عماد عاشق گمنامی بود.
برش اول:
بعد از #جنگ_سی_و_سه_روزه آمده بود ایران؛ همراه #سید_حسن_نصرالله. خانه رئیس وقت مجلس آقای حداد عادل با تعدادی از سیاسیون ایران دیدار کردند.
همه فقط سید حسن نصرالله را می شناختند و سعی می کردند باهاش عکس یادگاری بگیرند؛ اما نمی دانستند این مرد میان سال همراه سید که خیلی هم کم حرف می زند، کیست؟
عماد در هیچ یک از عکس ها نبود. برای اینکه نبودش عادی جلوه کند، رفت پیشت دوربین و تک تک عکس ها را خودش می گرفت تا در عکس ها حاضر نباشد.
برش دوم:
با اینکه مرد شماره یک کارهای سخت حزب الله بود، اما هیچ کس نمی دانست دقیقا در حزب الله چه کاره است؟
مادرش بودم. چند روز بعد از آزادی #جنوب_لبنان آمد دنبالم که برویم مناطق آزاد شده را ببینیم. توی راه به هر منطقه مهمی می رسیدیم اطلاعات ریز نظامی می داد؛ اینجا فلان پایگاه ارتش #اسرائیل است و در فلان تاریخ بچه های حزب الله به آن حمله کردند و یا اینکه اینجا پایگاه حزب الله بوده و اسرائیل بمبارانش کرده.
از او پرسیدم: تو این ها را از کجا می دانی؟
گفت: رفقا بهم توضیح دادند.
بعدها فهمیدم که عماد من فرمانده نظامی حزب الله بوده و خودش حاضر در همه این صحنه ها.
#شهید_عماد_مغنیه
#سیره_اخلاقی_شهدا
#گمنامی_و_فرار_از_چهره_شدن
#کتاب_ابو_جهاد ؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره ۸۱ و ۵۱-۵۲.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
«من فردی بودم مستضعف که در دوران گذشته حتی نمی توانستم به مدرسه بروم.
در 9 سالگی پدر خود را از دست دادم. دو برادر دارم که یکی از آن ها دو سال از من بزرگتر است و دیگری کوچکتر.
بعد از اینکه پدرم را از دست دادم، با برادر بزرگ ترم مشورت کردم، به او گفتم: «برادر! یا تو به مدرسه برو و من کار کنم یا من به مدرسه میروم و تو کار کن» برادرم گفت: «فکر دیگری دارم» گفتم: «چه فکری؟»
گفت: «ما که نصف روز بیشتر به مدرسه نمی رویم، نصف دیگر روز را کار می کنیم» قبول کردم، ولی با آن قد کوچکی که داشتم هر کجا می رفتم کسی به من کار نمی داد، هر روز فقر و تنگدستی ما بیشتر می شد.
تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد و پس از مدتی کمیته و سپاه پاسداران تشکیل شد. برادر بزرگم علی با شور و شوق فراوان به سپاه رفت و در آنجا مشغول حفاظت از دین و قرآن شد».
دست نوشته ای از #شهید_عبد_العلی_مرادی
#زمان_شاه
#کتاب_فردی_مستضعف_بودم ؛ خاطرات شهید عبد العلی مرادی. نویسنده: انجمن فرهنگی هنری شهید بهروز محمدی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: اول-1392. صفحات 71.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_علی_سیفی_نسب:
معلمان عزيز و مسئول! اي كساني كه شغل مقدس انبياء (عليهم السلام) را داريد!
امروز ديگر مسئوليت شما در جامعه كنوني- كه احتياج شديد به رشد فرهنگ دارد- حساس تر است.
بچههاي پاك و معصوم، همانند خميري زير دست شما مي خواهند شكل بگيرند. در وحله اول خود را ساخته و بعد به ساختن آنها بپردازيد، و تا زماني كه خود را نساختهايد، نخواهيد توانست ديگران را بسازيد و تمام زحمات تان بي اثر خواهد بود.
#فطرت بچهها را بيدار كنيد و عشق خدا را در دل آنها شعله ور سازيد.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_علی_سیفی_نسب
#شهدا_و_امام_حسین (ع)
#عزاداری
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی.
علی توی خواب و بیداری قرولند می کرد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمی گذارید بخوابم.”
ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی.
یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم.
تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش.
#شهید_علی_محمودوند
#سیره_عبادی_شهدا
#نماز_شب_شهدا
#عبادت_مخفیانه
#کتاب_یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۴؛ خاطره شماره ۸۹.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#معرفی
ضمن خوشامد گویی خدمت برگوارانی که به تازگی به جمع ما پیوستند جهت آشنایی با کانال چند نکته را عرض می کنم:
1. برشها؛ خود را به #روایت_شهدا به صورت #مستند ملزم می داند. تمامی مطالبی که در کانال گذاشته می شود #تولیدی می باشد و با منبع به رهپویان مسیر شهدا عرضه می کند. به همین علت ممکن است نتوانیم به صورت رگباری پست بگذاریم. معتقدیم که «قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أرْجى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ؛ كار كم ادامه دار، اميدبخش تر از كار زياد و خسته كننده است.
2. قصد داریم شهدا را به صورت #کاربردی روایت کنیم. لذا تا حد ممکن #فاصله_اجتماعی خود را از رویکرد احساسی حفظ می کنیم. به همین علت ممکن است برخی پست ها نسبتا طولانی باشد.
3. این کانال، اختصاص به #خاطرات_مکتوب دارد. کانال های دیگر ما در بخش کتاب صوتی فرهنگ جهاد و شهادت و فیلم و صوت فرهنگ شهادت ، یک حرف از هزاران را از بخش اطلاعات کانال می توانید پیگیری کنید. سایت برشها هم محصول همین کانال هاست.
4. برای ادا کردن حق شهدا، در هر ماه به خاطرات شهدای همان ماه می پردازیم. الان در خدمت شهدای بهمن ماه می باشیم. فهرست شهدای هر ماه همیشه به بالای صفحه سنجاق می شود و با هشتگ ها قابل دسترسی است.
5. دست یاری همه بزرگواران را به گرمی می فشاریم و "ما همه گوشیم" برای شنیدن طرح، انتقاد و پیشنهادات دوستان.
پشتیبان کانال:
@boreshha_ir
به صورت ناشناس
https://b2n.ir/424648
.
ای شأن نزول آیه های کوثر
از آسیه و هاجر و مریم برتر
وقتی که خدا تو را به احمد بخشید
فرمود به او : صَلِّ لِرَبّک وَالنحَر
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا(س) و #روز_مادر را به همه مادران مخصوصا مادران و همسران شهدا تبریک عرض می کنم.
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_محسن_گلستانی:
یاد تمامی شهدا را همیشه زنده نگه دارید و دعا کنید که خداوند تمام شهدا را با شهیدان صدر اسلام و با ائمه و اولیای خودش محشور بسازد.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_محسن_گلستانی
#یاد_شهدا
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#باز_نشر_بخاطر_انفجار_ایتا
اواخرجنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (س)» و پشت پیراهنش «می روم تا #انتقام_سیلی_زهرا (س) بگیرم».
روزی که #قطع_نامه قبول شد، می گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (س) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است».
بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرا زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).
#شهید_سید_صادق_آقا_اعلایی
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: هم رزم شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 23.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
علی عباس خیلی با #قرآن انس داشت. همیشه یک #قرآن_جیبی کوچک داشت و هر فرصتی که گیر می آورد به ذکر گفتن و قرآن خواندن مشغول می شد.
درست در همان زمانی که حکومت فاسد پهلوی کلاس های آواز و رقص را ترویج می کرد، علی عباس با دوستانش در مدرسه راهنمایی علی محمد ساکی #جلسه_تلاوت_قرآن داشتند و برخی معلم ها به حسن تلاوت بچه ها نظارت داشتند.
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
#سیره_عبادی_شهدا
#انس_با_قرآن
#کتاب_دلم_تنگه_براتون. نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-1397. صفحه 24-25.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهادت را به هر کسی نمی دهند، باید التماس کنی.
#شهید_سیدحسین_طباطبایی_یزدی
کتاب عارفانه صفحه 121.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
📌یک حرف از هزاران
من جا دارد در اینجا حرف و سخن خودم را مزیّن کنم به تکریم از مادران و #همسران_شهدا در دو نسل:
یکی در نوبت دفاع مقدّس، یکی در نوبت دفاع از حرم که همسران شهدا، #مادران_شهدا چه نقش ماندگار و بینظیری را از خودشان به یادگار گذاشتند و حقّاً باید در برابر آنها #سر_تعظیم فرود آورد.
متأسّفانه نسبت به این عزیزان، این بزرگان، این بزرگواران، فعّالیّتِ تولید هنری خیلی کم شده؛ این ظرفیّت فوقالعاده برجستهای است و جا دارد که بیشتر از این، کار بشود.
15 بهمن 99.
#مقام_معظم_رهبری
#مؤمن واقعی اگر یک معصیتی را انجام دهد، سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانه اش احساس می کند؛ اما #منافق اگر معصیتی انجام دهد، مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند.
#شهید_احمدعلی_نیری
کتاب عارفانه صفحه 86.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
📌یک حرف از هزاران
#حاج_قاسم دور و نزدیک می شد، همچنان که بزرگ تر هم می شد اما تنهاترین چیزی که در زندگی اش تغییر نمی کرد احترامی #عاشقانه به پدر و مادرش بود.
برش اول:
عادت داشت #هر_شب به پدر و ماردش زنگ بزند. فرمانده نیروی قدس بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می کرد. هر بار که زنگ می زد باید سیم کارتش را عوض می کرد، یا از سیمکارت من استفاده می کرد، در دل پایگاه های عراق و سوریه هم که بود تماس هر شبش ترک نمی شد. با یک تماس دل خوش شان می کرد و چشمه دعای شان را جاری می کرد.
برش دوم:
از راه که می رسید حاج حسن؛ پدرش را می برد #حمام بعدش خودش لباس های پدرش را می شست. می نشست کنار بابا دستش های چروکیده اش را نوازش می کرد و می بوسید. می رفت جورابش را می آورد و موقع پوشاندن جوراب لبهایش را می گذاشت #کف_پای_پدرش.
مادرش در #بیمارستان بستری بود. از #سوریه که آمد بی معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند حتی برادر و خواهر هاش. وقتی با مادرش تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می کشید روی پاهای خسته مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود #کف_پای_مادر، اشک های چشمش پای مادر را شستشو می داد.
کسی از حاج قاسم توصیه ای خواسته بود. دفتر را گرفت و چند بند نوشت که یکی اش احترام به پدر و مادر بود:
«به خودت عادت بده #بدون_شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد».
برش سوم:
در #بیت_الزهرا (س) که مراسم #فاطمیه برگزار می شد، پدرش را که حالا از پا افتاده بود می آورد. برایش از پتوها و متکا تکیه گاهی درست می کرد. طوری که بتواند به راحتی از منبر و روضه استفاده کند.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_پدر_و_مادر
#کتاب_سلیمانی_عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات 76-77 و 106-107 و 178.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#میگما
مجلس یقه سفیدها
مجلس مانند ادوار گذشته، به طرح شفافیت آرای نمایندگان رای منفی داد تا به همه مردم اعلام کند درست است که رهبری معظم ما را "از انقلابی ترین مجلس ها" خوانده اما نه تا این حد.
نماینده انقلابی باید:
اولا رای بدهد؛ زیرا فلسفه وجودی اش در مجلس همین است. پس نمی تواند در رای گیری شرکت نکند یا رای ممتنع دهد.
دوما باید برای رای اش پیش خدا حجت شرعی داشته باشد. این چنین شخصی ابا ندارد که مردم بفهمند یا نه. زیرا پیش خدا روسفید است. پس با شجاعت از رای اش دفاع می کند.
اما نماینده انقلابی نما، فقط می خواهد "آسته بیاد آسته بره گربهه شاخش نزنه" تا کی؟ تا انتخابات و شاید انتخاب های بعدی. پس نباید یک رای(شما بخوانید مصلحت مردم) برایش دردسر ساز شود.
در کشور ما مهم ترین شرط رسیدن به مسئولیت "یفه سفیدی" است. یعنی مسئولیت می پذیرد به شرطی که مسئولیت پذیر نباشد. این شرط در همه دو راهی ها اصل حاکم است.
و ما فاصله زیادی با مجلس انقلابی داریم؛ مجلسی که با جان و مال و آبرو پای نظام و پابرهنگانش بایستد.
مجلس فعلی نهایتا " مجلس اقدام های انقلابی غیر معارض با دنیای نمایندگان" است.
بیاییم توقعات مان را واقعی تر کنیم.
✍️میگما؛ نیش نوشت های پراکنده
@boreshha
#مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را.
#شهید_مرتضی_مطهری
کتاب مرتضی مطهری صفحه 10.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
📌یک حرف از هزاران
عبدالله با وجود همه تلخی ها سختی های زندان، انسانی نرم خو و داراری اخلاقی خاص و شیرین بود. در نامه ها خود را برادر بسیجی یا برادر رزمنده خطاب می کرد.
برش اول:
وقتی هواپیمای حامل #شهید_محلاتی در نزدیکی روستای شویبه مورد هدف ارتش بعث عراق قرار گرفت و سقوط کرد، نامه ای به اهالی این روستا نوشت و در پایان نوشت: #برادر_بسیجی شما عبد الله میثمی. اینجا هم حاضر نبود از عنوانش استفاده کند.
برش دوم:
جلسه #فرماندهان_سپاه در گرماگرم عملیات کربلای چهار بود. وقتی جلسه تمام شد، آخر شب بود و جا برای استراحت همه نبود. رقت داخل #آبدارخانه قرارگاه و روی زمین خوابید. هر چه اصرار کردند و گفتند که اینجا مناسب شأن شما نیست، حرفش یک کلمه بود؛ نه!
می گفت: مگر شأن من کجاست؟ حتی فرمانده سپاه هم نتوانست حریفش گردد.
صبح بعد از نماز هم، با پیر مرد آبدار چی همسفره شد. فرماندهان هم یک به یک به جمع دو نفره شان ملحق شدند.
#شهید_عبد_الله_میثمی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#تواضع_و_فروتنی
#کتاب_تنها_سی_ماه_دیگر ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحات 77 و 104 و 117 و 170-171.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/