سر می زد. بار آخری که رفته بود از خیلی های شان از جمله و خواسته بود که پشت کفنش را به اسم امضا کنند. پیش علاوه بر اینکه امضا گرفته بود، گفته بود می خواهم پشت سرتان چند رکعت نماز بخوانم. موقع رفتن آیت الله نوری، حاج قاسم را بغل کرده بود و در گوشش آیه “من المؤمنین رجال صدقوا” را خوانده بود. موقع خداحافظی چشم های هردوشان خیس خیس بود. برش سوم: آه می کشید از اینکه از پدرش نگرفته بود برای رضایت از خودش. می گفت: از مادرم امضا گرفتم که از من است اما از پدرم نه. آنقدر امروز و فردا کردم که آخرش هم نشد. برش چهارم وصیت کرده بود موقع دفن، آن کفنی که خیلی ها امضا کرده بودند، و نامه دختر شهیدی که نوشته بود: «سی و پنج سال بعد از شهادت پدرم، وقتی شما آمدید خانه ما، غم شهادت پدرم از یادم رفت» را در کفنش بگذارند. ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات ۱۶۵-۱۶۶ و ۱۸۲ و ۲۱۰ و ۲۲۶-۲۲۷. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردم_داری عبدالله حرف نداشت. اصلا نمی توانست به کسی کمک نکند از همان بچگی. بچه که به بود سر سفره که می نشست منتظر بود کسی آب بخواهد سریع می دوید و اگر احساس می کرد کسی غذایش کم است، نصف غذایش را خالی می کرد توی ظرف غذایش. جلسه قرآن هم که می رفت مدام در حال کمک به صاحبخانه در دادن چایی به حاضران و یا جفت کردن کفش ها بود. یک جلسه اگر نبود مردان جا افتاده با تأسف سری تکان می دادند و می گفتند: «حیف شذ. اون که نیست جلسه سوت و کوره». سنش از ده که گذشته بود باز هم همین گونه بود. از تعمیر کردن بلندگوی مسجد تا کمک کردن به همسایه بنا برای کشسدن دیوارش و کمک به پیر زنی در کشیدن بارش. آقای تبریزانی که کار گازکشی خانه ها را انجام می داد شیفته همین مردم داری اش شده بود. باهم رفیق شده بودند. عبدالله هر وقت فراغتی به دست می آورد می رفت کمکش. در جبهه هم که بود از تمیز کردن سنگر اجتماعی کوتاهی نمی کرد. بعضی بچه ها به شوخی بهش می گفتند: «عبدالله تو دختر خوبی هستی؛ کارت حرف نداره». کتاب_سی_و_ششمین_روز؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق. نوشته: سیمین وهاب زاده مرتضوی. نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫ صفحه ۱۸-۲۰ و ۲۳-۲۴ و ۱۰۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام https://eitaa.com/boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخاطر فرازی از : خداوندا! از سویی باید امروز شویم تا آینده بماند و از سویی باید امروز بمانیم تا آینده شهید نشود... عجب دردی است. خدایا! چه می شد اگر امروز شهید می شدیم و باز زنده می شدیم تا در آینده شهید شویم... به راستی همه آنان که رفتند نگران آینده بودند. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله محلاتی، نماینده امام خمینی (ره) در سپاه، به دیدنش آمده بود. بعد از اینکه برای فرماندهان سخنرانی کرد و محیط کمی خلوت تر شد، گفت: شیخ! کارهایت را جمع و جور کن. باید بروی سفر تمتع. شیخ سرش را پائی انداخته بود. با جدیت گفت: حاج آقا نمی توانم. بماند برای سال بعد. آیت الله محلاتی گفت: پارسال هم همین را گفتی. گفت: من احساس می کنم تکلیفم اینجاست؛ اگر اینجا باشم، را می برم. مدتی بعد آیت الله در همایش مسئولان دفاتر نمایندگی امام گفته بود: ای مسئولان دفاتر! آخر چگونه می شود انسانی که التماسش می کنیم که وسیله جور می کنیم پانزده روزه بروی کنار خانه خدا، قبول نمی کند. می گوید حاضر نیست جبهه و جنگ را حتی برای مدت کوتاهی ترک کند. عبدالله در جای دیگر گفته بود: من اگر چند روز فرصت داشته باشم، به حوزه می روم و درس می خوانم. ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه 112. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/